شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.
شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.

۱۰۰۱ کتاب که باید خواند: تاریخ ایر ان: تاریخ جهانگشای نادری: عاقبت آن شش گمنام که ادعای شاهی کردند


کتاب جهانگشای نادری

جهانگشای نادری نوشتهٔ میرزا مهدی خان منشی امیرآبادی  -منشی و مورخ نادر شاه  افشار- (درگذشت بین ۱۱۷۵ تا ۱۱۸۲ قمری) است. محتوای کتاب دربارهٔ تاریخ ایران در اوایل سده ۱۲ خورشیدی/اواسط سده ۱۲ قمری و زندگی نادر شاه و لشکرکشی‌های وی به مناطق مختلف است. این کتاب نثری فنی و مصنوع دارد و در آن از واژه‌های عربی بسیاری استفاده شده‌است. این کتاب مهمترین اثر مربوط به تاریخ ایران در زمان نادر است و چون نویسنده از نزدیکان نادر بوده‌است و حوادث را به چشم خود دیده‌است، ارزش بسیار بالایی دارد. در این نوشتار بخشی از کتاب او و در ارتباط با اوضاع آشفته آخرین شاه صفوی و در آغاز ظهور نادر شاه افشار و خروج شش درویش بعنوان شاهزاده درج           می گردد. خواندن تاریخ این حسن را دارد که شاید مردمان اشتباهات گذشته تاریخی را مجددا تکرار نکنند.

گزارش آن شش  نفر   گمنام که ادعای شاهی کردند

صفی میرزا
ویرایش

اول صفی میرزا نامی بود که در سمت بختیاری بهم رسید. حقیقت احوال او اینکه: او  شخصی بود از طایفه کرانی، در سنه هزار و صد و سی و هفت هجری از خلیل‌آباد بختیاری برات افتاده و  ادعای شاهزادگی، و پسری خاقان شهید نمود. وی می‌گفت که نام من اوّلا ابو المعصوم میرزا بوده، ثانیاً این اسم را خود گذاشته‌ام.

 محمد حسین خان حاکم بختیاری از راه ساده‌لوحی با سرخیلان بختیاری وجود او را مغتنم شمرده، مقدم او را گرامی و محترم داشته، و اطاعتش کردند .  وی  زنی را از شواهد اصفهان شاهد مدعای خود کرده، بادعای خواهری در یکی از بلوکات اصفهان گذاشته بود.

 از خلیل‌آباد خواجه‌سرا و آدم فرستاده، او را نیز با احترام تمام آوردند، در همان‌جا افتتاح کار کرده، و ارقام باطراف نوشت، جیقه را بطرف چپ زده، خطبه را در منابر و مساجد بنام شاه طهماسب خواند، و اسم خود را ثانی اسم شاه گردانید. 

عمال شوشتر و کوه گیلویه و رؤسای ایلات آن سمت نزد او جمع آمده، کمر اطاعت بستند و امرا برأی خود تعیین کرده، و در آن نواحی کمال تمکن بهمرسانید، تا آنکه از جانب حضرت ظل اللهی(نادرشاه)  در حینی که شاه طهماسب در مشهد مقدس توقف داشت، بارکان دولت عمل صفی میرزا معلوم شد، امر والا صدور یافت، که چون شاهزادگی منحصر بحضرت شاه طهماسب، و ادعای صفی میرزا خلاف واقع است، او را گرفته، بساطی که درچیده‌اند برچینند. لهذا بر وفق اشاره والا (نادر شاه) در حینی که ده‌دشت مقر کوکبه صفی میرزا بود، او را گرفته بقتل آوردند. این قضیه در اواسط شهر محرم الحرام هزار و صد و چهل هجری واقع شد.

سید احمد نواده میرزا داودویرایش

دیگر سید احمد نواده میرزا داود متولی مشهد مقدس است، ملخص احوال او اینکه: بعد از واقعه اصفهان که شاه طهماسب عازم قزوین گردید، سید احمد بجانب ابرقوه رفت. در آن‌جا فرما ن جعلی مبنی بر تفویض اختیار مهمات فارس و کرمان به مهر شاه طهماسب باسم خود ابراز، و عوام کالانعام را خریدار این جنس   دروغ کرده، جمعی از اوباش را فراهم آورده، عازم بوانات و مرودشت فارس، که در هشت فرسخی شیراز واقع است، گردید.

 در آن اوان زبردست خان افغان که از جانب محمود حاکم شیراز بود، جمعی را به مقابله سید احمد فرستاده، در سر پل خان تلاقی فریقین واقع شد. سید احمد منهزم گشته، بابرقوه آمد. مردم ابرقوه را از کیفیت احوال او و تدلیس حکم مجعول او آگاهی حاصل شده، او را گرفته، معزول و محبوس ساختند. 

بعد از دو ماه از محبس فرار کرده، بجانب جهرم شتافته، و سلک جمعیت خود را تجدید و انتظام داده، از جهرم رفته، داراب و نیریز را بدایره تصرف درآورده، و جمعیت موفور منعقد ساخته، رفته کرمان را تصرف کرده، در چهاردهم ماه ربیع الاول سنه هزار و صد و چهل مطابق قوی‌ئیل جلوس، و اسم پادشاهی بر خود رانده، سکه و جیقه زد. 

بعد از چندی جمعی از طرف اشرف (نادر شاه) بگرفتن او مأمور، و سید احمد در قلعه حسن‌آباد محصور، و بالاخره گرفتار گشته، او را باصفهان آورده، بامر اشرف گردن زدند، و هوای سروری را از سر او بیرون کردند. عاقبت بزور زیاده‌سری از پا درآمد.

محمد علی نام رفسنجانی مشهور بصفی میرزا ثانی درویشویرایش

دیگر محمد علی نام رفسنجانی مشهور بصفی میرزا ثانی است، کیفیت احوال او اینکه: در ماه محرم سنه هزار و صد و چهل و دو موافق تخاقوی‌ئیل، او در لباس درویشی وارد شوشتر گشته، از آنجا که عقل مردم در چشم ایشان می‌باشد، جمعی از الواط او را دیده، می‌گفتند که چشمهای این شخص در نظر ما بچشمان صفی میرزا شباهت دارد، شاید او باشد ولی او  قبول نمی کرد ولی مردم از عین حماقت جمعیت کرده، خریدار او شدند.

 نایب شوشتر باستماع این خبر متوحش گشته، اراده تنبیه او نموده، او فرار کرده، به حویزه رفته، از آنجا از راه بصره روانه بغداد شد. اعیان دولت قیصری(عثمانی)  بمباهات اینکه شاهزاده ایران، پناه بدولت عثمانی برده است، بدون تحقیق شاهزادگی او را تصدیق نموده، وی را بدربار عثمانی احضار، و بعد از ورود بحوالی اسلامبول مهماندار تعیین، در اسکودار سکنی داده  و اخراجات برای او قرار دادند. 

بعد از خلع سلطان احمد خان پادشاه روم، باعتبار صدور بعضی حرکات او را بشهر سلانیک، که هیجده منزل آن طرف قسطنطنیه (استانبول امروز) و نزدیک بسر حد فرنگ است، فرستادند. بعد از چندی از آنجا او را به جزیره یمن فرستاده، کسان او را مرخص ساختند. تتمه احوال او در بیان وقایع سال هزار و صد و پنجاه و هشت هجری سمت نگارش خواهد پذیرفت.

سید حسین قلندر درویشویرایش

دیگر سید حسین نام قلندری است که از فراه به قندهار رفته، مدتی در قندهار   وادی   گدایی و بی‌سامانی می‌بود، و از آنجا همراه افاغنه در کسوت درویشی باصفهان آمد. 

بعد از قتل صفی میرزای کرانی میان جماعت جوانکی رفته، خود را بعباس میرزا موسوم، و ادعای برادری خاقان مرحوم کرده، بتمنای سروری گوشه کلاه هوس برشکست، و بر مسند این دعوی دروغ راست نشست. از طوایف جوانکی و مردم اطرافی جمعی را فراهم آورد، چون کارش مایه نداشت، حباب‌آسا بهوای ریاست سری برآورده، بار سر بگریبان عدم کشیده، و شمع دولتش چون از صدق فروغی نداشت، زود بپایان رسید.

شاهزاده خرسوارویرایش

دیگر شخصی در سمت شمیل مینا  پیدا شده و  ادعای پسری خاقان مغفور نموده و  خود را سلطان محمد میرزا نام نهاده، و بشاهزاده خرسوار شهرت یافته، و در شمیل چهارصد پانصد نفر از اعراب بنادر را بر سر خود جمع کرده، از آنجا نزد عبد اللّه خان حاکم بلوچ رفته، جمعی از بلوچ به کمک  او برخاستند.

 از آنجا بمیان طایفه بازری آمده، آن طایفه نیز با او متفق و عزیمت بندر کرده، با سید احمد نواده میرزا داود که در آن اوان او نیز در آن سمتها رایت استقلال برافراشته بود، مجادله نموده، سید احمد را منهزم ساخت، و بندر را با محال شمیل مینا بحیطه تصرف درآورد. بالاخره جمعی از جانب اشرف (نادرشاه ) بدفع او مأمور گشته، با او محاربه و مومی الیه شکست یافته، بجانب هندوستان گریخت. بندر با محال متصرف فیه او ضمیمه ولایات افغانی گردید.

زینل قلندرویرایش

دیگر زینل نام قلندری است که در لاهیجان ظهور کرد و او ولد ابراهیم خان طسوجی بود، که با چند نفر از درویشان دریوزه‌گرد و قلندران مراحل نورد، رفیق گشته در قریه تنکابن   شعار سرداده که  : مصراع «بعد درویشی اگر هیچ نباشد شاهی.»

از کلاه نمد و پوست تخت، به هوس افسر و سریر، و از جریده و شاخ نفیر بفکر علم و نفیر افتاده، و از چادر قلندری پا بخرگاه دارائی سلطنت گذاشت. 

با ا دعای پسری شاه سلطان حسین خود را اسماعیل میرزا نام نهاد، و جماعت صوفیان دشتوند و دیلمان را فریفته، رایت تحکم برافراشت، و دیلمان را با رانکوه تصرف کرد.

 در آن اوان محمد رضا خان عبد اللو قورچی‌باشی، که سپه‌سالار و صاحب اختیار گیلان بود، و در لاهیجان توقف داشت، این خبر را شنیده، با دو سه هزار کس عازم دفع قلندر گشته، در کوهستان دیلمان با او محاربه نموده، شکست یافته، به تنکابن برگشت.

 قلندر همان روز داخل لاهیجان گشته، لاهیجان را با تمیجان علاوه متصرفات خود گردانید. محمد رضا خان دوباره جمعیت خود را منعقد ساخته، عازم لاهیجان گشته، در رانکوه تلاقی فریقین واقع، و قلندر مقهور شده، بجانب کهدم گریخت، و در آنجا مجدداً سلک جمعیت او از شاهسون و سایر رجال انتظام یافته، ماسوله من اعمال رشت را متصرف، و از آنجا عازم خلخال گشته بر حاکم آنجا فایق آمده، با روسیه که در اردبیل می‌بودند، در حوالی آنجا جنگ کرد، شکست یافته، بعد از آن میان شاهسون آمده، جمعی از شاهسون را با خود متفق ساخته و جمعیت انعقاد داده، بمغانات رفت و با علیقلی خان شاهسون که دم از هوی‌خواهی روسیه می‌زد، جنگ کرد، باز مغلوب گشته، بماسوله آمده، بالاخره جمعی از مردم ماسوله که با روسیه اتفاق و از بی‌حسابیهای قلندریه تنگ آمده بودند، بر دفع قلندر مصمم گشته، در ماسوله بر سر او ریخته، او را کشتند، و سرش را بجهت سرکردگان روس بردند.

امیر تهرانی 

ح.ف

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد