شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.
شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.

۱۰۰۱ کتاب که باید خواند: رمان و داستان: کتاب ۱۱ دقیقه نوشته پائیلو کوییلو : سرنوشت دختر برزیلی که به غرب گریخت


ادامه از نوشتار پیشین

کتاب ۱۱ دقیقه نوشته پائیلو کوییلو

مرد گفت: "ستاره ی سامبا". "ستاره دوست داشتنی رقص سامبا! مـسافرتهفته ی آینده. همه ی این حرف ها خوب بودند اما " مسافرت هفته ی آینده" خارج از حـرفهای آنها بود. ماریا گفت بدون مـشورت خـانواده اش نمـی توانـد تـصمیمیبگیرد. مرد سوییسی اخم کرد و به او کپی از قراردادشـان را نـشان داد. و ماریـا

برای اولین بار ترسید
"مرد گفت: "قرارداد.
با اینکه ماریا مصمم بود کـه بـه خانـه رود، امـا تـصمیم گرفـت بـا ملـسونمشورت کند؛ به او پرداخت شده بود که به ماریا کمک کند ملسون بیشتر نگران اغوا کردن توریست آلمانی که تازه رسیده بـود، بـود کـه
بدون هیچ بالاپوشی کنار ساحل آفتاب گرفته بود ،و فکـر مـی کـرد کـه برزیـلآزادترین کشور دنیا است( او دقت نکرده بود که در ساحل او تنها زنی که سینههایش را نپوشانده بود و همه به سختی به او نگاه مـی کردنـد). خیلـی سـختبود که ماریا بتواند توجه ملسون را جذب کند.
"اما اگر من نظرم را عوض کنم چه می شود؟" " من نمی دانم در قرارداد چه نوشته شده است، اما فکر می کنم او می تواندتو را بازداشت کند"
" او قادر نخواهد بود من را پیدا کند

"دقیقا، پس چرا نگرانی؟"
از طرف دیگر، مرد سوییسی که پانـصد دلار و خـرج یـک جفـت کفـش و لبـاس،شام و مخارج تدارکات در کنسولگری را پرداخته بود، کم کم نگران می شد و ازآنجایی که ماریا برای صـحبت کـردن بـا خـانواده اش پـا فـشاری مـی کـرد، اوتصمیم گرفت که دو بلیط هواپیما به محل زندگی ماریا بگیرد و با او به آنجـابرود- البته به شرطی که همه چیز در چهل و هشت ساعت تمـام شـود و آنهـابتوانند هفته ی دیگر به اروپا بروند- که ماریا بـا ایـن شـرط موافقـت کـرد. درحالی که با یکدیگر تبادل لبخند می کردند، ماریا فهمید که تمام این شـروط درقرار داد آمده است و وقتی که مسئله مربوط به احساسات و قرارداد می شود
باید آنها را جدی گرفت.
××××
برای آن شهر کوچک باعث حیرت و افتخار بود که ماریای زیبـا بـه همـراه یـکخارجی برگشته بود که قرار بود او را بـه سـتاره ای در اروپـا تبـدیل کنـد. تمـامهمسایه ها می دانستند و دوست قدیمی مدرسه اش از او پرسید : " چه طور این اتفاق افتاد؟"
" من فقط خوش شانس بودم"
آنها می خواستند بدانند آیا این اتفاقات همیشه در ریو دو ژنیـرو اتفـاق مـیافتد، چون داستانهای مشابهی را در تلوزیون دیده بودند. ماریـا نمـی خواسـتتوضیح دقیقی بدهد، و دلش می خواسـت کـه ارزش زیـادی بـرای تجربـه هـایشخصی خودش بگذارد، بنابراین دوستانش را متقاعد کرد که او فرد خاصی بوده
است. او به همراه مرد به خانه اش رفـت و مـرد نـشریه ای کـه در آن برزیـل بـا "ز"نوشته شده بود را به آنها نشان داد، در حالی که ماریا توضیح می داد کـه او درحال حاضر دارای یک نماینده می باشد و قصد دارد که کارش را به عنوان بازیگر ادامه دهد...

ادامه دارد

امیر تهرانی

ح.ف

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد