برگهایی از کتاب ارزشمند تاریخ بیهقی(۱ت)
کتاب تاریخ بیهقی از جمله آثار فاخر و ارزنده ومعتبر تاریخی است که بتوسط ابولفضل محمد بن حسین کاتب بیهقی منشی دیوان رسائل غزنویان به نگارش در امده است.
در نوشتار پیشین گفتم که این کتاب تاریخ را سی جلد بر شمرده اند ولی هم اکنون فقط کتاب تاریخ دوران سلطان مسعود غزنوی بر جای مانده است.به همین دلیل کتاب بجای مانده را تاریخ مسعودی نیز نامیده اند.
کتاب گوشه هایی خواندنی از تاریخ ایران را باز گو می کند که هر ایر انی علاقمند به ایران باید ازآنان اگاه باشد. من از پانزده شانزده سالگی بطور جدی این کتاب را مطالعه کرده ام و حتی نسخه دیجیتالی آنرا به همراه بیش از دوهزار کتاب خواندنی دیگر در تبلت خود دارم و هنوز هم به مطالعه تاریخ بیهقی می پردازم.
بکی از حوادث ویژه که در تاریخ بیهقی با جزئیات کامل ذکر شده گزارش دارزدن حسنگ وزیر است. او شیعه بود و به دستور حکومت ضدشیعی غزنوی که انگشت در جهان می کرد تا رافضی بیابد و بکشد و دخالت مستقیم خلیفه زورگوی بغداد بر دار شد.
گزارش اعدام حسنک وزیر
حسنک وزیر همان حسن بن محمد میکالی آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی بود که به حکم مسعود غزنوی و به فتوای خلیفهٔ بغداد و به تهمت قرمطی بودن و یا اسماعیلی(شیعه) بودن در روز ۲۴ بهمن سال ۴۱۰ خورشیدی،به دار آویخته شد.
این امیر حسنک، بزرگمردی ازخاندان معروف میکال از خاندان دیواشتیج شاهزادهٔ سغدی بود. در دوران سلطان محمود به خاطر دانش و تجربهاش به وزارت منصوب شده بود.
امیر حسنک وزیر در زمان محمود غزنوی به سفر حج رفت که ایکاش نمی رفت و هنگام بازگشت بعلت نا امن بودن راه ها از مسیر مصر گذر کرد و به غزنی برگشت.
در مصر خلیفهٔ فاطمی مصر که شیعهٔ اسماعیلی بود به او خلعتی داد و ا وقبول کرد که ایکاش قبول نمی کرد.او آن خلعت را در شهر غزنی تسلیم سلطان محمود نمود.
خلیفهٔ عباسی بی سواد و متکبر از این که حسنک به نزد او نرفته و خلعت فاطمیان شیعی را پذیرفته سخت بر آشفت و به امیر حسنک تهمت بی دینی، قرمطی و رافظی زد.
سپس از سلطان محمو د خو است تا امیر حسنک را به او تسلیم کند تا مانند هزاران شیعه دیگر سر ببرد و بسوزاند. و سلطان محمود که می دانست امیر حسنک قرمطی نیست به خلیفه حسود جواب رد داد.
حسنک را در واقع بخاطر قبول خلعت فاطمیان و به نزد خلیفه عباسبی نرفتن ولی در ظاهر و با بهانه کردن قرمطیگری ساختگی متهم کردند و خلیفه از محمود خواست وی را تسلیم کند. سلطان محمود که به وزیرش اعتماد داشت و مطمئن بود که وی قرمطی نیست به خواست خلیفه جواب رد داد.
ابوالفضل بیهقی میگوید که سلطان محمود نسبت به پافشاری خلیفه بر اعدام حسنک محمود به خشم آمد و گفت:
«به این خلیفهٔ خرف شده بباید نبشت که من از بهر عباسیان انگشت در کردهام در همهٔ جهان و قرمطی میجویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار میکشند، و اگر مرا درست شدی که حسنک قرمطی است خبر به امیرالمؤمنین رسیدی که در باب وی چه رفتی. وی را من پروردهام و با فرزندان و برادران من برابر است. اگر وی قرمطی است من هم قرمطی باشم!»
متاسفانه و از بخت بد ، امیر حسنک پس از در گذشت سلطان محمود با آنانی که برای به تخت نشانی محمد پسر دیگر محمود کوشش کرده بودند همراهی کرد. به همین دلیل با روی کار آمدن مسعود ، همان بهانه قرمطی گری را که هیچ اساسی نداشت دنبال کرد و دستور اعدام امیر حسنک وزیر را داد.
ادامه دارد...
امیر تهرانی
ح.ف