شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.
شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.

1001 کتاب که باید خواند: زندگینامه یک یوگی: نوشته یوگاناندا: لاهری مهاشایا و معجزه مسیح وار


ادامه از نوشتار پیشین

زندگینامه یک یوگی نوشته یوگاناندا


لاهری مهاشایا و معجزه مسیح وار

...کیبل آناندا یک معجزه مسیح وار لاهری مهاشایا را به چشم دیده بود. آموزگار والایم داستان را روزی برایم بازگفت. کتاب سانسکریت جلویمان باز بود اما چشمان او به نقطه ای دور خیره بودند.

"برای یک مرید نابینا، رامو، افسوس میخوردم. آیا چشمان او هرگز نباید نور را ببینند، با اینکه او صادقانه در خدمت استاد بوده، استادی که نور پروردگار در او فروزان است؟ یک روز صبح میخواستم با رامو حرف بزنم، اما او ساعت ها صبورانه به باد زدن گورو با یک بادبزن برگ نخل (پونخا) نشسته بود. وقتی که سرانجام این مرید جانسپار از اتاق بیرون آمد من به دنبالش رفتم.

"'رامو، چند وقت است که نابینایی؟'

"'از هنگام تولد، قربان! چشمانم هیچ وقت برکت یک نگاه به خورشید را نداشته اند.'

"'گوروی توانای مطلق ما می تواند تو را یاری دهد. خواهش میکنم که از او درخواست شفا کن.'

"روز بعد رامو با کمرویی به سراغ لاهری مهاشایا رفت. شاگرد کمابیش شرمسار بود که درخواست افزودن دارایی مادی در مقابل دارایی فراوان معنویش کند.

"'استاد، نور دهنده کیهان و گیتی درون شماست. به شما نیایش میکنم که نور او را به چشمان من بیاورید، تا بتوانم نور پست تر خورشید را ببینم.'

"'رامو، کسی تو را فریب داده تا مرا گیر بیاندازی. من نیروی شفا دهنده ای ندارم.'

"'قربان، آن یگانه هستی بیکران درون شما بدون شک میتواند شفا بدهد.'

"'البته آن چیز دیگریست، رامو. پایان توان خداوند هیچ جاست! آنکه ستاره ها را و سلولهای بدن را با زندگی روشن میکند همانا میتواند بینایی را به چشمان تو بیاورد.'

"استاد پیشانی رامو را در بین ابروها* دستی زد.

"برای هفت روز تمرکز اندیشه ات را آنجا نگاه دار و پی در پی نام پیامبر راما* را بیاور. شکوه خورشید سپیده دمی ویژه برایت ارمغان خواهد آورد.'

"پس از یک هفته همین پیش آمد. برای نخستین بار، راما روی زیبای طبیعت را به چشم دید. آن دانای مطلق مریدش را به بازگفت نام راما، که از همه قدسیان بیشتر به او عشق می ورزید، وا داشت. جان فدایی رامو زمین شخم خورده ای بود که نیروی توانمند شفا بخش گورو در آن رویید." کیبل آناندا برای اندکی خاموش ماند، و بعد سخن دیگری از گورویش به زبان آورد.

"در همه معجزه هایی که به دست لاهری مهاشایا انجام شدند، او هیچ گاه نگذاشت که ضمیر نفس* خود را نیروی سببی بداند. بلکه از روی تسلیم مطلق و بدون مقاومتش، استاد اجازه میداد که نیروی شفابخش یگانه الهی آزادانه از درون او جاری شود.

"تن های بسیاری که بدست لاهری مهاشایا به گونه شگفت انگیزی شفا یافتند سرانجام می بایست که در آتش کریماسیون بسوزند. اما بیداری های بی صدای معنوی که او موجب شد و مریدان مسیح واری که او ساخت، آنان معجزه های جاودانه او هستند."

من هرگز دانشمند سانسکریت نشدم. کیبل آناندا به من دستور زبان الهی تری آموخت.


https://www.google.com/search?q=lahiri+mahasaya&client=tablet-android-samsung-nf-trev1&prmd=ivn&sxsrf=ALeKk035_7HN9vYDcVFoCKzzwdGP4tBKWQ:1610977465653&source=lnms&tbm=isch&sa=X&ved=2ahUKEwjs49LczqXuAhWS3YUKHQoJDeIQ_AUoAXoECCIQAQ&biw=800&bih=1334#imgrc=f1Z-KoGUzn5PlM&imgdii=llu2adEDoBRQJM

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد