ادامه از نوشتار پیشین
کتاب ۱۱ دقیقه نوشته پائیلو کوییلو
مرد گفت: "ستاره ی سامبا". "ستاره دوست داشتنی رقص سامبا! مـسافرتهفته ی آینده. همه ی این حرف ها خوب بودند اما " مسافرت هفته ی آینده" خارج از حـرفهای آنها بود. ماریا گفت بدون مـشورت خـانواده اش نمـی توانـد تـصمیمیبگیرد. مرد سوییسی اخم کرد و به او کپی از قراردادشـان را نـشان داد. و ماریـا
برای اولین بار ترسید"دقیقا، پس چرا نگرانی؟"
از طرف دیگر، مرد سوییسی که پانـصد دلار و خـرج یـک جفـت کفـش و لبـاس،شام و مخارج تدارکات در کنسولگری را پرداخته بود، کم کم نگران می شد و ازآنجایی که ماریا برای صـحبت کـردن بـا خـانواده اش پـا فـشاری مـی کـرد، اوتصمیم گرفت که دو بلیط هواپیما به محل زندگی ماریا بگیرد و با او به آنجـابرود- البته به شرطی که همه چیز در چهل و هشت ساعت تمـام شـود و آنهـابتوانند هفته ی دیگر به اروپا بروند- که ماریا بـا ایـن شـرط موافقـت کـرد. درحالی که با یکدیگر تبادل لبخند می کردند، ماریا فهمید که تمام این شـروط درقرار داد آمده است و وقتی که مسئله مربوط به احساسات و قرارداد می شود
باید آنها را جدی گرفت.
××××
برای آن شهر کوچک باعث حیرت و افتخار بود که ماریای زیبـا بـه همـراه یـکخارجی برگشته بود که قرار بود او را بـه سـتاره ای در اروپـا تبـدیل کنـد. تمـامهمسایه ها می دانستند و دوست قدیمی مدرسه اش از او پرسید : " چه طور این اتفاق افتاد؟"
" من فقط خوش شانس بودم"
آنها می خواستند بدانند آیا این اتفاقات همیشه در ریو دو ژنیـرو اتفـاق مـیافتد، چون داستانهای مشابهی را در تلوزیون دیده بودند. ماریـا نمـی خواسـتتوضیح دقیقی بدهد، و دلش می خواسـت کـه ارزش زیـادی بـرای تجربـه هـایشخصی خودش بگذارد، بنابراین دوستانش را متقاعد کرد که او فرد خاصی بوده
است. او به همراه مرد به خانه اش رفـت و مـرد نـشریه ای کـه در آن برزیـل بـا "ز"نوشته شده بود را به آنها نشان داد، در حالی که ماریا توضیح می داد کـه او درحال حاضر دارای یک نماینده می باشد و قصد دارد که کارش را به عنوان بازیگر ادامه دهد...
ادامه دارد
امیر تهرانی
ح.ف