ادامه از نوشتار پیشین
کتاب ۱۱ دقیقه نوشته پائیلو کوئیلو
بقیه آشنایی با مرد عرب
مرد به نظر می رسید که از رک بودن او خوشش آمده است."ما در آن مورد وقتی نوشیدنی بعد از غذا را مـی نوشـیدیم صـحبت خـواهیم کرد."
یک لحظه وقتی به یکدیگر نگـاه کردنـد، در حـالی کـه سـعی مـی کردنـد ذهـنیکدیگر را بخوانند هر دو "مکثی کردند.مرد عرب گفت:"شما خیلی زیبا هستید "اگر برای صرف نوشیدنی به اتاق من بیایید به شما هزار فرانک خواهم داد"در حال افتادن بـود--- یـک فرصـت طلایـی یـا یـک آزمـایش از طـرف مـریم مقدس؟ مرد عرب در حال نگاه کردن نقاشی های جان مایرو بود، به جایی که فلینی می نشست، به دختری که کت ها را می گرفت و به بقیه ی مـشتری هـا کـه مـی رسیدند یا ترک می کردند.
" هنوز تشخیص ندادی؟"
ماریا گفت: " شراب بیشتری لطفن" در حالی که هنوز اشک می ریخت. ماریا دعا می کرد که پیشخدمت نیاید و پیشخدمت که از دور با گوشـه چـشمنظاره گر آنها بود دعا می کرد که آنها زودتر آنجـا را تـرک کننـد چـون مـشتریهای زیادی منتظر بودند و رستوران پر بود. بعد از زمانی که به نظر بی پایان می آمد، ماریا سخن گفت "آیا گفتید هزارفرانک برای یک نوشیدنی؟" ماریا خودش نیز از شنیدن لحن صحبت کردنش شگفت زده شد. مرد گفت:"بله" در حالی که پشیمان شده بود که چـرا ایـن پیـشنهاد را کـرده"
اما من نمی خواهم که.. " صورتحساب را بپردازید تا برای صرف نوشیدنی به اتاق شما برویم"
دوباره ماریا برای خودش مثل بیگانه ای به نظر رسید. قبل از آن او یـک دختـر خوب و خوش رو بود که هیچ وقت با یک غریبه آنگونه صحبت نمی کـرد. امـا آن دختر به نظر می رسید که برای همیشه مرده است.
ادامه دارد
انتخاب: امیر تهرانی
ح.ف