ادامه از نوشتار پیشین
-رساله پروتاگوراس نوشته افلاطون: مناظره سقراط با یک سوفیست
سقراط در حال مناظره با یک سوفیست است که به جوانان می گفت : علمو دانش را کنار بگذارید و فقط راه زندگی کردن و سیاست را بیاموزید.
پروتاگوراس گفت: البته دریغ نخواهم کرد. ولی این نکته را از چه راه می خواهید روشن کنم: به یاری استدلال یا از راه داستانهائی که سالخوردگان به جوانان می گویند؟
حاضران مجلس تقاضا کردند از هر راه که خود بهتر می داند مطلب را توضیح دهد.
گفت: گمان می کنم بهتر است داستانی بگویم: در روزگاران گذشته، زمانی بود که در جهان تنها خدایان بودند و هیچ آفریده ای نبود. چون روز آفرینش جانداران فرا رسید خدایان آنان را در شکم زمین از خاک و آتش و دیگر عناصر ساختند. چون خواستند آنان را به جهان روشنائی برآورند پرومته اوس واپی مته اوس را بر آن گماشتند که نیروهای گوناگون را میان آنان تقسیم کنند. اپی مته اورس به پرومته اوس گفت: «بگذار کار تقسیم نیروها را من به تنهائی انجام دهم. آن گاه بیا و بازرسی کن». پرومته اوس پذیرفت و اپی مته اوس نیروهای گوناگون را میان جانداران تقسیم کرد. به برخی نیروی تن فراوان داد ولی سرعت نداد. به برخی دیگر که ناتوان تر بودند سرعت بخشید. گروهی را با سلاحها و وسایل دفاع مجهز ساخت و برای آنان که بی دفاع مانده بوند چاره ای دیگر اندیشید. به جانورانی که جثه ای کوچک داشتند پر و بال عطا کرد یا توانائی زیستن در زیر زمین داد و برای آنان که جثه ای بزرگتر داشتند همان بزرگی جثه را وسیله دفاع ساخت.
بدین سان در تقسیم سلاحها و نیروها موازنه ای برقرار کرد تا هیچ یک از انواع جانوران به سبب ناتوانی و بی دفاعی از میان نرود و نسلش برنیفتد. پس از آنکه همه را به وسایل دفاع مجهز نمود تن آنان را با پشمی انبوه یا پوستی ضخیم پوشاند تا هم آنان را از آسیب سرما و گرما مصون نگاه دارد و هم به هنگام خواب چون بستری نرم باشد. پاهای بعضی را با سم یا چنگال مجهز ساخت و بعضی دیگر را با پوستی سخت و ضخیم و بی خون. سپس انواع خوراکها را میان آنان تقسیم کرد: یکی را به خوردن گیاهانی که از زمین می رویند فرمان داد و خوراک ها دیگری را از میوه هائی که از درختان حاصل می شود معین کرد. طعمه ی گروهی را هم از دیگر جانوران قرار داد و مقرر نمود که آنان زاد و ولد کمتر کنند. در مقابل، به جانورانی که طعمه ی دیگران می شوند کثرت نسل بخشید تا نوعشان نابود نگردد.
چون اپی مته اوس چندان فرزانه نبود همه ی وسایل و نیروها را به جانوران داد بی آنکه برای نوع بشر چیزی باقی بگذارد. از این رو درماند و ندانست غفلت خود را چگونه جبران کند. در این اثنا پرومته اوس آمد تا کار او را بازرسی کند و دید که همه ی جانوران مجهز گردیده اند ولی آدمی برهنه و بی سلاح مانده است. قضا را روز مقدر فرا رسیده بود تا آدمی جان گیرد و از شکم زمین به جهان روشنائی درآید. پرومته اوس چون چاره ای دیگر ندید هنرهای هفایستوس و آتنه، یعنی دانش و فنون راجع به ساختن وسایل را، دزدید و به نوع بشر بخشید و چون بی آتش از آن فنها نتیجه ای بدست نمی آمد آتش را نیز به آنها افزود. بدین سان آدمی دانشی را که برای فراهم ساختن وسایل زندگی لازم بود دارا گردید ولی از هنر سیاست همچنان بی بهره ماند زیرا این هنر در گنجینه ی زئوس بود و پرومته اوس به جایگاه زئوس که دژی استوار است و دربانانی هشیار از آن پاسبانی می کنند راه نداشت در حالی که آسان توانسته بود به کارگاه مشترک آتنه و هفایستوس دست یابد و هنرهای آنان را بر باید و چنانکه می گویند پرومته اوس چندی بعد به کیفر این گناه رسید.
آدمی چون بدین سان از نیروئی خدائی بهره مند شد با خدایان پیوند خویشی یافت. از این رو یگانه جانداری بود که به خدایان ایمان آورد و پرستشگاههائی برای آنان بر پا کرد. سپس سخن گفتن را اختراع نمود و برای خود خانه و جامه و کفش و رختخواب ساخت و به کشت و زرع پرداخت.
ولی زمانی دراز آدمیان پراکنده می زیستند چون هنوز شهری بوجود نیامده بود. از این رو همواره دستخوش حمله ی درندگان بودند و از آنان آسیب می دیدند زیرا اگر چه به یاری فنهای گوناگون وسایل زندگی خود را مانند خوراک و مسکن فراهم می ساختند ولی از پایداری در برابر جانوران درنده ناتوان بودند. از این رو کوشیدند تا گرد هم آیند و شهر و روستا بسازند و به پایمردی یکدیگر از آسیب درندگان رهائی یابند.
ولی همینکه در جائی گرد آمدند به آزار یکدیگر پرداختند زیرا از هنر کشور داری و اصول زندگی اجتماعی بی بهره بودند. ناچار از یکدیگر جدائی گزیدند و پراکنده شدند و دوباره دستخوش آزار درندگان گردیدند.
شرم و عدالت را به زمین فرستادند
زئوس چون نوع بشر را در آستانه ی نابودی دید به وسیله ی هرمس شرم و عدالت را به به روی زمین فرستاد تا به واسطه ی آن آدمیان با یکدیگر پیوند یا بند و در جامعه ها نظم و قانون برقرار گردد.
هرمس از زئوس پرسید: «شرم و عدالت را میان آدمیان چگونه تقسیم کنم؟ همان سان که هنرها و فنهای گوناگون تقسیم شده است؟ تقسیم فنون و هنرها بدین گونه است که مثلا هنر پزشکی چون به یک تن داده شد برای گروهی که از آن بی بهره اند کافی است. فنون دیگر نیز به همین قاعده تقسیم شده. آیا در تقسیم شرم و عدالت از این روش پیروی کنم یا همه را از آنها برخوردار سازم؟» زئوس گفت: «چنان تقسیم کن که همه از آنها بهره مند شوند چه اگر تنها تنی از شرم و عدالت برخوردار باشند جامعه پایدار نخواهد ماند. حتی قانونی نیز به آنان بده که به موجب آن هر کس را که استعداد پذیرفتن شرم و عدالت ندارد بکشند زیرا وجود او برای جامعه زیانی بزرگ است.»
ااز این رو، سقراط گرامی، همه ی مردم، از جمله آتنیان، معتقدند در جائی که هنر معماری یا فنی دیگر موضوع بحث باشد تنها چند تنی که در آن هنرها استادند حق دارند در بحث و شور شریک شوند. و اگر کسی که از آن هنرها بی بهره است بخواهد اظهار نظر کند، چنانکه گفتی او را از انجمن بیرون می کنند و حق همین است. ولی آنجا که مسأله ای سیاسی در میان باشد، یعنی موضوعی که شرط اظهار رأی در آن بهره مندی سخن بگوید زیرا همه ی مردمان از این قابلیتها برخوردارند و اگر جز این بود جامعه پایدار نمی ماند. پس، سقراط، بدین علت است که به همه ی مردمان اجازه داده می شود در مسائل سیاسی رأی خود را بیان کنند...
ادامه دارد
امیر تهرانی
ح.ف