ادامه ا ز نوشتار پیشین
کتاب شاهنامه فردوسی
رفتن کاووس شاه به مازندران و گرفتاریهای او (۲)
کاووس در حمله به مازندران با لشگر دیو سپید روبرو می شود که با ترفندی ویژه فضای جنگ را بر ارتش ایران تیره ساخته و آنان را گرفتار ساخته و بسیاریشان را به بند و زنجیر می آورد و غذایی ناچیز و بی ارزش در زندان به آنان می دهد. دز ضمن همه گنجهای کاووس شاه را که همراه او ولشگرش بوده ضبط نموده و به ارژنگ پهلوان مازندرانی می سپرد. و بعد او راونه ساخته تا به کاووس شاه بگوید که اگر او رانکشته است بخاطر آنست که می خواسته شاه به خود آمده و به اشتباه خود پی ببرد. ولی در ضمن لشگریان ایر انی را به بتد کشیده و فضای تنفس و دید آنان را تاریک ساخته است :
بهشتم بغرید دیو سپید
که ای شاه بیبر به کردار بید
همی برتری را بیاراستی
چراگاه مازندران خواستی
همی نیروی خویش چون پیل مست
بدیدی و کس را ندادی تو دست
چو با تاج و با تخت نشکیفتی
خرد را بدینگونه بفریفتی
کنون آنچ اندر خور کار تست
دلت یافت آن آرزوها که جست
ازان نره دیوان خنجرگذار
گزین کرد جنگی ده و دوهزار
بر ایرانیان بر نگهدار کرد
سر سرکشان پر ز تیمار کرد
سران را همه بندها ساختند
چو از بند و بستن بپرداختند
خورش دادشان اندکی جان سپوز
بدان تا گذارند روزی به روز
ازان پس همه گنج شاه جهان
چه از تاج یاقوت و گرز گران
سپرد آنچ دید از کران تا کران
به ارژنگ سالار مازندران
بر شاه رو گفت و او را بگوی
که ز آهرمن اکنون بهانه مجوی
همه پهلوانان ایران و شاه
نه خورشید بینند روشن نه ماه
به کشتن نکردم برو بر نهیب
بدان تا بداند فراز و نشیب
به زاری و سختی برآیدش هوش
کسی نیز ننهد برین کار گوش
چو ارژنگ بشنید گفتار اوی
سوی شاه مازندران کرد روی
همی رفت با لشکر و خواسته
اسیران و اسپان آراسته
امیر تهرانی
ح،ف