ادامه از نوشتار های پیشین
-کتاب از رنجی که می بر یم : نوشته جلال آل احمد
-دره خزان زده: حوادث معدن زیر آب (۲)
—.... بله....من خودمم.... رئیس معدن.... کارگر مسلح؟ .... کجا دیده شده؟ غیر ممکنه.... این رگبار مسلسل بود نه تکتیر.... این چه وضع حرف زدنه؟ .... من رئیس معدنم....
و گوشی را روی گیرهاش انداخت و به شوفر گفت او را به بهداری برساند. شوفر هم وحشت زده بود و همانطور که میراند خبرهای تازهای میداد:
— وقتی که هنوز کار تموم نشده بود هفت نفر ژاندارم از لای درختای پشت ۹ دستگاه رد شدند و خودشون رو تو جنگل قایم کردند.
مهندس به وقایعی که از دیروز تا بحال اتفاق افتاده بود فکر میکرد. به کوچکترین آنها اهمیت میداد شاید بتواند درک کند قضیه از چه قرار است. ناگهان بیادش افتاد که صبح همانروز «سرهنگ د...» را دیده بوده است که سرتاسر درههای معدن را پیاده میپیموده و به همهجا دقیق میشده است. ملاقات خود را با او، و صحبتهایی را که میانشان ردوبدل شده بود بخاطر میآورد. سرهنگ پس از اینکه او خود را معرفی کرده بود، پرسیده بود:
— آقای مهندس .... شما هرچی باشه مستخدم دولتید. دولت خرج تحصیل شمارو داده. شما رو تربیت کرده. همچین نیست؟ به گردن شما لابد حق داره. آخرش یک موقع سختی هم پیش میاد که امثال شما بایس حقشناسی خودتون رو نشان بدید. البته خود شما بهتر میدونید. من چی بگم؟
مهندس آن وقت چیزی درک نکرده بود و خیلی ساده جواب داده بود که:
— البته... جناب سرهنگ. این وظیفهٔ همهٔ ما است. اینجا دو هزار و پانصد نفر کارگر زیردست من کار میکنند. چه خدمتی بهتر از این؟ بله؟ اینکه وظیفهٔ رسمی بنده است. مهمتر اینکه در این دو ماه که من مسئولم به محصول صدی بیست اضافه شده... بله، اضافه شده...
— شما از کجا به اینجا منتقل شدهاید؟
— از بهشهر.
سرهنگ از شنیدن این اسم در قیافهٔ مهندس دقیقتر شده بود و با نگاهی ظنین، دنبالهٔ صحبت خود را اینطور گرفته بود:
— تو بهشهر که خوب کار نمیکنند. نه، نمیکنند. این به من چه. من از افزایش محصول که چیزی سرم نمیشه. بله؟ مهم اینجا است. کارگرهای شما... من نمیدونم چیه. اما ازشون برای دولت خبرهایی میرسه. شاید هم راست نباشه. اما نمیشه همهٔ این حرفها رو نشنیده گرفت. تصمیمهای دولت همیشه بنفع کارگرهاست. اونهم دراین روزها. البته خود شما بهتر میدونید. شما که من حتم دارم به وظیفهٔ خودتون عمل خواهید کرد. و از همکاری با مأمورین دولت مضایقه نخواهید فرمود...
ادامه دارد...
امیر تهرانی