شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.
شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.

۱۰۰۱ کتاب که باید خواند: رمان و داستان: کتاب قلعه حیوانات فصل ۱ بخش ۱


کتاب قلعه حیوانات نوشته جورج اورول (فصل ۱ بخش ۱)

آقای جونز مالک مزرعه مانر به اندازهای مست بود که شب وقتی در مرغدانی را قفلکرد از یاد برد که منفذ بالای آن را هم ببندد. تلوتلو خوران با حلقه نور فانوسش کهرقص کنان تاب میخورد سراسر حیاط را پیمود،کفشش را پشت در از پا بیرون انداختو آخرین گیلاس آبجو را از بشکه آبدارخانه پرکرد و افتان وخیزان به سمت اتاق خوابکه خانم جونز در آنجا در حال خروپف بود و رفت. 


وقتی خوکها خواب می بینند

به محض خاموش شدن چراغ اتاق خواب، جنب وجوشی در مزرعه افتاد.در روز دهانبه دهان گشته بود که میجر پیر، خوک نر برنده جایزه نمایشگاه حیوانات، شب گذشته خواب عجیبی دیده است و میخواهد آن را برای سایر حیوانات نقل کند، مقررشده بود به محض اینکه خطر آقای جونز در میان نباشد همگی در انبار بزرگ تجمع کنند.

 میجر پیر (همیشه او را به این نام صدا میکردند،گر چه به اسم زیبای ویلینگدن در نمایشگاه شرکت کرده بود) آنقدر در مزرعه مورد احترام بود که همه حاضر بودندساعتی از خواب خود را وقف شنیدن حرفهای او کنند.

 در یک سمت طویله بزرگ در محل مرتفع سکو مانندی میجر در زیر فانوسی که بهتیر آویزان بود روی بستری از کاه لمیده بود.دوازده سال از عمرش میرفت و اخیراکمی تنومند شده بود معهذا خوک باعظمتی بود، و با اینکه دو دندان نیشش هیچگاهکنده نشده بود ظاهری مهربان و مجرب داشت . دیری نپایید که سایر حیوانات بهتدریج آمدند و هر دسته به شیوه خاص خود در محلی قرار گرفت .

............

جز موزز زاغ اهلی که برشاخه درختی پشت در خوابیده بود همه حیوانات حاضربودند. وقتی میجر متوجه شد که همه مستقر شدهاند و منتظرند، سینه را صاف چنین شروع کرد. «رفقا، همه راجع به خواب عجیبی که شب قبل دیده ام شنیده اید.راجع به خود خواببعد صحبت میکنم. مطلب دیگری است که باید قبلا بگویم. فکر نمیکنم، رفقا، کهمن بیش از چند ماهی بین شما باشم و حس میکنم موظفم تجاربی را که به دست

آوردهام پیش از مرگ با شما در میان بگذارم. من عمر درازی کرده ام و در طویله مجالبسیاری برای تفکر داشته ام ،و تصور میکنم میتوانم ادعا که به اندازه هر حیوانزندهای به ماهیت زندگی در این عرصه دنیا آشنایی دارم.

در د ودلهای حیوانات: هیچ حیوانی در انگلستان سعادتمند نیست، آزاد نیست.

در این زمینه است کهمیخواهم با شما صحبت کنم.» «رفقا، ماهیت زندگی از چه قرار است؟باید اقرار کرد که حیات ما کوتاه است ،پرمشقتاست و نکبت بار است. به دنیا میآییم، جز قوت لایموتی نداریم و از بین ما آنها که قادربه کاریم تا آخرین رمق به کار گمارده میشویم،و به مجردی که از حیز انتفاعبیفتیم بابیرحمی تمام قربانی میشویم. هیچ حیوانی در انگلستان مزه سعادت و فراغت را از یکسالگی به بالا نچشیده است.


هیچ حیوانی در انگلستان آزاد نیست. زندگی یک حیوان فقر و بردگی است: اینحقیقتی است غیر قابل انکار. » «آیا چنین وضعی در واقع لازمه نظام طبیعت است ؟ 

آیا این به این دلیل است که اینسرزمین آنقدرفقیراست که نمیتواند به ساکنینش زندگی مرفهی عطا کند؟ رفقا نه،هزار مرتبه نه! خاک انگلستان حاصلخیز و آب وهوایش مساعد است و استعداد تهیهموادغذایی فراوان برای تعدادی خیلی بیش از حیواناتی که اکنون در آن ساکنند دارد. 

همین مزرعه ما میتواند ازدوازده اسب، بیست گاو و صدها گوسفند نگاهداری وپذیرایی کند،طوری که همه آنان در رفاه بهسر برند، چنان رفاهی که تصور آن هم درحال حاضر از ما دور است .پس چطور است که مابا این نکبت زندگی میکنیم؟ 

علتش این است که تقریبا تمام دسترنج کار ما به دست بشر ربوده میشود. آریرفقاجواب تمام مسایل حیاتی ما در یک نکته نهفته است و این نکته به یک کلمه بشرخلاصه میشود. بشر یگانه دشمن واقعی ماست. بشر را از صحنه دور سازید، ریشهگرسنگی و بیگاری برای ابد خشک میشود. » 


«بشر یگانه مخلوقی است که مصرف میکند و تولید ندارد.نه شیر میدهد، نه تخممیکند.ضعیفتر از آن است که گاوآهن بکشد و سرعتش در دویدن به حدی نیست کهخرگوش بگیرد.معذلک ارباب مطلق حیوان است. اوست که آنها را به کار میگمارد و ازدسترنج حهصله فقط آنقدر به آنها میدهد که نمیرند و بقیه را تصاحب میکند.کارماست که زمین را کشت میکند و کود ماست که آن را حاصلخیز میسازد،با اینوصف ما حیوانات صاحب چیزی جز پوست خودمان نیستیم.

شما ای گاوانی که جلومن ایستاده اید، سال گذشته چندهزار گالن شیر دادهاید و بر سرآن شیر که باید صرفتقویت گوسالههای شما میشد چه آمد؟هر قطره آن از حلقوم دشمنان ما پایین رفت.

شما ای مرغان در همین سال گذشته چقدر تخم کردهاید؟و چندتای آن جوجه شد؟بقیه تمام به بازار رفت تا برای جونز و کسانش پول گردد و تو کلوور چهار کره ای کهبایستی سرپیری عصای دست و سبب نشاط خاطرتو باشند کجا هستند؟ 

همه دریکسالگی فروخته شدند و تو دیگر هرگز آنها را نخواهی دید. در ازا چهار کره و جانکندن دایم در مزرعه جز جیره غذا و گوشه طویله چه داشتهای؟»

«تازه نمیگذارند این زندگی نکبت بار به حد طبیعی خود برسد. از لحاظ خودمشکایتی ندارم، چه من از جمله خوشبختها بوده ام. دوازده سال عمر کردهام و متجاوزازچهارصد توله آورده ام.زندگی طبیعی هر خوکی چنین است . اما هیچ حیوانی نیستکه بالاخره از لبه تیغ رهایی پیدا کند. شما تولهخوکهای پرواری که جلوی مننشسته اید در خلال یک سال همه روی تخته سلاخی ضجه اتان به عرش خواهدرفت.


مصیبت حیوانات تمامی ندارد

این مصیبت بر سر همه ما، گاوان و خوکان ،مرغان و گوسفندان خواهد آمد.حتیاسبان و سگان هم سرنوشت بهتری ندارند. تو باکسر، روزی که عضلات نیرومندتقدرت خود را از دست بدهند جونز تو را به سلاخی میفروشد تا سرت را از تن جداسازد و برای سگهای شکاری بپزد. تازه سگهاهم وقتی پیر شدند جونز اجری بهگردنشان میبندد و در نزدیکترین برکه غرقشان می کنند...

ادامه دارد

امیر تهرانی

ح.ف

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد