رازهای کتابخانه من

رازهای کتابخانه من

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.
رازهای کتابخانه من

رازهای کتابخانه من

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.

کتابهایی که در سه ماه خواندم و یا دوباره خواندم: 2

کتاب برادران کارامازوف

نوشته: داستایفسکی

نظرات دیگران:

"خلاصه کتاب برادران کارامازوف

در همان ابتدای کار و با خواندن اولین جملات داستان، خواننده متوجه می‌شود که این رمان با دیگر رمان‌های داستایفسکی متفاوت است. نویسنده در ابتدای داستان موضوع مهمی را بیان می‌کند و این موضوع مهم، مرگ اسرارآمیز و دلخراش زمیندار مشهور فیودور پاولویچ کارامازوف است. فردی که این رمان درباره او و پسرانش است. فردی که از گونه‌ی آدم‌های عجیب روزگار است، از گونه‌ای که فراوان به آن‌ها برخورد می‌کنیم. اما قبل از این اتفاق مهم روای داستان یک مقدمه آورده است.

قهرمان کتاب کیست؟

در مقدمه‌ای که روای داستان آورده است و اتفاقا خودش آن را زاید می‌داند، او قهرمان رمان را آلکسی فیودورویچ کارامازوف معرفی می‌کند. آلکسی یا آلیوشا سومین پسر فیودور پاولویچ است که راوی اعتقاد دارد به هیچ وجه مرد بزرگی نیست اما با این حال او را قهرمان داستان می‌داند. 

همین موضوع ذهن خواننده را درگیر می‌کند و خواننده درنهایت باید به این سوال پاسخ دهد که چرا آلکسی فیودورویچ قهرمان این رمان است.

فیودور پاولویچ دو بار ازدواج کرده است و سه پسر دارد. بزرگ‌ترین پسرش یعنی دمیتری فیودورویچ از زن اولش است و دو پسر دیگر یعنی ایوان و آلیوشا از زن دومش هستند. در فصل‌های اول رمان داستان این خانواده کوچک  بیان می‌شود و سرگذشت این دو ازدواج و سرگذشت هر کدام از پسرها روایت می‌شود.

پدر خانواده و یا پدر بدیها

با خواندن فصل‌های ابتدایی رمان متوجه می‌شویم که فیودور مردی رذل و کثیف است که کوچک‌ترین توجهی به پسرانش ندارد. کاملا مشخص است که او هیچ بویی از پدر بودن و وظایف پدری نبرده است. فیودور پسرانش را در کودکی به حال خودشان رها کرده و مدام در پی شهوترانی و ارضای امیال خودش است.

سه پسر

در میان پسران ابتدا با دمیتری آشنا می‌شویم که او هم شهوتران و گناهکار است. هنگامی که چهار سال داشت پدرش – فیودور – او را رها کرد. 

اوخط فکری خاصی ندارد و عقیده دارد پدرش ثروت‌های مادرش را بالا کشیده و اکنون به او بدهکار است. در اینجا لازم است اشاره کنیم که زن اول فیودور، یعنی مادر دمیتری، از خانواده‌ای اشرافی و نسبتا ثروتمند بود.

از سه پسر فیودور پاولویچ این دمیتری فیودورویچ تنها کسی بود که با این یقین بزرگ شد که به هر حال اموالی دارد و به سن قانونی که برسد مستقل خواهد شد. 

دوره‌ی نوجوانی و جوانی آشفته‌ای را از سر گذارند: دبیرستان را هیچ‌وقت تمام نکرد؛ بعدها سر از مدرسه‌ی نظام درآورد، شپس سروکله‌اش در قفقاز پیدا شد، ترفیع گرفت، دوئل کرد، به درجه‌ی سربازی تنزل کرد، دوباره ترفیع گرفت.

در ضمن زندگی بی‌بندوباری داشت و به‌نسبت پول فراوانی خرج می‌کرد. پیش از رسیدن به سن قانونی چیزی از فیودور پاولویچ دریافت نکرد و تا آن موقع زیر بار قرض رفته بود. پدرش، فیودور پاولویچ، را نخستین بار تازه پس از رسیدن به سن قانونی دید و شناخت. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۰)

سپس با ایوان آشنا می‌شویم. او روشنفکری شکاک  است که خط فکری مشخصی دارد و حتی تلاش می‌کند رابطه ویران شده میان دمیتری و فیودور را حل کند. و در نهایت با آلیوشا آشنا می‌شویم. جوانی بیست ساله که در صومعه بزرگ شده است و همان‌طور که خواندید قهرمان رمان معرفی شده است.

آلیوشا سر از صومعه درآورد چون تنها راهی بود که او را مجذوب می‌کرد و می‌شود گفت این راه، برون‌رفت مطلوبی برای روحش بود و البته این راه را انتخاب کرده بود چون بسیار مورد توجه زوسیما، پیر پرآوازه صومعه بود.

پس از آشنا شدن با این خانواده کوچک نازنین، به مرور متوجه اختلاف جدی میان بزرگ‌ترین پسر و پدر خانواده می‌شویم و می‌بینم که دو پسر دیگر چه تلاش‌هایی برای رفع این مشکل می‌کنند. 

از جمله برای حل این مشکل اعضای خانواده که سال‌هاست همدیگر را ندیده‌اند دور هم جمع می‌شوند تا این مشکلات را برطرف کنند. برخورد این افراد با همدیگر، اختلاف نظرهای آن‌ها، گفت‌وگوهایی که با همدیگر دارند و مراجعه آن‌ها به صومعه نزد زوسیمای پیر برای حل اختلاف و… شروع جدی این رمان است.

بخشهای کتاب

رمان برادران کارامازوف در ۴ بخش و ۱۲ کتاب نوشته شده است و هر کتاب شامل چندین فصل است. کتاب‌های این رمان به ترتیب عبارتند از: خانواده‌ی کوچک نازنین / جمع ناجور / شهوت‌پرستان / خراش دل / موافق و مخالف / راهب روس / آلیوشا / میتیا / تحقیقات اولیه / پسر بچه‌ها / برادر ایوان فیودورویچ / اشتباه در قضاوت. 

اسمر دیاکوف

در اینجا شاید لازم باشد که در مورد اسمردیاکوف هم صحبت کنیم. کسی که نقشی مهم و اساسی در رمان دارد. اما برای جلوگیری از فاش شدن بیش از حد داستان به این شخصیت در این قسمت اشاره‌ای نمی‌کنیم. در ادامه و در قسمت درباره رمان از اسمردیاکوف صحبت خواهیم کرد

نظری از نویسنده مقاله درباره رمان برادران کارامازوف

در طول سال‌ها کتاب‌های خوب زیادی خوانده‌ام که از جمله آن‌ها می‌توانم به دن کیشوت، بینوایان، جنایت و مکافات، ابله، خوشه‌های خشم و… اشاره کنم. کتاب‌هایی که هر کدام برای خود یک شاهکار هستند و حرف‌های بسیار زیادی برای گفتن دارند.

 اما وقتی رمان برادران کارامازوف را تمام کردم، به این فکر می‌کردم که این رمان بدون تردید جزء سه رمان برتری است که تا به حال خوانده‌ام. رمانی که وقتی آن را مطالعه کنید بدون تردید جایگاه ویژه‌ای در ذهن شما  خواهد داشت.

در پیش‌گفتار رمان متنی از ریچارد پوتر آمده است که بخشی از آن در مورد ایده شکل‌گیری داستان برادران کارامازوف صحبت می‌کند. همچنین در این قسمت در مورد ایمان و بی‌ایمانی داستایفسکی صحبت می‌شود. 

در سیبری چه گذشت؟

احتمالا شما هم می‌دانید که منتقدان به کتاب‌های داستایفسکی بعد از دوره محکومیت او در سیبری توجه ویژه‌ای دارند و این کتاب‌ها را شاهکارهای او می‌دانند. داستایفسکی در دوره محکومیتش در زندان اومسک فقط می‌توانست یک کتاب به همراه داشته باشد و مطالعه کند، این کتاب هم کتاب مقدس بود.

ایمان و بی ایمانی

 راستی در همه‌ی عمر در وجود داستایفسکی باقی ماند؛ بیان هنری نهایی آن در برادران کارامازوف جلوه‌گر می‌شود، در شخصیت‌های متضاد زوسیمای پیر و مفتش بزرگ. داستایفسکی مسیح انجیل‌ها را در زندان اومسک «ملاقات کرد». آن جا مرد جوانی را هم ملاقات کرد به نام ایلینسکی که به جرم پدرکشی محکومیتی بیست ساله را می‌گذراند. او را در یادداشت‌های خانه مردگان وصف کرده است:

در تمام مدتی که با او زندگی می‌کردم، عالی‌ترین و شادترین وضع روحی را داشت. این فرد دمدمی و سبک‌مغز بود و بی‌اندازه بی‌مسئولیت، هرچند به هیچ روی احمق نبود. هرگز هیچ بدرفتاری خاصی در او ندیدم.

داستایفسکی باور نمی‌کرد که ایلینسکی مقصر این جنایت باشد. بعدها خبردار شد که این مرد پس از تحمل ده سال از دوره‌ی محکومیتش آزاد شده بود. 

داستان این «زندگی که در جوانی تباه شده بود، با چنان محکومیت هولناک» سرانجام موضوع برادران کارامازوف یا، چنان که راوی این رمان می‌گوید، «جنبه‌ی بیرونی آن» شد. (پیش‌گفتار رمان برادران کارامازوف – صفحه ۴)

اما اشتباه نکنید، این رمان صرفا در مورد تباه شدن جوانی بر اثر محکومیت نیست، حتی در مورد قتل پدر هم نیست. این رمان جنبه‌های بسیار گسترده‌تری دارد که پرداختن به همه‌ی آن‌ها از توان خارج است. در اینجا به برخی از این جنبه‌ها اشاره می‌کنیم.

ما در این رمان آلیوشا را داریم که به واسطه نقشی که دارد قهرمان رمان محسوب می‌شود. بعد از مطالعه رمان متوجه می‌شوید که آلیوشا به‌نحوی مرکز رمان است. در همه‌جا حضور دارد و همه شخصیت‌ها در هر مکالمه و در هر جایی از او یاد می‌کنند اما می‌بینیم که خود آلیوشا نقش پررنگی ندارد. و یا همان‌طور که روای در مقدمه خود گفته است به هیچ وجه مرد بزرگی نیست، او اغلب خاموش است و فقط گوش می‌دهد. مخصوصا در مکالمه بین ایوان و آلیوشا این موضوع بسیار به چشم می‌آید. اما با این حال قهرمان داستان است چرا که سرنوشت این دنیا در دستان او قرار دارد.

بود و نبود خداوند

شخصیت ایوان نیز یکی از به ماندگارترین و کلیدی‌ترین شخصیت‌هاست. ایوان روشنفکری است که عمیق‌ترین فصل کتاب را – یعنی مفتش بزرگ –را از زبان او می‌شنویم. او طغیانگر است. یک معترض که در برابر دنیای خداوند می‌ایستد. البته درباره بود و نبود خداوند با آلیوشا – این آدم پاک، ابله مقدس و نماینده خوبی – بحث و گفت‌وگو می‌کند اما به طور کلی خودش می‌گوید با خدا کاری ندارد بلکه به دنیای خداوند معترض است. او دنیا را غرق در فساد و خشونت می‌بیند و فقط می‌خواهد بلیطی زندگی در این دنیا که توسط خداوند به او داده شده است را پس بدهد.او می گوید:

"اگر آدم شریفی باشم وظیفه‌ام این است که آن را هرچه زودتر پس بدهم. و این کاری است که من دارم می‌کنم. این نیست که خدا را قبول ندارم. آلیوشا، فقط با کمال احترام بلیت را به او پس می‌دهم." (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۷۲)

ایوان برای توجیه اینکه چرا دنیا را قبول ندارد به کارهای وحشیانه انسان علیه کودکان اشاره می‌کند. کودکانی که هیچ گناهی ندارند و مطلقا دلیلی وجود ندارد که این معصومان سختی بکشند و یا قربانی باشند. ولی با این حال انسان آزاد است، مختار است که هر کاری انجام دهد و این کار می‌تواند علیه کودکان هم باشد. 

مسئله آزادی انسان به فصل مفتش بزرگ ختم می‌شود. یک فصل گسترده و عمیق که در آن داستایفسکی مسیح را زنده می‌کند. مسیح در قرن شانزدهم در زمانه‌ای که دستگاه تفتیش عقاید در اوج قدرت و فعالیتش است به زمین بازمی‌گردد:

آرام و ناپیدا ظهور کرد اما، گفتنش عجیب است، همه‌کس او را به‌جا آورد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۷۶)

دستگیری مسیح

پس از اینکه همه مسیح را شناختند، دستگاه تفتیش عقاید نیز او را شناسایی و در نهایت دستگیر می‌کند. او را به زندان منتقل می‌کنند و در آنجا کشیش کلیسای جامع با مسیح گفت‌وگو می‌کند. گفت‌وگویی که موضوع اصلی آن بر سر آزاد گذاشتن انسان است. این فصل از کتاب حقیقتا تکان‌دهنده است و خواننده لازم است با دقت آن را مطالعه کند.

یکی دیگر از شخصیت‌های رمان، پسر بزرگ یعنی دمیتری است. کسی که منتقدان او را انسانی‌ترین و ناب‌ترین چهره روسی در آثار داستایفسکی می‌دانند. دمیتری فردی است که سهمی عظیم در مشکلات این رمان دارد و راه رهایی را از طریق رنج دیدن می‌بیند. در کتاب داستایفسکی و در بحث جدال شک و ایمان درباره او آمده است:

دمیتری کارامازوف صرفا بزرگ‌ترین شخصیت واپسین رمان داستایفسکی نیست که آموزه‌های گناه و رنجش را در وجود او تجسم بخشیده و به عمیق‌ترین وجه بیان کرده است؛ او یکی از چهره‌های تراژدیک بزرگ ادبیات است. در لحظاتی از رمان، او به دنیای شعر ناب تعلق دارد. از این جنبه، او در میان شخصیت‌های آفریده داستایفسکی یگانه است. رفتار خونسردانه واقع‌بینانه او سبب می‌شود که همان تاثیری را که میشکین بر خواننده دارد او هم داشته باشد و از آن فراتر برود. (داستایفسکی جدال شک و ایمان – صفحه ۳۶۰)

اسمردیاکوف نیز یکی از کلیدی‌ترین شخصیت‌های رمان است. کسی که منتقدان نقش او را در برابر ایوان شبیه نقش سویدریگایلف در برابر راسکلنیکف در جنایت و مکافات می‌دانند. انگیزه‌های اسمردیاکوف برای انجام کارهای خبیث بسیار زیاد است و او با توجه ویژه‌ای که به شخصیت ایوان دارد نقاط قوت او را دریافت کرده است و نقاط ضعف را از بین برده است. تاثیرات ایوان روی اسمردیاکوف و انجام کارهایی توسط او مفهوم اشتراک در گناه را در این رمان به تصویر می‌کشد.

درباره جنبه‌های مختلف و فوق‌العاده رمان برادران کارامازوف می‌توان بسیار نوشت و صحبت کرد اما درنهایت با خواندن آن است که به معنای واقعی کلمه می‌توان به شاهکار بودن آن پی برد. شاید بد نباشد به این موضوع اشاره کنیم :

کلمه و یک کتابخانه کوچک

برادران کارامازوف علاوه بر بسیاری چیزهای دیگر، رمانی است درباره کلمه به همه‌ی معنای آن، از کلام مجسم خداوند تا پوچ‌ترین حرف‌های پیش‌پاافتاده. به نظر می‌رسد این رمان در فرایند نوشته شدن کتابخانه‌ی کوچکی را بلعیده باشد: رمان پر از نقل‌قول، تقلید و تلمیح است. شخصیت‌هایش فقط سخنگو نیستند، بیش‌ترشان نویسنده نیز هستند: نامه، مقاله، شعر، جزوه، رساله، خاطرات و یادداشت می‌نویسند. شخصیت‌ها نمایش اجرا می‌کنند، سخنرانی می‌کنند، لطیفه می‌گویند یا موعظه و اعتراف می‌کنند. (پیش‌گفتار رمان برادران کارامازوف – صفحه ۸

جملاتی از متن رمان برادران کارامازوف:

آن‌چه ایمان را برای شخص واقع‌بین به ارمغان می‌آورد معجزه نیست. واقع‌بین راستین، اگر مومن نباشد، همیشه در خود قدرت و توانایی ایمان نیاوردن به معجزه را نیز خواهد یافت، و اگر معجزه همچون واقعیتی بی‌چون‌وچرا در برابر او بایستد حاضر است در حواس خود تردید کند اما واقعیت را تصدیق نکند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۴)

از دروغ بپرهیز، از همه‌ی دروغ‌ها، مخصوصا دروغ به خودت. مراقب دروغ خودت باش و هر ساعت، هر دقیقه، آن را وارسی کن. و از سرزنش بپرهیز، هم سرزنش خودت و هم سرزنش دیگران: آن‌چه در تو بد می‌نماید به صرف این حقیقت که آن را در خودت مشاهده کرده‌ای پالایش می‌یابد. و از ترس دوری کن، گرچه ترس صرفا پی‌آمد هر دروغی است. از کم‌دلی خودت در دستیابی به عشق نهراس، و در عین حال حتی از کارهای بد خودت هم نهراس. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۹)

پدران راهب، چرا روزه می‌گیرید؟ چرا در ازای آن به پاداشی آسمانی چشم طمع دارید؟ برای چنین پاداشی من هم می‌روم و روزه می‌گیرم! نه، راهب مقدس، بکوش تا در زندگی پارسا باشی، در جامعه مفید باشی بی‌آن‌که خود را با نان دیگران در صومعه‌ای حبس کنی، و بی‌طمع هیچ‌گونه پاداشی از بالا – این قدری دشوارتر است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۰۲)

خدا وقت خیلی کمی به ما داده، فقط بیست‌وچهار ساعت در روز اختصاص داده، طوری که حتی وقت کافی برای خوابیدن نیست، چه رسد به توبه. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۴۸)

از گناهان‌تان نهراسید، حتی آن‌گاه که به آن پی می‌برید، به‌شرط آن‌که توبه کنید، اما با خدا شرط نگذارید. باز می‌گویم، مغرور نباشید. در برابر کهتران مغرور نباشید، در برابر مهتران نیز مغرور نباشید. و از آنان که شما را می‌رانند، بی‌آبروی‌تان می‌کنند، دشنام‌تان می‌دهند و به شما تهمت می‌زنند کین به دل نگیرید. از کارفران، آموزگارانشر و ماده‌گرایان نیز کین به دل نگیرید، نه حتی از کسانی در میان آنان که شرورند، و نه از کسانی در میان آنان که نیکند، زیرا بسیاری از آنان نیکند، خاصه در روزگار ما. در دعاهای‌تان از آنان چنین یاد کنید: خدایا رستگار کن آنانی را که کسی نیست برای‌شان دعا کند، نیز رستگار کن آنانی را که نمی‌خواهند به درگاه تو دعا کنند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۸۴)

.....

منبع: کافه کتاب:

( با قد ری تلخیص و تغییرات جزیی)

انتخاب: امیر تهرانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد