شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.
شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.

رازهای کتابخانه من(۲۶): جهان باشکوه رمان و داستان:جنایت و مکافات (۲) داستایوفسکی


کتاب جنایت مکافات (۲)


ادامه از نوشتار پیشین

جنایت صورت می گیرد

...یک روز که راسکلنیکف گرسنه و زار برروی چیزی که نمی شود اسمش را تختخواب گذارد افتاده بود ناستازیا کلفت ساختمان به سراغش امد و از او پرسید : چه می کنی؟
راسکلنیکف جواب داد: فکر ،
و سپس ناستازیا از زیر زبانش کشید و فهمید که او بدنبال یک پول زیاد و فوری می گردد که ناگهان به جیبش ریخته شود. به همین دلیل دختر ک کلفت به او هشدار داد: هشیار باش باش،اینطور که میروی به زمین می خوری.
راسکلنیکف نامه ای از مادرش دریافت نمود که خبر ازدواج خواهر بسیار جوانش را با مردی چهل و پنج ساله می داد که کارمند عالیر تبه بود و دوجا کار می کرد و مول پله داشت. مادر نامه گفته بود در این ازدواج عشقی در کار نیست و این فریاد راسکلنیکف را به اسمان برده و فریاد زده بود: " پس این با زنا چه فرقی دارد؟."
مادر به او خبر می داد که آن مرد در حال آمدن به پترزبورگ است و با راسکلنیکف ملاقات می کند و او باید با وی مودب باشد و این ازدواج باید سر بگیرد.
راسکلنیکف که این اخبار او را به مر ز جنون رسانده بود پس از خواندن نامه خطاب به مادرش و از دور می گفت: " تا من زنده هستم این هزدواج صورت نخواهد گرفت ."

پرسش
داستایوفسکی در ادامه نتیجه گیریهای ذهنی راسکلنیکف را شرح داده و یکی از مهمترین دلایل نفرتش از آقای پتر پترویچ لوژین یعنی همان کارمند عالیرتبه که قرار بود خواهرش را بگیرد را د ر ارتباط با سفر مادر و خواهرش به سنت پترزبورگ و بر ای دیدار خودش ذکر می کند. یعنی حد اقل کاری که راسکلنیکف انتظار داشت که لوژین باید انجام می داد.
آیا خواننده این نوشتار می داند و یا حدس می زند که آن کار چه بود؟

دو موردقتل
راسکلنیکف بدنبال پول زیاد و باد آورده بود ، قدم تازه را می رفت که بر دارد اما روی خون! کار تازه را شروع می کرد اما با جنایت! یک ملاقات در خیابان باعث شد که او تصمیم جنایت را سریع بگیرد. جنایتی که مدتها به آن فکر کرده بود. در خیابان خواهر ناتنی پیرزن ربا خوار را دیده بود که با مرد وزنی که بساط خودشان را روی زمین انداخته و کالا می فروختند وارد گفتگو شده بود و آنها از او می خواستند که فرداشب ساعت هفت به منزل آنان برود و او هم قبول کرد.

در این موقع بود که راسکلنیکف ساعت مناسب جنایت را یافت . دست بر قضا مکالمه دونفر او را به این کار تشویق نمود. آیا خواننده احتمالی این متن می داند که این مکالمه مابین چه کسانی صورت گرفته بود ؟ در چه موردی بود؟

فرداشب راسکلنیکف با یک تبر که خود ساخته بود و تبر حقیقی هم نبود به خانه میرزن شرور رفت و بسته ای را به او داد و مجددا تقاضای قرض نمود و زن بهانه آورد که گرو یی ارزش ندارد و از این حرفها ...و راسکلنیکف تبری را که زیر لباس پنهان کرده بود بر شقیقه پیرزن فرود اورد و او نقش زمین شد.
بعد کلیدها رایافته و بسراغ صندوق پول زن رباخوار رفت و صندق مولی یافت نشد اما از،دروی یک صندوق زیر تخت دستبند ، ساعت و گردنبند طلا و مانند اینها بدست آورد. آنها را درجیب ریخته و عازم رفتن شد که ناگهان متوجه شد که خواهر ناتنی زن ربا خوار یعنی همان آلینا اینانوا و آن خواهر ناتنی لیزاوتا اینانوا بود که تازه سر رسیده بود. راسکلنیکف او را هم کشت و خانه را ترک کرد.

ادامه دارد...


امیر تهرانی

ح.ف


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد