شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.
شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.

۱۰۰۱ کتاب که باید خواند: کتاب طاعون نوشته آلبر کامو: وقتی دوره حیرت به دوره وحشت تبدیل می شود


ادامه از نوشتار پیشین

کتاب طاعون نوشته آلبر کامو


از حیرت به وحشت 

.شب تب سرایدار به چهل در جه می رسد و حالش وخیم می شود. دکتر دمل مصنوعی روی بدنش ایجاد می کند تا چرکها تخیله شود.

کامو هوای شهر را در  فردای آن روز با آسمانی آبی و نسیمی ولرم و مرطوب توصیف می کند(هوای مناسب برای انتشار طاعون طبق تحقیقات جدید میکروب شناسان) و البته اضافه می کند که بوی گلها از حومه های دور دست شهر  نیز می آمدو  بهار ی تازه سر رسیده بود ، سر وصدای در کوچه ها بیشتر شده و تر س مبهم مردم کم رنگ تر گردیده بود.

حال سرایدار در روز بهتر شده ولی شب تب به چهل درجه میرسد و استفراغهای مکرر و در د غده های گردن و سوزش آن باعث می شود که دکتر سرایدار را در آمبولانسی گذارده و راهی بیمارستان شود.در را ه دکتر ریو متوجه می شود که سرایدار جان باخته و ضربات بی امان طاعون پیکر او را بی روح ساخته است.

کامو از قول راوی داستان شرح می دهد که  مرگ سرایدار پایان دوره حیرت و آغاز دوره وحشت بود.چون شهروندان آن شهر کوچک اصلا تصور این را نمی کردند که روزی شهرشان به جایی مبدل شود که در آن موشها زیر افتاب بمیرند و سرایدارها از بیماریهای عجیب تلف شوند.

نکته بد و آزار دهنده دیگر اینکه کسانی که سرایدار هم نبودند به سرنوشت سرایدار ها دچار شده بودند.

سپس صحبت از شخصی بنام تارو به میان می آید که جزو شاهدان ماجرا بوده و در آن شهر زشت اقامت نموده تا در پلاژهایش تفریح کند و این که تجارت در آنجا بخوبی ج یان داشت .

 ولی او در آن روز گفتگوی دونفر را می شنود که از شخصی بنام کان صحبت می کردند که در اثر تب شدید و آبسه زیر بغل فوت کرده بود.

دریاره این کان  گفته می شد که اولا نباید وارد دسته شیپورزنان مذهبی می شد چون او شیپور زن این گروه بود و آدم مریض نباید شیپور بزند. 

دوم این که او در طبقه دوم ساختمانی زندگی می کرد که مقابل آن ساختمانی دیگری بود که در آن پیر مردی با  فکر غیر انسانی می زیست. چون هر روز بعد از ظهر از بالکن طبقه خود کاغذهایی را ریز ریز کزده و به پایین می ریخت تا گربه ها فکر کنند برایشان مواد غذایی می ریزند. ووقتی که گربه ها جلو می آمدند پیر مرد آب دهان به زمین می انداخت  و به اصطلاح خودش گربه ها را دست می انداخت.


از وقایع دیگر این که در یک تراموای در حالت حرکت موش مرده یافته بودند که به همین دلیل تراموار ا متوقف و موش را بیرون انداخته بود. نگاهبان هتل معتقد بود یک زلزلزله در راه است.

سپس کامو از قول تارو   و از روی یادداشتهای او شرح می دهد که موضوع تب در شهر جدی شده چون تا آن روز ده نفر مرده بودند. البته پیرمرد که از ناپدید شدن گربه ها  نارحت شده و با باز گشت مجدد آنها خوشحال شده تف هایش را باد قت بیشتری به سمت گربه ها پرتاب می کرد .

  تارو این  مطالب را در یادداشتهایش نوشته بود.  و این که دکتر ریو با ریشار مذاکره می کند و از او می پرسد که آیا از تب خیارکی چیزی می داند یا نه که او اظها ر بی اطلاعی می کند و فقط آمار مردگان را اعلام می نماید. 


هوای طاعونی

راوی داستان هوای شهر  را  همراه با گرمای مرطوب بهاری توصیف می کند و این که یک مستی غمباری بر آسمان شهر حکمروایی می کرده است .  در این میان فقط پیر مرد آسمی است که خوشحال است چون هوای مرطوب گرم  باعث پختن خلطهای ریه او می شود. راوی داستان گزارش می کند که در آن حال و هوا  انسانها در زیر آسمان شهر هم‌چون زندانی در قفس بودند.


ادامه دارد

امیر تهرانی

ح.ف








۲۴

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد