با توجه به حرص و ولع و دقت خاصی که در کتاب خوانی دارم و حتی همین وبلاگ را برای مشارکت تجربه های کتاب خوانی خودم برای علاقمندان احتمالی سرهم کردم، با این وصف برخی اوقات متوجه می شوم که از قافله کتاب خوانها عقب مانده ام.
بعنوان نمونه کتاب « نان و شراب» را خیلی دیر به خواندن گرفتم. شاید علتش آن بود که همان چند صفحه نخست را که خواندم و با آن که به زبان های ملل دیگر علاقه دارم ، اما اسمها و نام مکانها ی آمده در کتاب مرا بی علاقه کرد.
این در حالی است که این مشکل کذا در کتاب « صد سال تنهایی» مارکز و حتی در کتاب بی همتای « برادران کارامازوف» داستایفسکی و « دن آرام » شولوخف نیز و جود دارد. اما آنها را در دم به مطالعه گرفتم و نه یک بار چند بار خواندم.
وقتی چرخ زمان به نقطه ای رسید که مرا برای خواندن کتاب« نان و شراب» اینیاتسیو سیلونه آماده کرد، آن را در میان کتابهای کتابخانه ام جستجو کرده و سر انجام پیدایش کردم.
وقتی شروع بخواندن کردم و همان چند صفحه نخست را هر طور بود مجددا خواندم ، متوجه شدم که آن کتابی نیست که بشود آنرا به زمین گذارد و به وقتی بعد موکول کرد .
به همین دلیل بیش از ۲۰۰ صفحه را طی سه روز خواندم. نه تنها خواندم بلکه با مداد نکات مهم را در حاشیه صفحات با تیتر و عنوان ، با پرسش و تذکار مشخص کردم.
باید اعتراف کنم طرز نگارش، مطالب عنوان شده ، موضوعات به بحث گذارده شده، فراز و فرود داستان و البته ترجمه شادروان محمد قاضی یک شاهکار بی همتا بود جود آورده است.
در فهرست کتابهایی که تاکنون خوانده ام و در بخش رمان ، این کتاب را جزو پنجاه کتاب برتر ثبت کرده ام.
امیر تهرانی