ادامه از نوشتار پیشین
کتاب نیرنگستان : نوشته صادق هدایت
باورهای عامیانه در باره میوه ها و دانه ها (1):
خربزه وعسل با هم نمیسازند.
ترشی گردو آمد نیامد دارد.
برنج خشک را بجوند ریش کوسه میشود.
برنج زیر رختخواب کسی باشد ناپاک میشود.
سنبل الطیب را بگربه بدهند مست میشود.
تخم دستنبو آوارگی میآورد.
چهل روز صبح شب نم نخود بخورند صدا را باز میکند.
تخم جاروب در اطاق بریزد دعوا میشود.
کونه خرما را هر کس بخورد بصورتش جوش میزند.
وسمه بابرو بکشند قوت میدهد.
حنا مو خوره را میریزاند.
خربزه که میخورند باید خودشان را در آئینه نگاه بکنند تا ببینند که چقدر چاق شدهاند و هر گاه پشت دستشان را نگاه بکنند مثل خربزه چاق و سفید میشود.
سیاه دانه در اطاق بریزد دعوا میشود.
کاشتن بادنجان، سیب زمینی، شبدر و جو آمد نیامد دارد.
بته خر زهره آمد نیامد دارد.
درخت پسته و گردو آمد نیامد دارد.
هر که کدو بکارد بته کدو که راه افتاد او هم از خانهاش آواره میشود.
زیر درخت گردو هرکس بخوابد جنی میشود.
امیر تهرانی
ح.ف
ادامه دارد
ادامه از نوشتار پیشین
۱۰۰۱ کتاب که باید خواند
بخواهید تا به شما داده شود: نوشته جری هیکس
هنگامی که دلتان چیزی را می خواهد...
وقتی سعی می کنید آزادی دیگران را سلب کنید در حقیقت آزادی خودتان را سلب کرده ایدهنگامی که دلتان چیزی را می خواهد و می بینید نمی توانید آن را داشته باشید ، به این نتیجه می رسید که چیزی در بیرون از شما مانع رسیدن شما به آرزویتان میشود، اما چنین چیزی حقیقت ندارد.
- تنها چیزی که شما را از رسیدن به خواسته هایتان باز می دارد آن است که عادات فکری شما متفاوت از آرزوهای شماست.
-هنگامی که از قدرت افکار خود و قدرت پذیرش چیزهایی که می خواهید آگاه شدید اختیار زندگی و وقایع آن را در دست گرفته اید.
چیزهای ناخواسته بدون دعوت نیامده اند
چیزهای ناخواسته بدون دعوت شما نمی توانند وارد زندگیتان شود .ضمنا از طریق تسلط بر رفتار یا خواسته های دیگران نمی توان جلو ورود وقایع ناخواسته به زندگی خود را گرفت .
وقتی از قانون جاذبه درست آگاهی نداریم سعی می کنیم که وقایع دور و برمان را تغییر دهیم. اما این کار ممکن نیست. حال آن که وقتی از قانون جاذبه و احساسی که افکارتان در شما پیدا می کنند مطلع شدید دیگر ترسی از وقایع ناخواسته ندارید و چیزی را که نمی خواهید وارد زندگیتان نمی شود، مگر آن که خود دعوتش کنید.در پشت هر خواسته ای آرزوی احساسِ خوب داشتن نهفته است
هیچ آرزویی نیست که شخص فکر کند پس از رسیدن به آن احساس خوشی نمی کند . چه این آرزو داشتن بینشی مادی باشد ، یا رسیدن به حالت و موقعیتی مادی یا داشتن روابط، شرایط بهتر.
در قلب هر خواسته ای ، آرزوی رسیدن به احساس بهتر نهفته است. بنابراین ضابطه ی موفقیت در زندگی نباید رسیدن به پول یا چیزهای دیگر باشد. ضابطه ی موفقیت باید مقدار شادی باشد که احساس می کنید. اساس زندگی آزادی است و نتیجه ی زندگی توسعه و گسترش است. اما هدف زندگی شادی و نشاط است...
(البته به شر ط آن که شادی و آزادی شما به بهای زیان به دیگران نباشد.)
ادام
ادامه دارد...
امیر تهرانی
ح.ف
از یادداشتهای یک نویسنده
در مغز داستایفسکی چه می گذشت؟
من در این وبلاک به تفصیل در باره رمان " جنایت ومکافات " نوشته داستایفسکی سخن گفته ام. نخستین بار که آن کتاب را حواندم توانستم حدس بزنم که راسکلنیکف آن جوان جانی و آدمکش در داستان باید ریشه ذهنی در خود نویسنده داشته باشد. ولی تا آن زمان کتاب " یادداشتهای یک نویسنده" نوشته داستایفسکی را نخوانده بودم. در این یادداشتها داستایفسکی چنان خود را افشاء می کند که گویی هیتلر و یا چنگیز مغول بیانیه صادر کرده اند. بدون شک داستایفسکی و آثارش و افکارش بر سیاستمداران دوره تزارها و دوره اتحاد جماهیر شوروی سابق موثر بوده است. جهت نمونه مقاله را که در سایت بخارا و در این ارتباط آمده در این یادداشت می آورم:
" در غصب آسیای مرکزی و پایمالی فرهنگ مردم این منطقه توسط روسهای تزاری با زور سرنیزه و توام با خونریزی بود. بطور مثال در فتح گوک تپه توسط ژنرال اسکوبلوف در عرض دو روز بیش از 14500 نفر کشته شدند. روسها در مقابل غرب خود را سپر بلا برای اروپاعنوان کرده که ازهجوم وحشی هائی مانند چنگیز و تیمور جلوگیری میکنند. به نظر میرسد که این ادعا در درون روسیه باور شده و کار آمد بیشتری داشته است،
چه در ادبیات روسی اثری که حمل بر شفقت و نیکخواهی برای مردم زجر دیده آسیای مرکزی ابراز شود دیده نمیشود در صورتیکه این امر در مورد جنگهای قفقاز و داغستان به گونه دیگریست، مانند اثرهای لئو تولستوی چون« اسیران قفقاز و حاجی مراد» که عطوفت ومسالمت را در آنها حلال مشکلات جوامع آنسانی میبیند. بر عکس آن فیدرو داستایوسکی کشتار انسانهای بی گناه مانند مردم گوک تپه و جلادانی چون ژنرال خونین چشم ” اسکوبلوف ” را می ستاید و تصرف آسیای مرکزی با “مردم وحشی” آن را بختی برای روسیه میبنید که میتواند آن کشور را تبدیل به امریکای دوم نماید!.
بخش هائی از این نوشته که نمایشگر افکار او در خط سیاست دولت تزاری داستایوسکی که ده سال از عمر شصت ساله خود را به خاطر مسائل سیاسی در سیبری گذرانده بود، مبتلا به صرع بود وبدینجهت به تجویز پزشکان بارها برای استفاده از آبهای معدنی به شهرهای ویسبادن و بادن بادن آلمان رفته بود ولی کازینوهای معروف این شهرها او را بیمارگونه بطرف قمار رولت کشیدند و از این رو وی همیشه مقروض بود که قسمتی از آنرا معشوقه ای در پاریس و نیز همسر دومش تادیه میکردند.
تنفر از اروپائیان بخاطر باخت در قمارها
داستایوسکی با وجود اقامت های طولانی در اروپای غربی، شاید به خاطر باخت هایش در قمار، از مردم آنجا به ویژه آلمانی ها و اتریشیها(که آن زمان مجارستان نیز ضمیمه آن بود) متنفر بود و معتقد بود که آنها به روسیه از منظر بالا به پائین مینگرند و از این کشور بهره میبرند. این احساس را در بعضی نوشته های او میتوان یافت از جمله داستان “تمساح”: یک مرد آلمانی با تمساحش معرکه میگرفت. در حین معرکه تمساح یک دیپلمات روسی را بلعید. صاحب تمساح نه تنها برای نجات دیپلمات روسی اقدامی نکرد، بلکه با نشان دادن این “پدیده” کسبش رونق بیشتری پیدا کرد.
داستایوسکی پیش از مرگ در آخرین قسمتهای خاطرات روزانه اش تصاحب آسیای مرکزی با کمک مردانی چون اسکوبلوف را امری ضروری برای روسیه میداند که با دوری از اروپای غربی و اتکا به نفس، علم و صنعت و کشاورزی آنها را پشت سر خواهد گذاشت . گوئی آسیای مرکزی برای او جواهری بی صاحب! بر روی زمین بود که فقط باید خم شد و آنرا برداشت.
بخش هائی از این نوشته که نمایشگر افکار در زیر میایند:
گوگ تپه تسخیر شد وترکمنان تکه هرچند نه بطورکامل، مقهور شدند، بهر حال شکی در پیروزی ما نیست. مردم ومطبوعات ابراز خوشحالی میکنند.
به ویژه با عدم موفقیت ژنرال لوماکین و تدارکات برای حمله بعدی گفته میشد:” ما را به آنجا چه کار؟، اصلا ما در آسیا به دنبال چه هستیم؟، چقدر پول در آنجا خرج شد، در حالی که ما در همین جا تحت فشار گرسنگی و دیفتری هستیم، مدرسه کم داریم و بسیاراز این گونه سخنان……..
البته این هم بود که کسی از عملیات انجام شده مطلع نبود و این امر فقط اخیرا توسط اخبارمطبوعات خارجی درز پیدا کرد و در لحظات پایانی عملیات، جامعه روسیه از طریق تلگراف های اسکوبلوف از جریان مطلع گردید و از این رو مشکل است ادعا نمود که جامعه ما به وضوح مطلع بوده که رسالتمان در آسیا چیست و آسیا برای ما چه اهمیتی دارد ودر آینده چه ارزشی خواهد داشت……… .
بطور کلی هنوز قسمتهای آسیائی روسیه و سیبری هنوز به چشم زائده ای نگریسته میشوند که روسیه اروپائی کمترین علاقه ای به آن نشان نمیدهد. » ایا “ما” یعنی اروپا، چیزی را در آسیا گم کرده ایم؟.”…ما اصلا به این آسیا احتیاجی نداریم……. .». این گونه افاضات نتیجه تراوش افکار بزرگ تیزهوشان ما هستند!.
…. با پیروزی اسکوبلوف یک زمزمه قوی در آسیا وتا دورترین مرزهای آن به گوش خواهد رسید: « باز هم یک قوم وحشی و مغرور و متعصب مذهبی در مقابل تزار تعظیم کرد». این زمزمه برای ما خوش آیند نیز هست. حالا در بین میلیونها نفوس تا هندوستان، بله، تا خود هندوستان به راحتی قبول میکنند که تزار شکست ناپذیر بوده و ضربه شمشیرش مقاومت پذیر نیست…….
تزار خلیفه است و نامش بالای نامها
. مردم آنجا میتوانند خان و امیر خودشان را داشته باشند و در سرشان و تصوراتشان، انگلیس مانند تهدید رعد و برقی جلوه کند که نیرویش آنها را مبهوت میکند ولی نام تزار باید بالای نام خان و امیر و پادشاه انگلستان باشد . خلیفه هر که و هرچه که میخواهد باشد، و لی بهرحال تزار ، تزارِ خلیفه هم هست.این اعتقاد باید پا بگیرد. …..
…… تسخیر آینده آسیا چه لزومی دارد؟.
ما در آنجا دنبال چه هستیم؟. این لزوم بر این پایه است که روسیه فقط در اروپا قرار نگرفته، بلکه در آسیا هم میباشد و یک روس فقط اروپائی نیست، بلکه آسیائی هم میباشد. ضمنا آسیا به ما امیدواری بیشتری میدهد تا اروپا و علاوه بر این ها: شاید آسیا در سرنوشت آینده ما شانس اصلی باشد
. ……….. ما باید این ترس نوکرگونه را از خود دور کنیم که در اروپا ما را وحشی های آسیائی قلمداد خواهند کرد و در باره ما بگویند که ما بیشتر آسیائی هستیم تا اروپائی. این ترس از سرافکندگی که ممکن است اروپائیها ما را آسیائی به شمار آورند، تقریبا دویست سال است که ما را تعقیب میکند
. …….. .چه کارها که نکردیم تا اروپائیها ما را به گونه خود به حساب آورند، ما را اروپائی و فقط اروپائی بشمارند و نه تاتار. ………. [اروپائی ها]ما را به چشم غریبه ای در فرهنگشان، مزاحم، دزدان علوم و کسانی که با لباس آنها خود را می آرایند می نگرند.
ترکها و صیهونیست ها از ما آریا ها از لحاظ فکری به آنها نزدیکترند. ………..[اگر ما حتی استقلال فکری پیدا کرده و افرادی چون نیوتن و ارسطو به بار آوریم و هم چنین موارد دیگر در هنر و صنایع پیشرفتی داشته باشیم]: اروپا حاضر است ما را به گونه ای قبول کرده و دست نوازشی بر سر ما بکشد ولی ما را بصورت همتا نمی پذیرد، ما را در نهان و یا آشکار تحقیر میکند، ما را در قیاس، به چشم انسانهای سخیف با نژاد پست می نگرد، ما گاهی باعث تهوع او میشویم، به ویژه هنگامیکه خود را بیشتر به گردنش آویخته و بر گونه اش بوسه برادرانه بزنیم.
…....[اگر از من این پرسشها را نمایند چنین پاسخ خواهم گفت]
[پرسش]: ایا آسیا چگونه میخواهد به ما استقلال بدهد؟، ما در آنجا به جای دست یابی به استقلال به خواب آسیائی فرو خواهیم رفت.
[پاسخ]: ……. حسی که با نگاه نو به آسیا در ما ایجاد میشود، میتواند مانند درکی باشد که هنگام کشف امریکا در اروپا ایجاد شد. واقعا آسیا امروز برای ما همان امریکای کشف نشده است. ورود ما به آسیای مرکزی باعث افزایش جرات و توان های ما خواهد بود…..
[پرسش]: در حالیکه بین ما افراد کاهل وجود دارند، شما چگونه میتوانید ما را در آسیا به تحرک وا دارید و چه کسی پیش قدم برای حرکت میشود، حتی اگر صریح و روشن به او گفته شود که خوشبختی ما در آنجا نهفته است؟.
[پاسخ]: ما در اروپا مفت خوار و برده بودیم ولی حالا به عنوان آقا به آسیا میرویم. در اروپا تاتار بودیم در آسیا اروپائی هم هستیم. تاثیر اجرای ماموریت ما برای انتقال تمدن نیز نمیتواند بر ذهنیت ما اثر نگذارد و بر این پایه در همان حرکت های نخست ما را به آنجا خواهد کشانید.
بروید آنجا
شروع کنید، بروید و در آنجا دو خط آهن بکشید یکی به سیبری و دیگری به آسیای میانه و شما فورا اثرات آن راخواهید دید………….. ایا اصلا میدانید در آنجا مناطقی وجود دارند که اطلاعات ما از آنجا از مرکز افریقا هم کمترند؟
و ایا میدانید که چه منابع زیرزمینی در این سرزمین بی انتها وجود دارند؟.
در آنجا چیزی نا مکشوف باقی نخواهد ماند، نه فلزات، نه مواد معدنی و نه معادن بیکران ذغال سنگ. این چیزها تماما کشف شده و طرز استفاده نو از آنها اختراع میشود.
با کمک علوم میتوان برداشت محصولات از روی زمین را به پنجاه برابر افزایش داد، همان زمینی که حتی امروز به گمان ما صحرای خشکی بیش نیست. این انبار جدید غله، انسانها را به خود جذب کرده و باعث ایجاد صنایع و تولیدات میشود.
هر کجا روسی بیاید روسی می شود
…….. هرکجا “اُروس”[ روس ها ] در آسیا بیاید، تبدیل به روسیه میشود و از روسیه قدیم، روسیه ای جدید متولد میشود. ……… انسانها باید متقاعد شوند که آسیا شانسی برای ما میباشد و ثروت ما در آنجا خفته است . آنجا سرزمینی بیکران میباشد در حالیکه حالا در اروپای تنگ کمونیسم هم واردمیشود.
دیگران بی سر پناه کنید تا خودمان سر پناه داشته باشید
در آنجائیکه مردمش دسته دسته به گرد یک اجاق جمع شده، دکانها به تدریج بسته میشوند، وقتی که خانواده ها سرپناه خود را ترک کرده تا با هم در کمون زندگی کنند، وقتی که بچه ها در پرورشگاه ها رشد میکنند ( والدین سه چهارم آنها ناشناخته هستند) در همان هنگام ما صاحب فضای بیکران هستیم. جنگل ودشت داریم، آن زمان فرزندان ما نزد پدرانشان زندگی میکنند و نه در جعبه های سنگی. آنها در باغ ها، مزارع سرسبز زندگی کرده و بالای سر خود آسمان زیبا را می بینند. بله در آنجا فقط طلا در زمین نهفته نیست، در آنجا بسیاری از آرزو های ما که تصورشان را هم نداریم برآورده خواهند شد.
…………اگر کسی از انگلستان بترسد به هیچ جا راه پیدا نمیکند. از این رو باز هم مجددا میگویم: زنده باد اسکوبلوف و رزمندگان پر جراتش و احترام ابدی به رزمندگانی که نامشان دیگر در فهرست سربازان حاضر نیست.
منبع : سایت بخارا
امیر تهرانی
ح.ف
ادامه از نوشتار پیشین
نیرنگستان نوشته صادق هدایتچیزها و خاصیت آنها
-فیروزه پیروزبختی می آورد
فیروزه فیروز بختی میآورد و هر کس انگشتر فیروزه بدستش باشد سبب گشایش کارش میشود
-سفید بختی و مهره مار
مهرهٔ مار برای سفید بختی خوبست
-نوع دزدی شده آن بهتر است
نظر قربانی (چشم گوسفند است که روز عید گوسفند کشان قربانی میشود و چشم او را خشک میکنند) برای دفع چشم زخم مؤثر است (بخصوص اگر آنرا بدزدند) و با تکه ای نمک و خر مهرهٔ سبز به نخ میبندند و به کلاه بچه و یا بسر شانه اش می آویزند.
تجهیزات محافظت از چشم زخم
ببین و بترک - کجی آبی - هفت مهره - دندان ببر - سم آهو - ناخن گرگ - چشم بابا قوری و پارچهٔ کبود برای رفع چشم زخم همراه بکنند خوب است.
سنگ که زیاد در مجاورت آفتاب باشد لعل میشود؛
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود و لیک بخون جگر شود
قلیاب و سحر و جادو
قلیاب سرکه را که دختر باکره زیر ناودان رو بقبله بکوبد برای باطل کردن سحر و جادو خوب است.فندق و کرامات آن
فندق (یا بادام یا گردوی) توی سمنو را کسی با خودش داشته باشد از همهٔ بلا ها ایمن خواهد بود
پیه گرگ طلسم بدبختیست
پیه گرگ از نظر میاندازد.
ادرار چه کارها که نمی کند! شش مورد عجیب و سازنده
-شاش پسر نا بالغ جادو را باطل میکند.
-شاش زخم را خوب میکند.
-شاشیدن پشت دیوار نکبت میآورد.
-شاشیدن در آب خزینه نسیان می آورد.
-در حمام کسی بشاشد کور میشود.
-برای باطل سحر در حمام روی شست پا بشاشند مجربست.
-قورباغه بکسی بشاشد تب میآورد
امیر تهرانی
ح.ف
ادامه دارد...
ادامه از نوشتار های پیشین
-کتاب از رنجی که می بر یم : نوشته جلال آل احمد
-دره خزان زده: حوادث معدن زیر آب (۲)
—.... بله....من خودمم.... رئیس معدن.... کارگر مسلح؟ .... کجا دیده شده؟ غیر ممکنه.... این رگبار مسلسل بود نه تکتیر.... این چه وضع حرف زدنه؟ .... من رئیس معدنم....
و گوشی را روی گیرهاش انداخت و به شوفر گفت او را به بهداری برساند. شوفر هم وحشت زده بود و همانطور که میراند خبرهای تازهای میداد:
— وقتی که هنوز کار تموم نشده بود هفت نفر ژاندارم از لای درختای پشت ۹ دستگاه رد شدند و خودشون رو تو جنگل قایم کردند.
مهندس به وقایعی که از دیروز تا بحال اتفاق افتاده بود فکر میکرد. به کوچکترین آنها اهمیت میداد شاید بتواند درک کند قضیه از چه قرار است. ناگهان بیادش افتاد که صبح همانروز «سرهنگ د...» را دیده بوده است که سرتاسر درههای معدن را پیاده میپیموده و به همهجا دقیق میشده است. ملاقات خود را با او، و صحبتهایی را که میانشان ردوبدل شده بود بخاطر میآورد. سرهنگ پس از اینکه او خود را معرفی کرده بود، پرسیده بود:
— آقای مهندس .... شما هرچی باشه مستخدم دولتید. دولت خرج تحصیل شمارو داده. شما رو تربیت کرده. همچین نیست؟ به گردن شما لابد حق داره. آخرش یک موقع سختی هم پیش میاد که امثال شما بایس حقشناسی خودتون رو نشان بدید. البته خود شما بهتر میدونید. من چی بگم؟
مهندس آن وقت چیزی درک نکرده بود و خیلی ساده جواب داده بود که:
— البته... جناب سرهنگ. این وظیفهٔ همهٔ ما است. اینجا دو هزار و پانصد نفر کارگر زیردست من کار میکنند. چه خدمتی بهتر از این؟ بله؟ اینکه وظیفهٔ رسمی بنده است. مهمتر اینکه در این دو ماه که من مسئولم به محصول صدی بیست اضافه شده... بله، اضافه شده...
— شما از کجا به اینجا منتقل شدهاید؟
— از بهشهر.
سرهنگ از شنیدن این اسم در قیافهٔ مهندس دقیقتر شده بود و با نگاهی ظنین، دنبالهٔ صحبت خود را اینطور گرفته بود:
— تو بهشهر که خوب کار نمیکنند. نه، نمیکنند. این به من چه. من از افزایش محصول که چیزی سرم نمیشه. بله؟ مهم اینجا است. کارگرهای شما... من نمیدونم چیه. اما ازشون برای دولت خبرهایی میرسه. شاید هم راست نباشه. اما نمیشه همهٔ این حرفها رو نشنیده گرفت. تصمیمهای دولت همیشه بنفع کارگرهاست. اونهم دراین روزها. البته خود شما بهتر میدونید. شما که من حتم دارم به وظیفهٔ خودتون عمل خواهید کرد. و از همکاری با مأمورین دولت مضایقه نخواهید فرمود...
ادامه دارد...
امیر تهرانی