داستان مفتش اعظم بخش جالب توجه و بحث بر انگیز ی از اثر جاودانه " برادران کارامازوف " نوشته داستایفسکی نویسنده نامدار روسیه می باشد.
بر اساس داستان حادثه در قرن پانزده میلادی و در زمانی اتفاق می افتد که بنیاد های تفتیش عقاید مسیحیان گروه گروه انسانهای بیگناه اعم از مسلمان ، یهودی و...را شکنجه کرده و در آتش می سوزاند .
همه این جنایت های جنون آمیز و وحشیگرانه زیر نظر و بدستور مستقیم پاپ و شاه اسپانیا صورت می گرفت که فکر می کرد یک مسیحی حقیقی است.
داستان مفتش اعظم این گونه شروع می شود که در همان دوران سیاه و آتشبار ناگهان مسیح دیگر بار در شهر سویل در اسپانیا ظهور میکند و مردم او را می شناسند، استقبالش می کنند و او از میان جمعیت عبور میکند، نابینایی را شفا میدهد و دختربچه مردهای را زنده میکند.
مفتش اعظم، که پیرمردی نود ساله است و جریان را از نزدیک مشاهده می کند بشدت خشمگین شده و به نگهبانان دستور میدهد تا مسیح را دستگیر کنند و به زندان بیندازند.
شب هنگام، مفتش اعظم بعنوان نماینده کلیسا و پاپ به دیدار مسیح میرود و با او به تهدید سخن می گوید.
مفتش به مسیح میگوید: «حق نداری بر آنچه تاکنون گفتهای چیزی بیفزایی»، «ما به موعظه تو نیازی نداریم» و درنهایت «من تو را محکوم خواهم کرد و مانند منفورترین مرتد تو را خواهم سوزاند و خودت خواهی دید همین مردمی که امروز به پاهای تو بوسه میزدند، چگونه فردا هیزم به آتشت خواهند افکند…»
اصل سخن مفتش اعظم و تهدید او بر علیه مسیح این است که: تو گفته بودی بار گناه همه را بدوش می کشی و هیچکس به جهنم نمی رود ، چون ایمان به تو برای بستن در های جهنم کافی است و ما کشیشان بعنوان نماینده تام الاختیار تو تا آخرین روز جهان این حق را داریم که از مردمان اعتراف بگیریم و آنان را از گناه پاک سازیم. پس همه چیز در دست ماست . یعنی اگر تو بخواهی آنچه را که می گویند تو گفته ای تغییر دهی این به معنای آن خواهد بود که تنها ایمان به تو کافی نیست و بخشودن گناهان مردمان در حین اعتراف در دستان ما نخواهد بود و این به مثابه نابودی قدرت مطلقه ماست.
این تعبیرات داستایفسکی در آن بخش از کتابش که به مفتش اعظم مربوط می شود در حقیقت یک طغیان صریح در مقابل قدرت کلیسا و کشیشان می باشد. بویژه در آنجا که مفتش اعظم خطاب به مسیح می گوید: ما از او یعنی شیطان دنباله روی می کنیم و با تو نیستیم.
قطعا هر کشیش و یا پاپ که این بخش از کتاب کارامازوف را بخواند آنرا توهینی بر علیه خود تلقی می کند و آنرا خطری بالقوه می داند.
برخی بر این باورند که داستایفسکی نظر خود در مورد کلیسا و دستگاه پاپ را از زبان مفتش اعظم بیان کرده که کاراکتر یک داستان است و قابل تعقیب نمی باشد.
امیر تهرانی