کتاب سیر حکمت در اروپا
نوشته محمد علی فروغی
سقراط و افلاطون و ارسطو
(پیش از شروع مطلب باید توضیح دهم که کتاب سیر حکمت و یا فلسفه در اروپا جزو نخستین کتابهای فلسفی بود که من خواندم و شاید علیرغم برخی کاستی ها در نوع خود بسیار مفید بود. البته من یاد گیری و مطالعه فلسفه غربی را همزمان با مطالعه و یاد گیری فلسفه و حکمت مشرقی ایرانی آغاز کردم و این در تکمیل اطلاعات من فوق العاده مهم بود)
١– سقراط
اخلاق از بین رفته بود...
از گزارش اجمالی که از اصول عقاید حکما و فلاسفهٔ یونان در سده ششم و پنجم پیش از میلاد نمودیم، روشن میشود که در اواخر قرن پنجم در اذهان کسانی که جستجوی حقیقت و معرفت میکردند، تشویش و تشتت بسیار دست داده، و مخصوصاً تعلیمات سوفسطائیان افکار را پریشان و عقاید را متزلزل ساخته بود، و به همین جهت بنیان احوال اخلاقی مردم نیز رو به سستی گذاشته و مفاسد بزرک از آن بروز میکرد.
تا این که خداوند اخلاق سقراط ظهور کرد
در این هنگام سقراط ظهور نمود، و او از بعضی جهات به سوفسطائیان شباهت داشت و معاصرین اکثر میان او و آن جماعت فرق نمیگذاشتند، ولیکن سقراط که خداوند اخلاق است در حکمت شیوهٔ تازهای به دست داد، آن شیوه را شاگرد او افلاطون، و شاگرد افلاطون ارسطو دنبال و تکمیل کردند، و حکمت را به اوج ترقی رسانیدند، و از این رو سقراط امام حکما و استاد فلاسفه است، و چون در راه تعلیم و تربیت ابناء نوع جان سپرده است، از بزرگترین شهدای عالم انسانیت نیز به شمار میرود (معاصر اردشیر درازدست و داریوش دوم).
در ترجمهٔ احوال سقراط وارد نمیشویم، کسانی که کتاب ما را موسوم به «حکمت سقراط» خواندهاند به اندازهٔ لزوم از آن داستان مقام سقراط شگفت و تعلیمات آن بزرگوار آگاه شده، و برخوردهاند به این که او جنبهٔ پیغمبری دارد، و وظیفهٔ خود را متنبه ساختن مردم به جهل خویش و توجه به لزوم معرفت نفس و مزین نمودن آن به فضائل و کمالات قرار داده،
ولیکن رأی و نظر مخصوصی در فلسفه اظهار ننموده، بلکه همواره اقرا ر کرده که چیزی نمیداند
سقراط مردی که فلسفه را از آسمان به زمین آورد
گفتهاند، سقراط فلسفه را از آسمان بزمین آورد، یعنی ادعای معرفت را کوچک کرده، جویندگان را متنبه ساخت که از آسمان فرود آیند.
یعنی بلند پروازی را رها نموده بخود باید فرو رفت و تکلیف شیوهٔ سقراطزندگانی را باید فهمید. و نیز گفتهاند شیوه سقراط دست انداختن و استهزاءبود.
اگر در مکالمهٔ «اوتوفرون» و مکالمهٔ «الکبیادس» از رسائل افلاطون که ما بفارسی در آوردهایم نظر شود، دیده خواهد شد که سقراط چگونه حریف را دست انداخته و بالاخره او را مستاصل و مجبور میساخت که اقرار به نادانی خود نماید.
استهزای سقراطی و شغل مامایی و زایمان کودک درون هر انسان
اما آنچه استهزای سقراطی نامیدهاند در واقع طریقهای بود که برای اثبات سهو و خطا و رفع شبهه از اذهان داشت به وسیلهٔ سئوال و جواب و مجادله!
و پس از آن که خطای مخاطب را ظاهر میکرد، باز بهمان ترتیب مکالمه و سئوال و جواب را دنبال کرده، به کشف حقیقت میکوشید.
و این قسمت دوم تعلیمات سقراط را «مامائی» نامیدهاند زیرا که او میگفت دانشی ندارم و تعلیم نمیکنم، من مانند مادرم فن مامائی دارم، او کودکان را در زادن مدد میکرد، من نفوس را یاری میکنم که زاده شوند. یعنی به خود ایندو راه کسب معرفت را بیابند، و به راستی در این فن ماهر بود و مصاحبان خود را منقلب مینمود و کسانی که او را وجودی خطرناک شمرده، در هلاکش پا فشردند، قدرت و تأثیر نفسی او را درست دریافته بودند.
تعلیمات اخلاقی سقراط تنها موعظه و نصیحت نبود، و برای نیکوکاری و درست کرداری مبنای علمی و عقلی میجست، بد عملی را از اشتباه و نادانی میدانست، و میگفت: مردمان از روی علم و عمد دنبال شر نمیروند، و اگر خیر و نیکی را تشخیص دهند البته آن را مبنای تعلیمات اخلاقی سقراطاختیار میکنند.
پس باید در تشخیص خیر کوشید، مثلا باید دید شجاعت چیست؟ عدالت کدامست؟ پرهیزکاری یعنی چه و راه تشخیص این امور آنست که آنها رابه درستی تعریف کنیم.
تعریف صحیح راه درست فهمیدن
این است که یافتن تعریف صحیح در حکمت سقراط کمال اهمیت را دارد، و همین امر است که افلاطون و مخصوصاً ارسطو دنبال آن را گرفته برای یافتن تعریف «حد» بتشخیص نوع و جنس و فصل، یعنی کلیات پی برده و گفتگوی تصور و تصدیق و برهان و قیاس به میان آورده و علم منطق را وضع نمودهاند و بنابراین هرچند واضع منطق ارسطو است نظر به بیانی که کردیم، فضیلت با سقراط است که راه را باز نموده است.شیوه صحیح استقراء است
سقراط برای رسیدن به تعریف صحیح، شیوهٔ استقراءبکار میبرد یعنی در هر باب شواهد و امثال از امور جاری عادی میآورد، و آنها را مورد تحقیق و مطالعه قرار میداد، و از این جزئیات تدریجاً به کلیات میرسید و پس از دریافت قاعدهٔ کلیه آن را بر موارد خاس تطبیق مینمود.
( زمانی که ابن سینا ، فارابی ، ابوریحان، رازی، خیام ، خواجه نصیر الدین طوسی و....در ایران بزرگ و بر اریکه تدریس و تعلیم و نگارش تکیه زده بودند همین روش بکار گرفته می شد و در نتیجه آن تمدن در خشان و طلایی بوجود آمد . ولی از ا اخر دوره صفوی روش استقرایی و تفکر از جزء به کل رسیدن جای خود را به کلی گویی داد و نتیجه این که امروز ما دیگر ابن سینا و فارابی و ابوریحان و...نداریم. اما غربیها سیصد سال است که با استفاده از همین روش سرنوشت خود ، دنیای علم و کنترل جهان را بدست گرفته اند)
ادامه دارد...
امیر تهرانی
ح.ف