شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.
شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.

هزار و یک کتاب که باید خواند: نوشته افلاطون: فقط سقراط راز گفته خدای معبد دلفی را فهمیده بود


هزار و یک کتاب که باید خواند: نوشته افلاطون

فقط سقراط راز گفته خدای معبد دلفی را فهمیده بود

امروزه روانشناسان پی برده اند که افرادی که دارای ضریب هوشی بالا هستند، دو ویژگی عمده دارند:

- هرچه یاد می گیرند و می آموزند با ز فکر می کنند نمی دانند و می خواهند بیشتر بیاموزند.

-هیچ وقت این فکر از ذهنشان نمی گذرد که بیشتر از دیگران می دانند و یا می فهمند.

و سقراط این رازها را قرنها پیش می دانست:

سقراط در جریان محاکمه گفته بود که تئاتری کمدی از او نمایش داده اند که د ر آن مردی بنام سقراط ادعا می کند که می تواند پرواز کند. و سقراط به آتنیان می گوید که او هیچ وقت چنین ادعایی نکرده است.او مردم آتن را خطاب کرده و گفته بود:


...آتنیان! علت بدنامی من دانش خاصی است که دارم. می دانید آن دانش کدام است؟ دانش من دانشی است بشری، و من تنها در این دانش صاحب نظرم. دانش کسانی که اندکی پیش نام بردم از حد بشر بیرون است و اگر چنین نباشد نمی دانم آن را چگونه باید وصف کرد زیرا از آن بهره ای ندارم و هر کس جز این ادعا کند دروغ می گوید.

آتنیان اگر در سخن پای از دایره ی فروتنی بیرون نهم، گمان مبرید که گزاف می گویم و فریاد و هیاهو می کنید. سخنی که خواهم گفت، از من نیست بلکه از مقامی است که همه ی شما به آن اعتقاد دارید. زیرا گواهی که برای اثبات دانائی خود به گفته ی او استناد می جویم خدای دلفی است. 

کرفون را می شناسید. او از روزگار جوانی دوست من بود و با همه ی شما نیز دوستی داشت. با شما تبعید شد و همراه شما به آتن بازگشت. می دانید که او در همه کار شور و حرارتی بیش از اندازه داشت. 

یک بار که به دلفی رفته بود، گستاخی را به جائی رساند که به اصرار پرسشی از خدای دلفی کرد. به یاد بیاورید که تقاضا کردم همهمه مکنید.او  از خدای دلفی پرسید: «کسی داناتر از سقراط هست؟» .

از پرستشگاه پاسخ آمد : هیچ کس داناتر از سقراط نیست. اگر باور ندارید برادر کرفون که اینجا نشسته است می تواند گواهی دهد چون خود او از دنیا رفته است.


مرادم از بیان این ماجرا این است که منشاَ تهمتی را که بر من نهاده اند روشن کنم.

همینکه این خبر بگوشم رسید به خود گفتم: «منظور خدا از این سخن چیست و در این بیان چه معنائی نهفته است؟ من خود می دانم که از دانائی کمترین بهره ای ندارم. پس منظور خدا باید چیزی دیگر باشد زیرا خدا دروغ نمی گوید و دروغگوئی در شأن او نیست».

سرانجام به راز گفته خدا پی بردم

چندی از حل این معما ناتوان بودم. سرانجام برای اینکه معنی سخن خدا را دریابم و این راه را پیش گرفتم: 

نخست به نزدیکی یکی از کسانی رفتم که به دانائی مشهورند، تا در آنجا به خدای دلفی ثابت کنم که آن مرد داناتر از من است. 

نامش را نخواهم گفت. همین قدر می گویم که یکی از مردان سیاسی شهر ما بود. چون با او گفت وگوئی کردم و او را نیک آزمودم دریافتم که او به نظر بیشتر مردمان، و بیش از همه به نظر خود بسیار دانا می نماید و حال آنکه در حقیقت بوئی از دانایی به مشامش نرسیده است.

 آن گاه کوشیدم بر او روشن کنم که پنداری که درباره ی خود دارد نادرست است. این کار سبب شد که هم او از من آزرده شود و هم کسانی که در محضرش بودند.

راز اصلی 

 هنگامی که از خانه او بیرون آمدم دریافتم که من براستی داناتر از او هستم. زیرا من و او در نادانی برابر بودیم ولی او با اینکه هیچ نمی دانست گمان می برد که داناست در حالی که من نه می دانستم و نه خود را دانا می پنداشتم. پس دانستم که در همین نکته ی کوچک من از او داناترم زیرا اگر چیزی را ندانم خود را دانا به آن نمی پندارم.

. آتنیان، به خدا سوگند، نتیجه ای که از آن همه تکاپو و آزمایش به دست آوردم چنین بود: 

کسانی که بیش از همه به دانائی شهره بودند به نظر من زبون تر از همه آمدند و مردمانی که شهرتی به دانائی نداشتند خردمندتر از آنان بودند...

انتخاب امیر تهرانی

ح.ف

ترجمه گروه فرهنگی اخو


هزار ویک کتاب که باید خواند : یک عاشقانه آرام: نوشته نادر ابراهیمی


هزار ویک کتاب که باید خواند

یک عاشقانه آرام نوشته نادر ابر اهیمی


عشق ِ به دیگری ضرورت نیست ، حادثه است .

عشق ِ به وطن ، ضرورت است ، نه حادثه .
عشق ِ به خدا ترکیبی ست از ضرورت و حادثه .

فصل اول
پیش از آن واقعه ی بزرگ

عاشق ، زمزمه می کند ، فریاد نمی کشد .بانوی گل به گونه انداخته ، با لهجه ی شیرینش گفت : باید تخیل کنیم که در مه راه می رویم ،در مهی بسیار فشرده وسپید . تمامِ عمر در مه . در کنار هم ، من و تو ، مه را می پیماییم _آرام ، و زمزمه با هم سخن می گوییم .
در یک مه نَوردی طولانی ، هیچ چیز به وضوح کامل نخواهد رسید ، و به محض آنکه چیزی را آشکار ببینم _ مثلاچراغ های اتوبوس یک زندان را _آن چیز از کنار ما رد خواهد شد ، یا ما از پهلویش خواهیم گذشت . اگر سر بگردانیم هم _ با بغض و نفرت _ فقط برای آنی میله های پنجره ی اتوبوس را خواهیم دید و یک جفت چشم را ، و باز مه سپیدفشرده ی مسلط را . بگذار خشخاش ، شقایق تیغ نخورده بماند ، و شک کنیم که اصلا اتوبوسی در کار است ، و میله هایی ، و چشم هایی آنگونه سرشار از خاکستر ، و پرنده وش .

مه اگر آن طور که من تخیل می کنم باشد ، دیگر از نگاه های چرکین ، قلب های کدر ، ورفتار هایی که آنها را رذیلانه می نامیم ، گله مند نخواهیم شد .
خائنان به خاک _ همان ها که زمین خدا را آلوده می کنند _ در مه ، گرچه وهمی اما قدری زیبا و تحمل پذیر خواهند شد . حتی شبه ، روشنفکران در مه ، به نظر نخواهد رسید که به پرگویی های محمل
مبتذل ابدی خویش مشغولند ، و به خیانت . آنها را در مه ، اگر به قدر کفایت فشرده باشد ، می توانیم جنگجویانی اسطوره ای مجسم کنیم که به خاطر آزادی می جنگند ، یا به خاطر نان زحمت کشان جهان . برای نفسی آسوده زیستن ، چاره ای نیست جز مهی فشرده را گرداگر خویش را انگار کردن ، مهیکه در درون آن هرچیز غم انگیز ، محوو کمرنگ شود . تو از من می خواهی که شادمانه و پر زندگی کنم نه ؟

برای شادمانه و پر زیستن ، در عصر بی اعتقادی روح ، در مه زیستن ضرورت است . مرد بی آنکه نگاه از رودخانه و قلاب و موج برگیرد ، گفت : حرف تو این است که برای دلنشین ساختن زندگی ، باید با واقعیت ها قطع ارتباط کنیم . این طور نیست ؟
_مه یک پدیده ی کاملا واقعی است ، دوست ِ من !
_تو اما از مه واقعی حرف نمی زنی دختر ! تو نمی گویی : " بیا در مه زندگی کنیم ، آنطور که چوپان های کندوان درمه زندگی می کنن " . تو از تصور مه سخن می گویی ،و این مه خیالی تو مثل ِ کابوس است ، و از کابوس مه به باران ِرویا نمی شود رسید چه رسد به بلور شفاف واقعیت . وهم ِ مه ، سراسر روزمان را شب خواهد کرد ، و در شب مه آلود ،ستاره هایمان را نخواهیم دید . مه البته گاه خوب بوده و خواهد بود : شعر ، لطیف، عطرآگین ، خیال انگیز :" آنگاه که من کنار پل ایستاده بودم ، در قلب ِ مه ، با چند شاخه نرگس مرطوب ، به انتظار تو ، و تو در درون مه پیدا شدی ، مه را شکافتی و پیش آمدی ، و با چشمان سیاه سیاهت دمادم واقعی تر شدی ، تا زمانی که من واقعیت گلگون ِ گونه های گل انداخته ات را بوییدم ، آنگونه که تو ، گل های نرگس مرا بوییدی ، و از اینکه به انتظارت ایستاده ام ، با گونه های
گلگون تشکر کردی ، و با هم ، دوان ، در درون ِ مه ، به خانه رفتیم. " . آنگونه گاه ، نه همه گاه .
_تا بچه ها بزرگ نشده اند از این شوخی های معطر به عطر نرگس ِ کازرون ممکن است . بچه ها وقتی بزرگ شوند ،
مارابه خاطر یک نگاه عاشقانه هم سرزنش خواهند کرد .
_بچه ها وقتی بزرگ شوند ، دیگر بچه نیستند . و من ، از بزرگ ها ، به خاطر آنکه عاشقانه نگاه کردن را می دانم ،خجل نخواهم بود . به من چه ربطی دارد که آنهاکارشان را نمی دانند ؟ در کمال کهنسالی ، حتی یک روز قبل از پایان داستان هم می شود با یک دسته نرگس شاداب ، یک شاخه نرگس ، در قلب مهی که وهمی نباشد ، یا زیر آفتاب تند ،کنار دریایی خلوت ، وسط جنگل ، روی پل ، لب جاده ، جلوی در ِ بزرگ ِ باغ ملی ، یا در خیابانی پر عابر ، در انتظار محبوب ایستاد . عطر نرگس را اگر از میدان بویش ِ عاشقان بیرون ببریم ، میدان از عشق خالی خواهد شد...

انتخاب : امیر تهرانی

ح.ف

۱۰۰۱ تاب که باید خواند : کتاب بخواهید تا به شما دا ده شود: نوشته جری هیکس : کلید شناخت و تفسیر رویاهایی که می بینم


۱۰۰۱ تاب که باید خواند

کتاب بخواهید تا به شما دا ده شود: نوشته جری هیکس

کلید شناخت و تفسیر  رویاهایی که می بینم

هر چه در زندگی شما رخ می دهد با افکار شما ارتعاشات همسان دارند

آنچه درباره اش فکر می کنید و آنچه در زندگی شما ظاهر می شود ارتعاشات همسانی دارند. به همین ترتیب آنچه درباره اش فکر می کنید و آنچه در خواب می بینید ارتعاشاتشان یکی است.

 فکر غالب در ذهن شما معمولا به واقعیت می پیوندد و هنگامی که رابطه ی مستقیم میان افکار و احساس خود و آنچه در زندگی تان به وقوع می پیوندد را درک کردید، می توانید کاملا پیش بینی کنید چه اتفاقاتی برایتان می افتد.

باید آگاه بود که چه افکاری داریم 

بسیار خوب است که از افکار خود آگاه باشید و قبل از آن که به وقوع بپیوندند، بدانید که در حال خلق چه هستید. اما آگاهی از این موضوع هم لازم است که بعد از آن که اتفاقی برایتان افتاد بدانید چه افکاری به وقوع این اتفاق منجر شده است.

خوابها از ذهن سرچشمه می گیرند

وقتی خوابی می بینید این خواب در هماهنگی با افکار شماست. بنابراین هر خوابی ساخته ی ذهن شماست و نمی توانید خوابی ببینید که ذهن شما آن را نساخته است.

 خالصه ی تجربیات و افکار شما به نوعی در زندگی شما بازتاب پیدا می کند اما این بازتاب خیلی سریع در رؤیاها اتفاق می افتد. بنابراین فهم این که در چه وضعیتی قرار دارید بسیار مهم است.

 اگر در مرحله خلق چیزی ‌هستید که آن را نمی خواهید خیلی ساده تر است که قبل از به وقوع پیوستن آن چیز فکر خود را تغییر دهید.

مرحله ی ارزیابی رؤیاها به شرح زیر است: هنگامی که به رختخواب می روید اول از همه بدانید که رؤیاهای شما بازتاب افکار شماست . به خود بگویید : قصد من این است که خوب استراحت کنم و سرحال از خواب بیدار شوم. اگرلازم  است که چیزی را هنگام بیدار شدن به یاد داشته باشم، آن چیز به یادم خواهد ماند.

بعد ، هنگامی که از خواب بیدار شدید قبل از بلند شدن چند دقیقه در همان وضع بمانید و از خود بپرسید ، آیا چیزی از خواب به یادم مانده؟ گر چه ممکن است در طول روز قسمتهای مختلفی از رویا را به یاد بیاورید اما بهترین موقعیت برای به یاد آوردن رؤیا همان وقتی است که بیدار می شوید. 

وقتی خواب را به یاد آوردید ببینید در حین خواب دیدن چه احساسی داشتید زیرا احساس شما از جزئیات آن خواب مهم تر است. 

خوابهای پرمعنای شما همیشه با نوعی احساس همراه است . این احساس ممکن است بد باشد یا خوب. اما با احساسی همراه است که باید آن احساس را تشخیص دهید.اگر با احساس خوبی – از خوابی که دیده اید – بیدار شدید یقین بدانید افکاری غالب شما در جهت همان چیزی است که می خواهید.

 اگر از خوابی بیدار شدید که احساس بدی داشتید افکار شما در جهت چیزی است که آن را نمی خواهید.

 البته مهم نیست د رکدام مرحله از ظهور وقایع و حوادث هستید. اگر تصمیم جدیدی بگیرید وقایع تغییر خواهند کرد و مطابق میل شما خواهند شد. 

امیر تهرانی

ح.ف

ادامه دارد

روسپیان سودا زده من: نوشته گابریل گارسیا مار کز: برای گریه کننده ای دعا کردم...شاید به دردش بخورد


ادامه از نوشتار های پیشین

روسپیان سودا زده من: نوشته گابریل گارسیا مارکز

برای گریه کننده ای دعا کردم...شاید به دردش بخورد

ناقوس های ساعت دوازده شب با صدای صاف و واضح طنین انداختند و بامداد بیست و نهم اوت، روز شهادت یحیی تعمیددهنده، آغاز شد. کسی با صدای بلند در خیابان گریه می کرد و هیچکس به او توجهی نداشت. برای او دعا کردم، اگربه دردش می خورد، و برای خودم هم به شکرانه نعمت هایی که دریافته بودم: و کسی مپندارد آن چه گذشت و آن چه دیده شدبیش از آن است که گفته شد. 


دخترک در خواب ناله کرد و برای‌او هم دعا کردم: الهی هر چی خیره برات پیش بیاد. بعد رادیو و چراغ را برای خوابیدن خاموش کردم.

سحر بدون این که یادم باشد کجا هستم بیدار شدم. نا آرام از این که یادداشت های هفتگی ام باید قبل از ساعت دوازده روی میز تحریریه باشد، ساعت پنج از جا برخاستم. تخلیه سروقتم را توأم با سوزش هنگام قرص کامل ماه انجام دادم
وقتی زنجیر مخصوص ریزش آب را کشیدم احساس کردم بغض های دیرینه ام در چاهک فرو رفتند. وقتی شاداب و لباس‌ پوشیده به اتاق خواب برگشتم دخترک در نور نوازش بخشصبح گاهی، طاق باز، در پهنای تخت خواب با دست های باز
صلیب وار، خوابیده و مالک مطلق پاکی خویش بود. گفتم خدا حفظت کنه. تمام پولی را که باقی مانده بود، مال او و مال من، روی بالش گذاشتم و با بوسه ای بر پیشانیش بر ای همیشه با او  خدا حافظی کردم .

برای این که با کسی روبرو نشوم از در رو به باغ بیرون رفتم. زیر آفتاب سوزان خیابان سنگینی نود سالگی خود را حس کردم و دقیقه به دقیقه شروع به شمردندقایق شب هایی کردم که تا مرگم باقی مانده بود...

امیر تهرانی

ح.ف

کتاب نیرنگستان نوشته صادق هدایت: باورهای عامیانه در باره میوه ها و دانه ها(بخش دوم)



ادامه از نوشتار پیشین

کتاب نیرنگستان نوشته صادق هدایت:

باورهای عامیانه در باره میوه ها و دانه ها(بخش دوم)

کشف علت کچلی

-پوست هندوانه گاز بزنند کچل میشوند.

-بعد از خوردن هندوانه تخمه‌اش را بشکنند خاصیتش میرود.

اولین میوه ای که خدا آفر ید

-اولین میوه‌ای که خدا آفرید هندوانه بود، بعد که سر آن استاد شد تخمه میوه‌های دیگر را جمع کرد و یا در میان آنها گذاشت تا خوردنش آسانتر بشود.

علت دعواها 

-دو سر خربزه را یکنفر باید بخورد اگر دو نفر بخورند با هم دعوایشان میشود.

باروری درخت به روش فوق پیشرفته

-درخت میوه که بار ندهد دو نفر با بیل و تبر و تیشه میروند پای آن. یکی از آنها تشر میزند بدرخت و بلند می‌گوید این درخت را باید کند میوه نمیدهد. و پای درخت را بیل میزند، دیگری ضامن میشود جلو میآید و دست او را نگه میدارد و میگوید: ایندفعه را ببخش اگر سال دیگر میوه نداد آنوقت ببر. درخت میترسد و سال دیگر بار میدهد.

بچه زیبا می خواهید؟

-هر گاه زن آبستن سیب و گلابی بخورد بچه‌اش خوشگل میشود.

ریباس (ریواس) در اثر رعد و برق بر سنگ کوه میروید.

داروی حافظه ضعیف

-خوردن مویز ذهن را باز میکند.

یک دانه بهشتی

یکی از دانه های انار مال بهشت است باین جهت در موقع خوردن انار باید دقت کرد همه دانه های آنرا بخورند.

کسی به کسی سیب بدهد باید با سر انگشت روی آنرا فشار بدهد وگرنه علامت بی مهری است.

انجیر و سیب و انگور میوهٔ بهشت است.

دلیل آوارگی ها

پیاز در خانه گل بدهد آوارگی میآورد.

روز جمعه پیاز خام نباید خورد.

امیر تهرانی

ح.ف