رساله منون نوشته افلاطون. جلسه گفتگوی سقراط با منون(بخش یکم)
آیا قابلیت آموختنی است؟
منون: سقراط، می توانی به من بگوئی که قابلیت آموختنی است؟ یا آموختنی نیست و از راه تمرین بدست می آید؟ یا نه آموختنی است و نه از راه تمرین حاصل می شود بلکه با آدمی خلق شده و جزء طبیعت اوست، یا به نحوی دیگر پدید می آید؟
سقراط: منون گرامی، پیشتر مردمان سرزمین تسالی به توانگری و مهارت در اسب سواری شهره بودند. ولی اکنون چنین می نماید که به دانائی نیز گوی سبقت از همگان برده اند، بخصوص مردمان شهر لاریسا که زادگاه دوست تو آریستیپ است.
شما این وضع را مدیون گرگیاس هستید زیرا هنگامی که او به شهر شما آمد نه تنها بزرگان قبیله ی آلویاد که عاشق تو آریستیپ یکی از آنان است، بلکه می توان گفت همه ی مردمان تسالی شیفته ی دانش او گردیدند و او شما را عادت داد به اینکه هر وقت کسی چیزی از شما پرسید به شیوه ی دانشمندان بی ترس و شرم پاسخ بدهید.
چنانکه می دانی او خود نیز در همه جا می گفت که آماده است هر چه بپرسند پاسخ بدهد و هیچ پرسشی را بی پاسخ نمی گذاشت. ولی در اینجا، منون گرامی، وضع از نوعی دیگر است. اینجا دیگر دانشی نیست و چنین می نماید که دانش از این شهر رخت بربسته و به شهر شما روی آورده است.
از این رو اگر در اینجا از کسی آن سؤال را بکنی خواهد خندید و خواهد گفت: «ای بیگانه، معلوم می شود مراچنان نیکبخت می پنداری که گمان می بری می دانم قابلیت آموختنی است یا نه، در حالی که اصلا نمی دانم قابلیت چیست». منون، حال خود من نیز چنین است و من نیز مانند همه ی آتنیان در این باره هیچ نمی دانم و از نادانی خود بسیار ملولم. پس وقتی که نمی دانم خود قابلیت چیست چگونه چشم داری که بتوانم درباره ی صفات و خصائص آن چیزی بگویم. کسی که منون را نمی شناسد مگر ممکن است بداند که او زیباست یا زشت، توانگر است یا تهیدست، از خاندانی بزرگ است یا از مردم عادی؟
منون: البته ممکن نیست. ولی سقراط، براستی نمی دانی قابلیت چیست و اجازه می دهی این مطلب را به همشهریانم بگویم؟
سقراط: دوست من، نه تنها این مطلب را بگو بلکه به آن اضافه کن که سقراط می گوید تا امروز کسی ندیده ام که درباره ی قابلیت چیزی بداند.
منون: گمان می کنی او نیز نمی دانست؟
سقراط: منون، حافظه من ضعیف شده است و نمی دانم در آن هنگام راجع به او چه اعتقادی پیدا کردم. بعید نیست در آن باره سخنانی گفته باشد و تو نیز گفته های او را به یاد داشته باشی. پس بکوش تا آن سخنان را به یاد من بیاوری و اگر میل داری عقیده ی خود را بگوی زیرا گمان نمی کنم عقیده ی تو غیر از عقیده ی او باشد.
منون: درست است.
سقراط: پس بهتر است او را کنار بگذاریم چون خود او اینجا نیست. منون، تو را به خدا سوگند می دهم، تو خود بگو ببینم قابلیت چیست؟ بگو و از آموختن آن به من دریغ مکن تا در آینده نگویم کسی ندیده ام که بداند قابلیت چیست.
منون: سقراط، پاسخ سؤال تو دشوار نیست. گوش فرادار تا نخست قابلیت مرد را تشریح کنم و آن این است که بتواند امور شهر را اداره کند و در آن ضمن به دوستان خود سود برساند و دشمنان را سر بکوبد بی آنکه به خود او گزندی برسد. قابلیت زن نیز، اگر می خواهی بدانی، این است که خانه را خوب اداره کند و از شوهر خود فرمان ببرد. قابلیت دیگری هم هست که خاص کودکان است چه پسر و چه دختر، و قابلیتی دیگر خاص سالخوردگان. قابلیت فراوانند و همه را به آسانی می توان تعریف کرد زیرا برای هر وضع و هر سن و هر کار قابلیتی خاص وجود دارد.
سقراط: منون، معلوم می شود امروز سعادتی بزرگ به من روی آورده است زیرا من در پی یک قابلیت می گردم و تو گروهی انبوه از قابلیتها آماده داری. برای اینکه بر این تشبیه بمانیم، فرض کن گروهی انبوه از زنبوران عسل را به تو می نمودم و می پرسیدم «زنبور چیست؟» و می گفتی «زنبورها انواع بسیار دارند» و باز می پرسیدم «فرق آنها با یکدیگر از حیث زنبور بودن است یا از جهتی دیگر مانند زشتی و زیبائی و کوچکی و بزرگی؟»، به این سؤال چه پاسخ می دادی؟
منون: می گفتم از حیث زنبور بودن فرقی میان آنها نیست.
سقراط: اگر باز می پرسیدم «چیست آن که همه در آن شریکند و از آن حیث فرقی میان آنها نیست؟» به این پرسش نیز پاسخ می دادی؟
منون: البته.
سقراط: پس قابلیتها نیز باید چنان باشند. بدین معنی که گرچه بسیار و گوناگون اند همه باید صورتی واحد و مشترک داشته باشند و بدان علت به نامی واحد خوانده شوند. بنابراین کسی که بخواهد قابلیت را وصف کند باید آن صورت واحد را در نظر آورده. اکنون مقصود مرا دریافتی؟
سقراط: پس قابلیتها نیز باید چنان باشند. بدین معنی که گرچه بسیار و گوناگون اند همه باید صورتی واحد و مشترک داشته باشند و بدان علت به نامی واحد خوانده شوند. بنابراین کسی که بخواهد قابلیت را وصف کند باید آن صورت واحد را در نظر آورده. اکنون مقصود مرا دریافتی؟
منون: گمان می کنم به مقصود تو پی برده ام ولی سؤال را هنوز چنانکه باید درنیافته ام.
سقراط: منون، گمان می کنی تنها قابلیت در مورد مرد و زن و کودک فرق می کند یا تندرستی و بزرگی و نیرومندی نیز چنین است؟ به عبارت دیگر، تندرستی مرد غیر از تندرستی زن است یا تندرستی در همه کس، چه مرد و چه زن و چه کودک، یکسان است؟
منون: البته در همه یکسان است.
سقراط: بزرگی و نیرومندی نیز چنین است؟ نیرومندی یک زن به سبب همان نیرومندی است که اگر در دیگران نیز باشد نیرومند می شوند؟ مرادم از اینکه می گویم «به سبب همان نیرومندی»، این است که چه در مرد و چه در زن فرق نمی کند. عقیده ی تو غیر از این است؟
منون: عقیده ی من نیز همان است.
سقراط: ولی معتقدی قابلیت فرق می کند که در مرد باشد یا در زن، در جوان باشد یا در پیر؟
منون: آری، گمان می کنم قابلیت تا اندازه ای فرق می کند.
سقراط: چرا؟ مگر نگفتی قابلیت مرد این است که امور شهر را خوب اداره کند و قابلیت زن در اینکه امور خانه را سامان بخشد؟
منون: چنین گفتم.
سقراط: ممکن است کسی شهر یا خانه یا چیزی دیگر را خوب اداره کند اگر رفتارش با دانائی و عدالت پیروی نماید؟
منون: البته.
سقراط: پس همه ی مردان و زنان در صورتی دارای قابلیت اند که دانا و عادل باشند، یعنی صفات و خصائص مشترک داشته باشند؟
منون: بی شک.
سقراط: درباره ی پیران و جوانان چه می گوئی؟ اگر نادان و ظالم باشند می توان گفت که دارای قابلیت اند؟
منون: هرگز.
سقراط: ولی اگر دانا و عادل باشند قابلیت دارند؟
منون: آری
سقراط: پس چنین می نماید که همه ی آدمیان به یک وجه خوب اند زیرا همه باید از یک چیز بهره مند باشند تا خوب باشند.
منون: آری چنین می نماید.
سقراط: ولی اگر دارای یک قابلیت نبودند نمی توانستند به یک وجه خوب باشند.
منون: درست است.
سقراط: اکنون که معلوم شد قابلیت در مورد همه ی آدمیان یکی است، بکوش تا تعریفی را که گرگیاس از قابلیت کردن است و تو نیز پذیرفته ای به یاد من بیاوری.
منون: اگر می خو اهی قابلیت را چنان تعریف کنم که در همه ی موارد صادق باشد می گویم: قابلیت این است که آدمی بتواند بر دیگران فرمانروائی کند.
سقراط: البته می خواهم همان گونه تعریف کنی. ولی منون، تعریفی که کردی در مورد کودکان و بندگان نیز صادق است؟ قابلیت بنده این است که بر خواجه ی خود فرمانروائی کند؟ و به عقیده ی تو کسی که فرمان می راند بنده است؟
منون: نه.
سقراط: گفتی «قابلیت این است که آدمی بتواند فرمانروائی کند.» ولی آیا نباید بر آن تعریف بیفزائی «به عدل نه ظلم؟»
منون: بدیهی است سقراط. زیرا عدالت قابلیت است.
ادامه دارد