رازهای کتابخانه من

رازهای کتابخانه من

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.
رازهای کتابخانه من

رازهای کتابخانه من

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.

آخرین وسوسه مسیح

کتاب آخرین وسوسه مسیح نوشته کازانتزاکیس  نویسنده مشهور یونان را خواندم . همانطور که منقدین و مفسرین گفته اند نویسنده کتاب دارای دیدگاهی «انسانی» و «زمینی شده» به شخصیت عیسی مسیح است .

شاید  از نگاه برخی از ساکنان زمین  و در برخی اوقات و حین خواندن کتاب پیش  آید که از خود بپرسند : آیا اینطور هم می توانست باشد؟ یعنی همان گونه که کازانتزاکیس نویسنده یونانی به تخیل در آورده بود.

چون خدا وند می تواند از هر روزنه ای فتح باب کند و کار گردانی قدرتمند است که وقتی فرمانش صادر شود سناریوها تغییر می کنند.

اما اساس دینهای آسمانی چنین است که معصومیت پیامبران و سفرای پروردگار را امری لازم معرفی     می کند.

البته در قرآن کتاب مقدس مسلمان آیه ای وجود دارد که  خطاب به پیامبر اسلام می گوید:

"و پیش از تو هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه هرگاه آرزو می کرد  شیطان در برابر آرزویش شبهه و وسوسه می انداخت، ولی خدا آنچه را شیطان  القا می کند محو می کند، سپس آیاتش را محکم و استوار می سازد؛ و خدا دانا و حکیم است."

شاید اگر کازانتزاکیس از اخبار قرآن خبری داشت می توانست به آن استدلال کند. چون اگر هیچ تعبیر و تفسیری نکنیم و فقط به متن آیه فوق توجه کنیم ، در می یابیم که هرکس در جهان کار خویش می کند. انسان آرزو می کند، شیطان فضولی می کند، و خداوند گار خدایی می کند. 

افزون بر این ،خوانش دقیق قرآن نشان می دهد که انسان در مقام پیامبری هم می تواند آرزوی شخصی داشته باشد لیکن این خداوند است که با ورود آنی به موضوع و با الهام دقیق و وحی آسمانی پیامبرش را محافظت می کند.

پس از انتشار کتاب   مطالب آن را مسیحیان و کلیساییان   مورد اعتراض شدید قرار دادند، بطوری که مردم یونان  اجازه ندادند او به زادگاهش بر گردد و حتی اجازه ندادند جنازه اش در خاک یونان دفن شود

 در حقیقت کتاب " آخرین وسوسه مسیح" و حتی نام کتاب  دیدگاه زمینی  به عیسی دارد  به گونه‌ای  که حتی برای  عیسی مسیح  احتمال فریب خوردن از شیطان  و اسیر وسوسه‌های نفسانی شدن  را می دهد.

حال تصور کنید که این دیدگاه نسبت  به فردی که مسیحیان وی را «خدای دوم» می‌دانند به شدت کفرآمیز تلقی شود.

علیرغم این موضوعات در کتاب لحظاتی ثبت شده که خواننده را تحت تآثیر قرار می دهد . از جمله این لحظات زمانی است که پسر انسان نوجوان ده یازده ساله که به قصد ورود به صومعه به در خانه راهب سالک و زاهدی در انتظار ورود مسیح آمده، و راهب در حال گذراندن سکرات مرگ است، ناگهان راهب چشم باز کرده و خطاب به همان پسرک می گوید: پس تو آمده ای...

گوشه ای مهم از یکی از وقایع کتاب که توسط آقای صالح حسینی ترجمه شده در زیر آورده شده است:

تاثیر و«لحظه لحظهٔ زندگی مسیح جدال و پیروزی است. او جادوی شکست ناپذیر لذت‌های سادهٔ انسانی را تسخیر کرد. او بر وسوسه‌ها چیره شد و با تبدیل کردن ذره ذره «گوشت تن» «به خون جان» عروج کرد. مسیح با فراز آمدن به «گولگوتا» از صلیب بالا رفت. توضیح اینکه گولگوتا و در برخی ترجمه‌ها: «جُلجُتا»، نام تپه ایست که عیسی مسیح را بر بالای آن به صلیب کشیدند و معنای لُغوی آن به قول اناجیل اربعه، کاسهٔ سر می‌باشد!

...اما آنجا، در فراز گولگوتا و بر بالای صلیب هم، مبارزهٔ او پایان نپذیرفت:
 «وسوسه» - «آخرین وسوسه» - بالای صلیب در انتظارش نشسته بود.
 در پیش دیدگان بی فروغ مصلوب، روح ابلیس در یک لمحه، چشم‌انداز فریب آلود زندگی آرام و دلنوازی را بر او گشود.
 مسیح پنداشت که جادهٔ راحت و نرم انسان‌ها را در پیش گرفته‌است: عیالمند شده و مردم دوستش می‌دارند و احترامش می‌نهند. و اینک که پیرمردی گشته، در آستانهٔ در خانه‌اش نشسته‌است، و همچنان‌که تمناهای دوران جوانی خویش را به یاد می‌آورد، لبخندی از سر رضایت بر لبانش نقش می‌بندد. او، در گزینش جادهٔ انسان‌ها چه باشکوه و عاقلانه عمل کرده بود!
راستی را که نجات دنیا دیوانگی بوده‌است و فرار از محرومیت‌ها و شکنجه‌ها و صلیب چه لذتبخش!
 این «آخرین وسوسه» ای بود که در لمحه‌ای کوتاه به سراغ منجی آمد تا لحظات واپسین را بر او پریشان سازد.
 اما به ناگاه مسیح سرش را با شدّت تکان داد، چشمانش را گشود و دید: نه!... سپاس خدای را که خائن نبود، که پیمان‌شکن نبود. او از عهدهٔ انجام مأموریتی که خداوند خدا، بار امانتش را بر دوش وی نهاده بود، برآمده بود. او عزب مانده و شهد گوارای زن و زندگی را نچشیده بود. او به اوج ایثار رسیده بود: به صلیب چهارمیخ شده بود.با رضامندی دیدگانش را فروبست.پس آنگاه نغمهٔ بزرگ پیروزی سر داده شد: «وظیفه به انجام رسیده‌است!»

و مسیح گفت: وظیفه‌ام را به انجام رسانیده‌ام، به صلیب کشیده شده‌ام. و در دام وسوسه نیفتاده‌ام».

امیر تهرانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد