رازهای کتابخانه من

رازهای کتابخانه من

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.
رازهای کتابخانه من

رازهای کتابخانه من

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.

کلمات برنده جایزه نوبل

ژان پل سارتر نویسنده فرانسو ی کتاب «کلمات» را در هفتاد سالگی نوشت و از روزهای پیش از تولدش آغاز کرد و خود را  هم چون کودکی فرض کرد و نوشت و نوشت؛ از زندگی اش، تولدش، پدرش، مادرش و پدر بزرگش و اثری که بر او گذارده بود، و این که از مرگ پدرش خوشحال بود و آرزو می کرد پدرش پسرش بود‌.

ضمنا با جسارت خاص  و گاهی هم با خشم از روزگار و تقدیر شکایت کرد از جمله : چرا قدش کوتاه بوده است؟ چرا یک چشمش بی جهت از دست رفت؟ او اعتراف می کند که کوتاهی قد در او عقده بوجود آورده بود.
«البته  به نقد خود ش نیز  پرداخته است. او از خانواده‌ی خود، پدری که در جوانی فوت کرد، مادر خیلی جوانش، پدربزرگ صاحب نفوذ و دیگر خانواده و نوه‌ها نوشته است و احساساتش را نسبت به تمامی این‌ها و روابطی که در ظاهر و در باطن با هرکدام داشته، به تصویر کشیده است.

لحن او گزنده و تند است. حقایقی را می‌گوید که شاید کمتر کسی به ذهن خود مجال پرورشش را بدهد. مثلا از پدرش چنین می‌گوید:

«قاعده چنین است که پدر خوب وجود ندارد؛ این را نه به پای مردها بلکه به پای پیوند پدری باید گذاشت که گندیده است. چه چیزی بهتر از بچه پس انداختن؛ اما عجب گناهی است بچه داشتن! اگر پدرم زنده مانده بود، تمام قد رویم دراز می‌کشید و لهم می‌کرد. از بخت خوش، در جوانی مرد؛ من  بیزار از این پدران نادیدنی که همه‌ی عمر قلمدوش پسرانشان‌اند؛ من جوان مرده‌ای را پشت سرم گذاشته‌ام که فرصت نداشت پدرم باشد و می‌شد که، امروز، پسرم باشد. این چیز بدی بود یا چیز خوبی؟ نمی‌دانم؛ ولی با رضایت و رغبت با داوری روان‌کاوی بلندپایه موافقم: من فرامن ندارم.»
کتاب تنها دارای  دو فصل می باشد: خواندن و نوشتن.

با این وصف  میان  این دو فصل با سیر مطالعات سارتر، علاقه‌مندی‌ها و نوع تفکر او نسبت به انوع کتاب‌ها آشنا می‌شویم. کودکی او با مطالعه و کتاب گره خورده است. کودک منزوی و گوشه‌گیری که تنهایی‌اش را با کتاب پر می‌کند و از هوش سرشار برخوردار است.

در فصل نوشتن بیشتر تاملات درونی و مضامین فکری‌اش را نوشته است. از مرگ و عشق می‌گوید و همین‌طور به نقد درباره‌ی آثار خودش می‌پردازد. 
درباره‌ی رمان تهوع و حواشی آن بسیار می‌گوید و آن را جزو مهم‌ترین آثار خودش می‌داند. مرگ دغدغه و دل‌مشغولی اصلی او در این فصل است گویی در آن سال‌ها که کتاب را نوشته است مرگ را نزدیک به خود می‌بیند.
«آیا هرگز با خودت نگفته‌ای که وقتی خوابی کسانی هستند که در خوابشان می‌میرند؟ آیا هرگز وقتی دندان‌هایت را مسواک می‌زنی فکر نکرده‌ای که ایناهاش، این آخرین روزم است؟ آیا هرگز احساس نکرده‌ای که باید تند بروی، تند و مجال کم است؟ آیا گمانت نامیرنده‌ای؟»
نثر کتاب گاه آسان و سهل و گاه پیچیده است. سارتر در این کتاب به سراغ واکاوی خودش رفته است. نثرش رها و بی‌پرواست و روال معمول و ثابتی ندارد. از خلال خوانش این کتاب به شناخت درستی از سارتر می‌رسیم که دست اول و بی‌واسطه است. این کتاب را با کتاب اعترافات ژان ژاک روسو مقایسه می‌کنند. زندگی‌نامه‌ی خودنوشته‌ای که فراتر از زندگی‌نامه است، نقد و تحلیلی است که نویسنده از خودش نوشته است.»

ادامه دارد...

امیر تهرانی

با استفاده و نقل مطالبی از :

مروری بر کتاب کلمات نوشته‌ی ژان پل سارتر

نوشته خانم شیرین زارع پور


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد