علوم ماوراء، غیبی، و...(بخش یکم)
من تاکنون شاید بیش از یکصد کتاب در ارتباط با علومی و یا دانشهایی خوانده ام که اصطلاحا به علوم و دانشهایی بنام علو م پنهانی، غیبی، ماورائی، اکالت(Occult), روحی و مانند اینها مربوط می شوم. در ضمن بطور اتفاقی و یا اختیاری در جلساتی شرکت کرده ام که در آن کارهایی صورت گرفته که نمی توان دلیل علمی پابرجا بر رد و یا قبول آنها ارائه نمود . ولی حقیقت این است که اتفاقاتی افتاده است که وقوع آنها را نیز نمی توان انکار کرد.
اصولا در این ارتباط سه دید گاه وجود دارد:
۱-از بن و اساس دروغ محض است.
۲- این امکان وجود دارد که کسانی مجهز به چنین قدرتهایی باشند.
۳-نمی توانیم آنها را رد یا قبو ل کنیم. چون ما در جهان مادی زندگی می کنیم و با ماده سر و کار داریم.
۷۲-یک سال در میان ایر انیان
پرفسور ادوارد براون ایران شناس معروف که خیابانی در تهران بنام او نیز وجود دارد و عاشق فرهنگ و ادب ایر ان بود یک پزشک و یک متخصص ادبیات ایر انی بود که با ایران رفت و آمد و ارتباط زیادی داشت. او کتابی با عنوان " یک سال در میان ایر انیان " نوشته و شرح سفرهایش را به شهرهای مختلف ایران به رشته نگارش در آورده است.فرهنگ های لغات
۷۱-فرهنگ برهان قاطع
من همیشه در دبیرستان نمره های بسیار خوبی در درس انشاء می گرفتم . چون از نوجوانی با کتابهای ادبیات آشناشدم و همین مرا مدد می رساند تا متن های انشاء قوی و جالب بنویسم.
در همان زمانها همیشه بر این فکر بودم که حافظ و سعدی این همه ترکیب لغتی را چگونه یافته اند.؟ بر ای مثال به نمونه های زیر توجه نمایید:در این کتاب بود که من ب ای نخستین بار با مجموعه ای از اصطلاحات و ترکیبات لغتی پارسی آشناشدم که در اشعار و گفته بزرگانی هم چون سعدی و حافظ یافت می شود. این دو جلد کتاب بر هان قاطع بر ای من در حکم دستگیره ای بودند که با آن گنجینه ادب پارسی را تا حد امکان توانستم بگشایم.
فرهنگ برهان قاطع نویسنده اصلی در دوجلد چاپ شده ولی لغت شناس و دانشمند فقید شاد روان استاد دکتر محمد معین با مقدمه و شرح و اضافات انرا در پنج جلد عرضه کرده است.
ادامه...
امیر تهرانی
ح.ف
تا اینجا ۷۱
عاقبت گوژپشت نوتر دام
در نوشتار پیشین گفته شد که “کلود فرولو”، رئیس شماسهای نو تر دام که در نهان عاشق اسمرالدا شده بود
سعی کرد با کمک “کازیمودو” ناقوس زن و گوژپشت بدشکل کلیسای نو تر دام اسمرالدا را بدزدد، ولی این آدم ربایی با دخالت کاپیتانی نطامی بنام “فوبوس دوشاتوپر” ناکام ماند و کازیمودو بعنوان متهم اصلی دستگیر شد.
قضات کازیمودو را در میدان اعدام به مجازات شلاق محکوم نموند. وقتی کازیمودو شلاق می خورد و خون از بدنش جاری بود کشیش با چشم باز به این صحنه می نگریست.
در این میان تنها اسمرالدا دختر کولی رقاص بود که به کازیمودو کمک کرد و به او آب
داد.
در این میان اسمرالدا نیز به شدت عاشق فوبوس میشود ولی فوبوس که جوانی سبکسر و هوسباز است تنها لحظاتی کوتاه با اوست و تقریباً توانسته اسمرالدای پاکدامن را مغلوب سازد که در یک شب و در حالی که فوبوس و اسمرالدا در کنار هم نشسته و نرد عشق می بازند توسط کلود فرولو رئیس شماسها مورد اصابت خنجر قرار میگیرد.
این بار نیز اسمرالدا به جرم قتل به اعدام محکوم میشود. کلود فرولو در زندان به اسمرالدا ابراز عشق میکند ولی اسمرالدا او را از خود میراند و همچنان به یاد فوبوس رنجها را تحمل کند.
در روز اعدام وقتی اسمرالدا را برای توبه به درکلیسای نوتردام میبرند، او در آنجا اتفاقی چشمش به فوبوس که از ضربت چاقو جان بدر برده بود میافتد ولی فوبوس از او رو برمی گرداند. اسمرالدا تا این دم هر رنج و سختی را تحمل کرده بود. اما با این اتفاق روح او را درهم می کوبد.
در این زمان کازیمودو گوژپشت ندتردام به کمک اسمرالدا می آید و در این لحظه کازیمودو اسمرالدا را از دست نگهبانان نجات داده و او را با خود به برجهای نوتردام میبرد . اسمرالدا در آنجا پناهنده شده و به اصطلاح به بست می نشنید.
به هر حال اقدامات کینه توزانه کلود فرولو رئیس شماسها باعث می شود که ، اسمرالدا دستگیر و به دار آویخته شود.. در همین زمان کازیمودو متوجه خیانت کلود فرولو میشود و می بیند که او از بالای برج مشغول تماشای اعدام اسمرالدا می باشد:
۷۰-گوژ پشت نوتردام(۱)
دومین کتاب رمان خارجی که خواندم باز هم چون بینوایا ن از ویکتور هوگو بود و "گوژپشت نوتر دام " نام داشت. در ابتدا باید اشاره کنم که نوتر دام ( notre dame ) در زبان فرانسه به معنی بانوی ما می باشد. این دوکلمه برای یک مسیحی اصطلاح "مریم مقدس" را تداعی می کند. بنابراین نام نوتر دام دو پاری یعنی کلیسای بانوی ما در ماریس می باشد.«دخترک بدون اینکه سخنی بر زبان راند به محکوم نزدیک شد، گوژپشت میخواست به هر قیمتی شده خود را از وی کنار کشد؛ ولی دختر قمقمهای را که بر کمربند آویخته بود باز کرد و به آرامی آن را با لب سوزان مرد بینوا آشنا ساخت. در چشم شرربار و خشک گوژپشت اشکی حلقه زد و بر چهره نازیبای او فروغلتید. شاید این نخستین قطره اشکی بود که در سراسر زندگی از دیده فرو میریخت.
ادامه دارد...
امیر تهرانی
ح.ف
تا اینجا ۷۰ جلد
سقراط ورازهای او
استیو جابز بنیانگدار موسسه معروف اپل یکبار گفته بود: " من حاضرم همه ثروت خود را بدهم و به حضور سقراط بر سم."و این دانایی است که فضیلت است.
دیگر ان که سعادت فرد در سعادت جامعه است و هر کس باید وظیفه خود را به طرز شایسته انجام دهد.البته از قول همان همصحبتی های زیبا روی سقراط نقل می کند که آنان در آن ضیافت در مقابل سقراط،اعتراف از او گرفته اند که سقراط،به آنان سخت علاقمند بوده است و وقت خود را با آنان می گدراند ه ولی در ضمن بدنبال بر قرای شهوات ولذات جسمانی با آنان نبوده است. فقط سقراط میل مفرط داشته که حقیقت را برای آنان بیان کند. البته بیشتر برای آنان که زیبارو بودند.
در اینجا پرسشی به میان می آید : پس تکلیف کسی که زیبا نیست ولی بدنبال حکمت و دانایی است چه می شود؟
او نباید دانایی و حکمت بیاموزد. برای او نباید وقت صرف کرد؟ادامه دارد...
امیر تهرانی
ح.ف
تا اینجا ۶۹