ادامه از نوشتار پیشین
کتاب در جستجوی معنی نوشته ویکتور فرانکل
لباس ژنده به ما می دادند
...به بیشتر زندانیان لباسهای ژنده ای داده بودند که مترسک از آن خوش آیندتر بود. در فاصله کلبه ها در
اردوگاه جز کثافت چیزی به چشم نمی خورد و هر چه بیشتر تمیز می کردیم بیشتر بر سر راهمان ریختهافسران و زندانیان مسئول ، خوش داشتند که تازه واردان را به کار گروهی تمیز کردن آبریزگاهها
و بیرون ریختن مدفوع بگمارند اگر همانطور که معمولا روی می داد، به هنگام حمل مدفوع بگمارند اگرابتدا زندانی وقتی گروهی را می دید که در حین رفت و آمد مجازات می شوند روی بر می گرداند، زیرا
نمی توانست تحمل کند که رفقایش به هنگام رفت و آمد در باتلاق کتک بخورند. اما روزها و هفته هایصبح زود، وقتی که هوا هنوز گرگ و میش بود زندانی با گروهش جلوی در می ایستاد و آماده کار بود. با شنیدن صدای فریادی، می دید که چگونه رفیقی را نقش زمین می کنند و دیگربار او را می ایستانند و باز هم اینکار تکرار می شود، چرا چنین می کردند؟ برای این که تب داشت و بیموقع به درمانگاه رفته بود و به خاطر همین که می خواست از وظایف روزانه اش رها شود تنبیه میشد.
اما زندانی که به مرحله دوم واکنش های روان شناسی رسیده بود دیگر با دیدن تنبیه رفیقش دیده ازنمونه دیگر را برایتان تعریف می کنم:
یکی از زندانیان در درمانگاه به انتظار ایستاده بود و با حالت لی لی قدم بر می داشت به امید اینکه بهادامه دارد
امیر تهرانی
ح.ف