با توجه به حرص و ولع و دقت خاصی که در کتاب خوانی دارم و حتی همین وبلاگ را برای مشارکت تجربه های کتاب خوانی خودم برای علاقمندان احتمالی سرهم کردم، با این وصف برخی اوقات متوجه می شوم که از قافله کتاب خوانها عقب مانده ام.
بعنوان نمونه کتاب « نان و شراب» را خیلی دیر به خواندن گرفتم. شاید علتش آن بود که همان چند صفحه نخست را که خواندم و با آن که به زبان های ملل دیگر علاقه دارم ، اما اسمها و نام مکانها ی آمده در کتاب مرا بی علاقه کرد.
این در حالی است که این مشکل کذا در کتاب « صد سال تنهایی» مارکز و حتی در کتاب بی همتای « برادران کارامازوف» داستایفسکی و « دن آرام » شولوخف نیز و جود دارد. اما آنها را در دم به مطالعه گرفتم و نه یک بار چند بار خواندم.
وقتی چرخ زمان به نقطه ای رسید که مرا برای خواندن کتاب« نان و شراب» اینیاتسیو سیلونه آماده کرد، آن را در میان کتابهای کتابخانه ام جستجو کرده و سر انجام پیدایش کردم.
وقتی شروع بخواندن کردم و همان چند صفحه نخست را هر طور بود مجددا خواندم ، متوجه شدم که آن کتابی نیست که بشود آنرا به زمین گذارد و به وقتی بعد موکول کرد .
به همین دلیل بیش از ۲۰۰ صفحه را طی سه روز خواندم. نه تنها خواندم بلکه با مداد نکات مهم را در حاشیه صفحات با تیتر و عنوان ، با پرسش و تذکار مشخص کردم.
باید اعتراف کنم طرز نگارش، مطالب عنوان شده ، موضوعات به بحث گذارده شده، فراز و فرود داستان و البته ترجمه شادروان محمد قاضی یک شاهکار بی همتا بود جود آورده است.
در فهرست کتابهایی که تاکنون خوانده ام و در بخش رمان ، این کتاب را جزو پنجاه کتاب برتر ثبت کرده ام.
امیر تهرانی
داستان مفتش اعظم بخش جالب توجه و بحث بر انگیز ی از اثر جاودانه " برادران کارامازوف " نوشته داستایفسکی نویسنده نامدار روسیه می باشد.
بر اساس داستان حادثه در قرن پانزده میلادی و در زمانی اتفاق می افتد که بنیاد های تفتیش عقاید مسیحیان گروه گروه انسانهای بیگناه اعم از مسلمان ، یهودی و...را شکنجه کرده و در آتش می سوزاند .
همه این جنایت های جنون آمیز و وحشیگرانه زیر نظر و بدستور مستقیم پاپ و شاه اسپانیا صورت می گرفت که فکر می کرد یک مسیحی حقیقی است.
داستان مفتش اعظم این گونه شروع می شود که در همان دوران سیاه و آتشبار ناگهان مسیح دیگر بار در شهر سویل در اسپانیا ظهور میکند و مردم او را می شناسند، استقبالش می کنند و او از میان جمعیت عبور میکند، نابینایی را شفا میدهد و دختربچه مردهای را زنده میکند.
مفتش اعظم، که پیرمردی نود ساله است و جریان را از نزدیک مشاهده می کند بشدت خشمگین شده و به نگهبانان دستور میدهد تا مسیح را دستگیر کنند و به زندان بیندازند.
شب هنگام، مفتش اعظم بعنوان نماینده کلیسا و پاپ به دیدار مسیح میرود و با او به تهدید سخن می گوید.
مفتش به مسیح میگوید: «حق نداری بر آنچه تاکنون گفتهای چیزی بیفزایی»، «ما به موعظه تو نیازی نداریم» و درنهایت «من تو را محکوم خواهم کرد و مانند منفورترین مرتد تو را خواهم سوزاند و خودت خواهی دید همین مردمی که امروز به پاهای تو بوسه میزدند، چگونه فردا هیزم به آتشت خواهند افکند…»
اصل سخن مفتش اعظم و تهدید او بر علیه مسیح این است که: تو گفته بودی بار گناه همه را بدوش می کشی و هیچکس به جهنم نمی رود ، چون ایمان به تو برای بستن در های جهنم کافی است و ما کشیشان بعنوان نماینده تام الاختیار تو تا آخرین روز جهان این حق را داریم که از مردمان اعتراف بگیریم و آنان را از گناه پاک سازیم. پس همه چیز در دست ماست . یعنی اگر تو بخواهی آنچه را که می گویند تو گفته ای تغییر دهی این به معنای آن خواهد بود که تنها ایمان به تو کافی نیست و بخشودن گناهان مردمان در حین اعتراف در دستان ما نخواهد بود و این به مثابه نابودی قدرت مطلقه ماست.
این تعبیرات داستایفسکی در آن بخش از کتابش که به مفتش اعظم مربوط می شود در حقیقت یک طغیان صریح در مقابل قدرت کلیسا و کشیشان می باشد. بویژه در آنجا که مفتش اعظم خطاب به مسیح می گوید: ما از او یعنی شیطان دنباله روی می کنیم و با تو نیستیم.
قطعا هر کشیش و یا پاپ که این بخش از کتاب کارامازوف را بخواند آنرا توهینی بر علیه خود تلقی می کند و آنرا خطری بالقوه می داند.
برخی بر این باورند که داستایفسکی نظر خود در مورد کلیسا و دستگاه پاپ را از زبان مفتش اعظم بیان کرده که کاراکتر یک داستان است و قابل تعقیب نمی باشد.
امیر تهرانی
سالها پیش وقتی کتاب طاعون نوشته آلبر کامو نویسنده فرانسوی را برای نخستین بارخواندم در این فکر فرورفتم که چگونه آلیرکامو به آن همه اطلاعات پزشکی در باره اپیدمی و پاندمی طاعون دست یافته و حتی در اواخر کتاب پیشگویی کرده که طاعون روزی مجددا باز می گردد.چون بگفته او این بیماری مهلک هرگز بطور کلی از بین نمی رود.
این تعقیب فکری در ذهن من ادامه داشت تا این که به خواندن گزارشی از زندگی مار سل پروست نویسنده فرانسوی وپدر او موفق شدم که در آن از پدر مار سل پروست بعنوان پزشکی معروف و مبارزه گری شجاع با اپیدمی ها نام برده بود.
در ضمن باید بگویم که دلیل سرک کشیدن من در زندگی مارسل پروست فساد اخلاقی بیش از حد او بود . متاسفانه امروزه جوانان زیادی در سراسر جهان داریم که رب النوع فساد اخلاقی هستند که در خیلی از موارد زندگی آنان به سمت جنایت و دزدی نیز سوق داده می شود. از کجا می دانیم که مارسل پروست و چهره های مشهوری مانند او الگوی این نوع جوانان نبوده اند.
فساد اخلاقی مارسل پروست آن چنان شدید بود که حتی سیمون دو بوآر نویسنده زن فرانسوی که خود در بی اخلاقی شهره آفاق بود در کتاب « خاطرات» اش افشا می کند که در ملاقات مفصلی که با مارسل پروست داشته و مارسل شرح عیاشی ها و کارهای غیر اخلاقی خود را به سیمون دو بوآر داده است او از شنیدن آن همه هرزه گی ها و عیاشی های عجیب و غریب مارسل شوکه شده بود.
آنچه من فهمیدم این بود که یکی از علل انحراف عجیب و غریب مارسل پروست این بود که با پدرش هر گز رابطه پدر و فرزندی را تجربه نکرد.چون پدر او اغلب در سفرو سرگرم کارهای تحقیقاتی بود و وقت و حوصله رسیدگی به فرزندان را نداشت.
پدر مارسل پروست که بود؟
اما پدر مارسل پروست که بود داستانی دارد که مختصر آنرا نقل می کنم چون به ایران نیز ربط پیدا می کند:
آدرین پروست، پزشک و عضو آکادمی پزشکی فرانسه بود و حدود ۲۰ عنوان کتاب و رساله درباره همهگیریها و مسیر گسترش و ردیابی آنها نوشت که معروفترین آنها کتاب «مقاله درباره بهداشت بینالمللی» است.
این کتاب که موضوع آن بایدهای بهداشتی برای مهار بیماریهای واگیر بهویژه در آسیاست، در سال ۱۸۷۳ منتشر شد.
آدرین پروست ۱۸ مارس ۱۸۳۴ در شهر کوچک ایلیه در ۱۲۰ کیلومتری جنوب غربی پاریس به دنیا آمد، برای تحصیل پزشکی راهی پاریس شد. در سال ۱۸۶۲، رساله دکتری خود را درباره «هواجنبی ناشناخته» (پنوموتوراکس ایدیوپاتیک) نوشت و چهار سال بعد نیز با دفاع از رساله «گونههای مختلف سکته مغزی» در آزمون استادی دانشگاه پذیرفته شد.
دکتر آدرین پروست در همان موقع، بر روی بیماریهای مسری نیز تحقیق میکرد و علاوه بر استادی دانشگاه و ریاست قدیمیترین بیمارستان پاریس، مأمور بینالمللی در زمینه بهداشت نیز بود.
همچنین او سرپرستی انتشار کتابهای بهداشت پزشکی را در یک انتشاراتی برعهده گرفته بود و در سال ۱۸۷۹ نیز به عضویت آکادمی ملی پزشکی فرانسه درآمد.
آدرین پروست مدتی نیز ریاست این آکادمی را عهدهدار بود و در سال ۱۸۹۲ نیز نشان لژیون دونور را دریافت کرد. او در نیمه دوم قرن نوزدهم، یکی از بزرگترین پژوهشگران اروپا در زمینه فاصلهگذاری اجتماعی، قرنطینه و حائلهای بهداشتی به شمار میرفت.
در جستوجوی همهگیریها
دورهای که آدرین پروست میزیست، «دوره طلایی» همهگیریها بود: طاعون، وبا، تب زرد و... یکی پشت دیگری هزاران کشته برجای میگذاشت.
ایران
دکتر آدرین پروست برای اتمام کار خود بسیار سفر میکرد و حتی در زمان ناصرالدین شاه که در ایران بیماری وبا شیوع پیدا کرده بود، به ایران سفر کرد.
در آن زمان ، چندان به محدودیتهای قرنطینه توجه نمیشد و کسی از آن سخن نمیگفت. اساساً در اغلب موارد، همهگیریها دیر تشخیص داده میشد و برای کنترل آن دیر اقدام میشد.
در ایران، با اینکه دانشمندان و پزشکان قدیم با راهحل قرنطینه آشنا بودند، قرنطینه هیچگاه به صورت مؤثر و اصولی توسط حکومت اجرا نمی شد.
به همین دلیل در اپیدمی ها و پاندمی های دوره قاجار، وبا در شیراز و طاعون در تبریز و... جمعیت ایران را به میزان قابلتوجهی کاهش داده بود.
دگر کشورها
آدرین پروست به هند و مصر و شبهجزیره عربستان رفت.
او همچنین در زمینه بهداشت حملونقل بهویژه حملونقل دریایی تحقیق کرد. در آن زمان، بخش عمده صادرات و واردات از طریق دریا انجام میشد و تحقیقات آدرین پروست از این نظر بسیار مهم بود.
پروست تلاش بسیاری کرد تا اصول بهداشتی در این زمینه را به دولت فرانسه و همچنین دیگر کشورها، بهویژه عثمانی و بریتانیا بقبولاند و دولتها را در جهت فراگیری و هماهنگی این اصول مجاب کند.
هندوستان مر کز بیماریها
در آن دوره، بخش مهمی از تجارت بریتانیا با هندوستان بود که معدن بیماریهای مسری به شمار میرفت.
دو چالش بزرگی که اکنون مطرح است، یعنی چالش بهداشتی و چالش اقتصادی، آن زمان نیز مطرح بود و در اغلب موارد رودرروی یکدیگر قرار میگرفت. آدرین پروست تلاش داشت که ضمن توجه به تداوم تجارتها، اصول بهداشتی نیز فراموش نشود.
آلبرکامو
اما آلبر کامو نویسنده کتاب طاعون از کجا آن همه اطلاعات را بدست آورد؟ امروزه مشخص شده است که وی از کتاب ها و نوشتجات دکتر آدرین پروست پدر مارسل پروست استفاده میکرده است.
از جمله آن که آلبر کامو برای دانستن سازوکار همهگیریها و آمادگی برای نوشتن رمان معروف «طاعون»، از آثار و تحقیقات آدرین پروست بهویژه کتاب «دفاع از اروپا در برابر طاعون» بسیار استفاده کرده بوده است.
امیر تهرانی
میل سیری ناپذیر و عطش کتاب دوستی وکتا ب خوانی در من بصورت های گوناگون جلوه گر شده است.
یکی از این صورتها عطش سیری ناپذیر خواندن کتابهایی است که در باره کتابها به نگارش در آمده اند. در این ارتباط فهرست کتابها و بویژه فهرست کتابهای نسخه های خطی جای خود را داشته و ازنظر کتاب دوست و کتابخوانی مثل من در صدر مجلس با شکوه کتاب خوانی جای داشته و بر کرسی عظمت نشسته است.
چون با این روش می توان به فهرست فهرست ها پی برد:یعنی با خواندن فهرستهایی این چنین می توان از فهرست موضوعات کتابها آگاه شد.
اخیرا فهرست نسخه های خطی در ۶ جلد در اینترنت قرار داده شده که برای دوستداران آن هم مرجع تحقیقی است و هم گلزار سیر و سیاحت برای اشخاصی مانند من!
برای نمونه فهرست کتاب پرورده خیال نوشته محمد میرزای قاجار را در این نوشتار می آورم که برای تاج الدوله یکی از همسران فتحعلی شاه قاجار نوشته و در آن انواع نامه های عاشقانه را آورده است. مطالعه این فهرست خواننده را به دنیای خیال تاج الدوله و همه زنان و دختران و آن عهد می برد که این هم فال است هم تماشا:
«نویسنده میگوید روزی یکی از زنهای فتحعلی شاه که از فاضلان زمان بود از من خواست که رساله ای تألیف نمایم و «در وی جمع باشد چندین نامه که همه نوشتجات و مراسلات عاشقانه و معشوقانه باشد». من هم قلم به دست گرفتم و این رساله پرداختم.
رساله ای است به نظم و نثر شامل یک «مقدمه» و ده «باب»، که نه باب آن هر یک مشتمل است بر پنج نامه از عاشق به معشوق در حالات مختلف و باب دهم در خاتمه کتاب است.
فهرست بابهای آن: .۱ عشق و اشتداد محبت در پنج «نامه»: اشتعال نایره (آتش) فراق، شبان تنهایی، بیتابی در محبت، غمخواری و بیکسی، طلب مرگ از کثرت اندوه؛ .
۲ مهاجرت مطلوب در پنج «نامه»: سرزنش رقیبان، شرح حال خود با معشوق، فغان و زاری و حسرت و بی قراری، اینکه هرگز خبری و پیکی از تو نرسید، شرح حال خود به باد صبا؛
.۳ گله گزاری از معشوق در پنج «نامه»: اینکه چرا مرا به شکار نبردی، اینکه چرا جواب نامه ام ننوشتی، چرا فلاطون را نوازش کردی و مرا
نوازش نکردی و بر من ننگریدی، چرا احوال مرا نپرسیدی، چرا به تماشای باغ رفتی و مرا نبردی؛ .
۴ تعریف ایام وصل و تأسف از آن روزها در پنج «نامه»: رازگزاریهای خود به معشوق در آن روزها، اینکه با هم به باغ و بستان میرفتیم، از گفته من بیرون نبودی، چرا مرا دیدی که چنین و چنانم چرا مفارقت کردی، حسرت که خوشا وقتی که چنین و چنان بودیم؛ .
۵ بیماری معشوق، در پنج «نامه»: رسیدن خبر بیماری و مغموم شدن، اینکه خدا درد تو را نصیب من کناد، چرا از عناب لب و بنفشه سر زلف مرا دوا نمیکنی، مناجات میکنم با خدا از برای طلب شفای تو، شکرگزاری که معشوق شفا یافته؛ .
۶ رسیدن خبر بیماری عاشق، در پنج نامه: اینکه ترا گفتند فلان بیمار است احوال نپرسیدی، اینکه بر زیردستان رحم کن، در وصیتها که من ازین رنج جان نبرم و بعد از من چنین و چنان کن؛
.۷ در اینکه شبها به کوی تو پنهان میآیم، در پنج «نامه»: اینکه غیر از من شکایت میکرد و تو گوش میدادی، راز مرا از برای دیگری میگفتی، با فلان در عیش بودی و از من غافل بودی، چیزی به تو داده بودم دیدم که به غیر مینمودی، مرا در بزم خواندی و التفات نکردی؛ .
۸ یار تازه گرفتن معشوق، در پنج نامه: اینکه یار نوت مبارک باد، شکایت از بیوفائی، اینکه خدمت دیرین مرا فراموش کردی، در حضور من با یار نو نوازشهای لطف آمیز کردی، در انعام و بخشش با یار نو؛ .
۹ نوازش عاشق، در پنج نامه: در شکرگزاری از رأفتها و
احوالپرسی، شکرگزاری که مدعی را خوار کردم، فردا به باغ میروم تو هم بیا، -
۱۰ در خاتمه کتاب و بیان اینکه به این نوشتن این سیاق مامور بودم. »
امیر تهرانی