شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.
شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.

رازهای کتابخانه من(۲۷): کتاب تاریخ بیهقی (۲):اعدام حسنک وزیر(۱)


ادامه از نوشتار پیشین


تاریخ بیهقی(۲)
کتاب تاریخ بیهقی از جمله آثار فاخر و ارزنده ومعتبر تاریخی است که بتوسط ابولفضل محمد بن حسین کاتب بیهقی منشی دیوان رسائل غزنویان به نگارش در امده است.
در نوشتار پیشین گفتم که این کتاب تاریخ را سی جلد بر شمرده اند ولی هم اکنون فقط کتاب تاریخ دوران سلطان مسعود غزنوی بر جای مانده است.به همین دلیل کتاب بجای مانده را تاریخ مسعودی نیز نامیده اند.
کتاب گوشه هایی خواندنی از تاریخ ایران را باز گو می کند که هر ایر انی علاقمند به ایران باید ازآنان اگاه باشد. من از پانزده شانزده سالگی بطور جدی این کتاب را مطالعه کرده ام و حتی نسخه دیجیتالی آنرا به همراه بیش از دوهزار کتاب خواندنی دیگر در تبلت خود دارم و هنوز هم به مطالعه تاریخ بیهقی می پردازم.

بکی از حوادث ویژه که در تاریخ بیهقی با جزئیات کامل ذکر شده گزارش دارزدن حسنگ وزیر است. او شیعه بود و به دستور حکومت ضدشیعی غزنوی که انگشت در جهان می کرد تا رافضی بیابد و بکشد و دخالت مستقیم خلیفه زورگوی بغداد بر دار شد.

گزارش اعدام حسنک وزیر

حسنک وزی همان حسن بن محمد میکالی آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی بود که به حکم  مسعود غزنوی  و به فتوای خلیفهٔ بغداد و به تهمت  قرمطی بودن و  یا اسماعیلی(شیعه) بودن در روز ۲۴ بهمن سال ۴۱۰ خورشیدی،‌به دار آویخته شد.
این امیر حسنک، بزرگمردی ازخاندان معروف میکال از خاندان دیواشتیج شاهزادهٔ سغدی بود. در دوران سلطان محمود به خاطر دانش و تجربه‌اش به وزارت منصوب شده بود.
امیر حسنک وزیر که در زمان محمود غزنوی به سفر  حج رفت که ایکاش نمی رفت و هنگام بازگشت بعلت نا امن بودن راه ها از مسیر مصر  گذر کرد و به غزنی برگشت.
در مصر خلیفهٔ فاطمی مصر که شیعهٔ اسماعیلی بود به او خلعتی داد و ا وقبول کرد که ایکاش قبول نمی کرد.او آن خلعت را در شهر غزنی تسلیم سلطان محمود نمود.
خلیفهٔ عباسی بی سواد و متکبر از این که حسنک به نزد او نرفته و خلعت فاطمیان شیعی را پذیرفته سخت بر آشفت و به امیر حسنک تهمت بی دینی، قرمطی و رافظی زد.
سپس از سلطان محمو د خو است تا امیر حسنک را به او تسلیم کند تا مانند هزاران شیعه دیگر سر ببرد و بسوزاند. و سلطان محمود که می دانست امیر حسنک قرمطی نیست به خلیفه حسود جواب رد داد.
حسنک را در واقع بخاطر قبول خلعت فاطمیان و به نزد خلیفه عباسبی نرفتن ولی در ظاهر و با بهانه کردن قرمطی‌گری ساختگی متهم کردند و خلیفه از محمود خواست وی را تسلیم کند. سلطان محمود که به وزیرش اعتماد داشت و مطمئن بود که وی قرمطی نیست به خواست خلیفه جواب رد داد.
 ابوالفضل بیهقی می‌گوید که سلطان محمود نسبت به پافشاری خلیفه بر اعدام حسنک محمود به خشم آمد و گفت:

«به این خلیفهٔ خرف شده بباید نبشت که من از بهر عباسیان انگشت در کرده‌ام در همهٔ جهان و قرمطی می‌جویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار می‌کشند، و اگر مرا درست شدی که حسنک قرمطی است خبر به امیرالمؤمنین رسیدی که در باب وی چه رفتی. وی را من پرورده‌ام و با فرزندان و برادران من برابر است. اگر وی قرمطی است من هم قرمطی باشم!»

متاسفانه و از بخت بد امیر حسنک پس از در گذشت سلطان محمود با آنانی که برای به تخت نشانی محمد پسر دیگر محمود کوشش کرده بودند همراهی کرد. به همین دلیل با روی کار آمدن مسعود ، همان بهانه قرمطی گری را که هیچ اساسی نداشت دنبال کرد و دستور اعدام امیر حسنک وزیر را داد.

آغاز گزارش بیهقی

ذکر بر دار کردن حسنک وزیر رحمه الله علیه

...فصلی خواهم نبشت، در ابتدای این حال بر دار کردن این مرد و پس به شرح قصه تمام پردازم. امروز که من این قصه آغاز می‌کنم، در ذی‌الحجه سنه خمسین واربعماه (۴۵۰ هجری) در فرخ روزگار سلطان معظم ابو شجاع فرخزاد بن ناصردین الله، اطال‌الله بقاؤه۰(مسعود غزنوی)
و ازین قوم که من سخن خواهم راند، یک دو تن زنده‌اند، در گوشه‌ای افتاده و خواجه بوسهل زوزنی چند سالست تا در گذشته شده است و بپاسخ آنانکه از وی رفت گرفتار و ما را بآن کار نیست، (یکی از کسانی که در توطئه بر دارکردن حسنک دست داشت.)
هر چند مرا از وی برآید، بهیچ حال. چه عمر من بشست و پنج آمده و بر اثر وی می‌بباید رفت و در تاریخی که می‌کنم سخن نرانم که آن بتعصبی و تر بدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را.

شخصیت بوسهل سوزنی مشوق اصلی اعدام حسنک
...بلکه آن گویم، که تا خوانندگان با من اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند. این بوسهل مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود، اما شرارت و زعارتی درطبع وی مؤکد شد و بآن شرارت دلسوزی نداشت و همیشه چشم نهاده بودی، تا پادشاهی بزرگ و جبار بر چاکری خشم گرفتی و آن چاکر را لت زدی و فرو گرفتی، این مرد از کرانه بجستی و فرصتی جستی و تضریب کردی و المی بزرگ بدین چاکر رسانیدی و آنگاه لاف زدی که: فلان را من فرو گرفتم.
()منتظر فرصت بود تا اگر کسی به تهمتی گرفتار شد او هم چون کرکس بر سر او بجهد و تا نابودی متهم از پای ننشیند.)

...و اگر چنین کارها کرد کیفر دید و چشید و خردمندان دانستندی که نه چنانست و سری می‌جنبانیدندی و پوشیده خنده می‌زدندی که نه چنانست، (بوسهل نیز گرفتار شد.)

استاد بیهقی که با بو سهل موافق نبود
...جز استادم که او را فرو نتوانست برد، با این همه حیلت، که در باب وی ساخت و از آن در باب وی بکام نتوانست رسید، که قضای ایزد، عزوجل، با تضریب‌های وی موافقت و مساعدت نکرد (بو سهل سوزنی در پی سرنگونی و نابودی استاد بیهقی نیز بود ولی موفق نشد.)


ابو نصر مشکان مردی عاقبت نگر
...و دیگر که بونصر مردی بود عاقبت نگر، در روزگار امیر محمود، رضی‌الله عنه، بی‌آنکه مخدوم خود را خیانتی کرد، دل این سلطان مسعود را رحمه الله علیه، نگاه داشت، به همه چیزها که دانست، که تخت ملک پس از پدر او را خواهد بود ،

و حسنک حال دیگری داشت...
...و حال حسنک دیگر بود، که بر هوای امیر محمد و نگاه داشت دل و فرمان محمود.(حسنک بدنبال فرمان محمود بود تا محند بر تخت نشیند و اقداماتش باعث کینه سلطان مسعود شد.)

از جعفر برمکی تا حسنک وزیر
.. .این خداوندزاده را بیازرد و چیزها بکرد و گفت، که اکفا آنرا احتمال نکنند، تا بپادشاه چه رسد، هم چنانکه جعفر برمکی و این طبقه وزیری کردند، بروزگار هارون الرشید و عاقبت کار ایشان همان بود، که از آن این وزیر آمد .(تندگویی های امیر حسنک با مسعود در زمان پدرش)

بوسهل سوزنی در مقابل امیر حسنک قطره در مقابل دریا بود.
...و چاکران و بندگان را با زبان نگاه باید داشت، با خداوندان، که محالست روباهان را با شیران چخیدن و بوسهل با جاه و نعمت و مردمش در جنب امیر حسنک یک قطره آب بود از رودی، از روی فضل جای دیگر داشت اما چون تعدیها رفت از وی کسی نماند، که پیش ازین درین تاریخ بیآوردم.

اشتباه و تند زبانی حسنک: زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد!
... یکی آن بود که(حسنک) عبدوس(عامل مسعود) را گفت که: «امیرت را بگوی که من آنچه کنم بفرمان خداوند خود میکنم، اگر وقتی تخت ملک بتو رسد، حسنک را بردار باید کرد».

حسنک گرفتار بی باکی و تهور خود شد
...لاجرم چون سلطان پادشاه شد این مرد بر مرکب چوبین نشست(بر دارشد) و بوسهل و غیر بوسهل درین کیستند، که حسنک عاقبت تهور و تعدی خود کشید،

خلل در حکومت، افشاگ رازها، و تعرض به دیگران
... و بهیچ حال بر سه چیز اغضا نکنند: الخلل فی الملک و افشاء السر و التعرض و نعوذ بالله من الخذلان.
)(بیهقی در مقام یک تاریخنگار حرفه ای اشتباهات حسنک را که تند زبانی ، و نسنجیده حرف زدن ، و آینده را در نظر نگرفتن بود عوامل نابودی او می داند.)

حسنک را دتگیر کردند
چون حسنک را از بست ( بُسْت‌، شهری‌ کهن‌ نزدیک‌ ملتقای‌ رودهای‌ هیرمند و ارغنداب‌ که‌ امروزه‌ ویرانه‌های‌ آن‌ مجاور شهر لشگرگاه‌، مرکز ولایت‌ هلمند در جنوب‌ غربی‌ افغانستان‌ باقی‌ است‌ و به‌ واسطه وجود ویرانه‌های‌ قلعه‌ای‌ نظامی‌ در آن‌، به‌ نام‌ قلعه بست‌ معروف‌ است‌.) به هرات آوردند، بوسهل زوزنی او را به علی رایض، چاکر خویش، سپرد و رسید بدو، از انواع استخفاف، آنچه رسید،
که چون باز جستی نبودی و کار و حال او را انتقامها و تشفی‌ها رفت و بدان سبب مردمان زبان بر بوسهل دراز کردند، که زده و افتاده را نتوان زد و انداخت.
مرد آن مردست که گفته‌اند: العفو عند القدره بکار تواند آورد و قال الله عز ذکره قوله الحق: «الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین». و چون امیر مسعود، رضی الله عنه، از هرات قصد بلخ کرد و علی رایض حسنک را ببند می‌برد...

(بو سهل سوزنی امیر حسنک را به یکی از مستخدمان خود داد تا در راه حسنک را مورد اهانت قرار دهد. ولی مردم به بوسهل اعتراض می کردند که افتاده از اسب را نباید زد.بیهقی همه اینها را از زبان مردمان نقل می کند و در حقیقت حرف دل خود را می زند.)

ادامه دارد...

رازهای کتابخانه من(۲۶): جهان باشکوه رمان و داستان:جنایت و مکافات (۲) داستایوفسکی


کتاب جنایت مکافات (۲)


ادامه از نوشتار پیشین

جنایت صورت می گیرد

...یک روز که راسکلنیکف گرسنه و زار برروی چیزی که نمی شود اسمش را تختخواب گذارد افتاده بود ناستازیا کلفت ساختمان به سراغش امد و از او پرسید : چه می کنی؟
راسکلنیکف جواب داد: فکر ،
و سپس ناستازیا از زیر زبانش کشید و فهمید که او بدنبال یک پول زیاد و فوری می گردد که ناگهان به جیبش ریخته شود. به همین دلیل دختر ک کلفت به او هشدار داد: هشیار باش باش،اینطور که میروی به زمین می خوری.
راسکلنیکف نامه ای از مادرش دریافت نمود که خبر ازدواج خواهر بسیار جوانش را با مردی چهل و پنج ساله می داد که کارمند عالیر تبه بود و دوجا کار می کرد و مول پله داشت. مادر نامه گفته بود در این ازدواج عشقی در کار نیست و این فریاد راسکلنیکف را به اسمان برده و فریاد زده بود: " پس این با زنا چه فرقی دارد؟."
مادر به او خبر می داد که آن مرد در حال آمدن به پترزبورگ است و با راسکلنیکف ملاقات می کند و او باید با وی مودب باشد و این ازدواج باید سر بگیرد.
راسکلنیکف که این اخبار او را به مر ز جنون رسانده بود پس از خواندن نامه خطاب به مادرش و از دور می گفت: " تا من زنده هستم این هزدواج صورت نخواهد گرفت ."

پرسش
داستایوفسکی در ادامه نتیجه گیریهای ذهنی راسکلنیکف را شرح داده و یکی از مهمترین دلایل نفرتش از آقای پتر پترویچ لوژین یعنی همان کارمند عالیرتبه که قرار بود خواهرش را بگیرد را د ر ارتباط با سفر مادر و خواهرش به سنت پترزبورگ و بر ای دیدار خودش ذکر می کند. یعنی حد اقل کاری که راسکلنیکف انتظار داشت که لوژین باید انجام می داد.
آیا خواننده این نوشتار می داند و یا حدس می زند که آن کار چه بود؟

دو موردقتل
راسکلنیکف بدنبال پول زیاد و باد آورده بود ، قدم تازه را می رفت که بر دارد اما روی خون! کار تازه را شروع می کرد اما با جنایت! یک ملاقات در خیابان باعث شد که او تصمیم جنایت را سریع بگیرد. جنایتی که مدتها به آن فکر کرده بود. در خیابان خواهر ناتنی پیرزن ربا خوار را دیده بود که با مرد وزنی که بساط خودشان را روی زمین انداخته و کالا می فروختند وارد گفتگو شده بود و آنها از او می خواستند که فرداشب ساعت هفت به منزل آنان برود و او هم قبول کرد.

در این موقع بود که راسکلنیکف ساعت مناسب جنایت را یافت . دست بر قضا مکالمه دونفر او را به این کار تشویق نمود. آیا خواننده احتمالی این متن می داند که این مکالمه مابین چه کسانی صورت گرفته بود ؟ در چه موردی بود؟

فرداشب راسکلنیکف با یک تبر که خود ساخته بود و تبر حقیقی هم نبود به خانه میرزن شرور رفت و بسته ای را به او داد و مجددا تقاضای قرض نمود و زن بهانه آورد که گرو یی ارزش ندارد و از این حرفها ...و راسکلنیکف تبری را که زیر لباس پنهان کرده بود بر شقیقه پیرزن فرود اورد و او نقش زمین شد.
بعد کلیدها رایافته و بسراغ صندوق پول زن رباخوار رفت و صندق مولی یافت نشد اما از،دروی یک صندوق زیر تخت دستبند ، ساعت و گردنبند طلا و مانند اینها بدست آورد. آنها را درجیب ریخته و عازم رفتن شد که ناگهان متوجه شد که خواهر ناتنی زن ربا خوار یعنی همان آلینا اینانوا و آن خواهر ناتنی لیزاوتا اینانوا بود که تازه سر رسیده بود. راسکلنیکف او را هم کشت و خانه را ترک کرد.

ادامه دارد...


امیر تهرانی

ح.ف


رازهای کتابخانه من(۲۵): جهان پر هیجان رمان و داستان: جنایت و مکافات (۱)


۷۵-کتاب جنایت و مکافات(۱)

من همیشه آثار نویسندگان روس مانتد چخوف، تولستوی ، داستایوفسکی و...را به چشم احترام نگریسته ام. چون آثار آنان بیشتر شبیه آثار نویسندگان بلند پایه ای هم چون ویکتور هو گوست که در آنها نور و ظلمت با هم وجود دارند. گویی در تنیده اند، فقر و ثروت با هم در تنازع اند و خواننده ملغمه ای از این دو را مزه می کند.

کتاب جنایت و مکافات نخستین کتاب داستان روسی است که خواندم. اثر بسیار زیبایی از داستایوفسکی نویسنده مشهور روسیه است که جوانی بنام راسکلنیکف شخصیت اصلی داستان می باشد. محل وقوع داستان شهر سن پترزبورگ است که امروزه به جواهر شهرهای روسی شهرت دارد. ولی فضا یی که داستایوفسکی از زمان وقوع داستان نقل می کند با امروز آن تفاوت دارد.
راسکلنیکف جوانی است آس و پاس که دانشجو بوده و بخاطر فقر از تحصیل دست برداشته است . او در لانه ای بنام خانه مسکن دارد و اتاقکی اجاره ای در اختیار دارد که بر ای پرداخت همیشه مشکل دارد.
لباسش ژنده و رنگ و رو رفته است. یک روز که با خود در خیابان قدم نی زند زمزمه هایی می کند و می گوید :

"...همه چیز دست انسان است اما از توانایی خود استفاده نمی کند چون ترسو است...این دیگر واضح است...راستی مردم از چه چیز بیشتر می ترسند؟ از قدم تازه، از سخن تازه، و بدیع بیش از همه چیز می ترسند..."

در حقیقت رازهای کتابخانه من و یا بهتر بگویم رازهای کتابهایی که من خواندم همین است. و من می خواهم صادقانه آنها را با خواننده احتمالی این نوشتار ها در میان بگذارم.
داستایوفسکی از زبان راسکلنیکف علت عقب ماندگیها را بیان می کند؛ ترس از قدم تازه، ترس از اقدام تازه ،ترس از محیط جدید، ترس از سفر، و...همه اینها عواملی هستند که طی تاریخ زندگی بشر میلیونها انسانها را میخوب بر جای خود کرده اند و بناجار آنان مجبور بوده اند و یا هستند که به دستگیره همان دنیای مشقت باری که دارند آویزان شود، البته در ارتباط با راسکلنیکف مشکل این است که قدم تازه ای که او بر می دارد صد در صد اشتباه است.
راسکلنبکف از یک خانم ربا خوار پول قرض می گیرد و چیزی گرو می گذارد و دیگران هم که مانند او محتاجند همین روش را باید بروند. .زن شصت سال دارد و چشمانی تند و شرور!
راسکلنیکف با دادن گرو مختصر وجهی می گیرد و البته به هنگامی که خانم ربا خوار پول را آماده می کند و راسکلنیکف صدای کلید ها را می شنود همانجا طرح فکری خوفناک یعنی بخش های نخست از جنایات از " جنایت و مکافات" در ذهنش شکل می گیرد. آیا خواننده می تواند بگوید چرا؟
راسکلنیکف پول را می گیرد و ناخود آگاه سر از میخانه ای در می آورد که در آنجا با میخواره ای بنام مار مالادف آشنا می شود که حتی جوارب زنش را فروخته تا مشروب بخورد. او تایید می کند که همسرش د رحال ابتلا به سل است و کودکانش گرسنه اند. ولی مارمالادف پول پس انداز خانه را هم در میخانه خرج کرده است.
همه اینها را مار مالادف می داند ولی باز هم ادامه می دهد.

بر سر کوروش پارسی ایستادیم
سپس مارمالادف از دختر ش سونیا که از زن اول داشته سخن می گوید و این که نتوانسته اورا برای تحصیل به مدرسه بفرستد بناچار خود در خانه به درس داده و در درس تاریخ به بحث کوروش پارسی که رسیده اند کار تدریس او به دخترش متوقف شده است.

کارت زرد
در ادامه مارمالادف شرح می دهد که دختر وقتی بزرگ شد به همسر او کمک می کرد. حتی برای آنها پول می آورد و البته با آنها زندگی می کرد. ولی بعدا در اثر سعایت یک نفر به سونیا کارت زرد می دهند و او دیگر نمی تواند با پدر و خانواده پدرش و نامادریش زندگی کند.

ادامه دارد...

امیر تهرانی

ح.ف


رازهای کتابخانه من (۲۴): کتابهای مذهبی و دینی(۱)


۷۴-کتاب شهید جاوید

در ارتباط با واقعه جانگداز کربلا کتابها بسیار نوشته شده ولی هیچ کدام به اندازه کتاب" شهید جاوید" مخالف و موافق نداشته است.

کتاب شهید جاوید نوشته صالحی نجف ابادی در باره قیام اماحسین علیه السلام سالها پیش به رشته نگارش د رآمد و از همان آغاز مخالفتهای متعدد نسبت به مطالب آن ابراز شد.زیرا نظر کلی و استنتاجی نویسنده با نظرات مقبول در جهان شیعه در ارتباط با واقعه عاشورا بطور کلی تطابق ندا رد.
نظر مقبول و پدیرفته شده د ر جهان شیعی این است که علاوه بر آن که حرکت عاشورا را قیام بر علیه حکومت فاسد یزید می داند ولی همواره به این نکته باور دارد که امام علیه السلام بر اساس علم الهی و وظیفه ای که بر ای او تقدیر شده این نهضت را بوجود آورده است.

واقعه حره یا آئینه ای که چهره یزید را بیشتر نشان داد.
من یک نکته مهم را ذکر می کنم که به تاریخ بعد از واقعه عاشورا باز می گردد و آن واقعه حره است. هر کس که بدون مطالعه دقیق واقعه وحشتناک حره به بحث در باره علت مخالفت امام حسین عایه السلام با یزید بپردازد به کنه اقدام امام پی نخواهد برد.

در سال ۶۳ قمری مردم مدینه به رهبری عبدالله بن حَنظَلة بن ابی‌ عامر علیه حکومت یزید بن معاویه قیام کردند. در این واقعه، بسیاری از مردم مدینه، از جمله ۸۰ تن از صحابه پیامبر(ص) و ۷۰۰ تن از حافظان قرآن کشته شدند و اموال و نوامیس مردم به غارت رفت

حره به سنگستان سیاه‌رنگ میگویند وچون این قیام از سنگستانی در شرق مدینه به نام «حرّه واقم» یا «حرّه زُهره» (منسوب به بنی‌زهره از اقوام یهود) اعاز شدبه این نام معروف گردید.

زمینه‌های قیام
درباره این که چرا واقعه حره به وقوع پیوست ، روایت‌های گوناگونی رسیده است:
-
۱-اکثر گزارشات نشان می دهد که علت اعتراض و قیام مردم مدینه فساد یزید بوده است
طبق این روایات، والی مدینه، هیئتی از بزرگان شهر از جمله عبدالله بن حنظله را برای ملاقات با یزید به شام فرستاد. هیئت مزبور به محض بازگشت از شام، در برابر مردم به فسق و فجور آشکار خلیفه گواهی دادند و مردم را به اقدام برای خلع یزید از خلافت دعوت کردند.

۲- قیام مردم مدینه در ارتباط با قیام عبدالله بن زبیر در مکه دانسته و حتی گفته‌اند عبدالله بن حنظله از عاملان ابن زبیر بوده است.گفته شده عبدالله حنظله از عاملان عبدالله بن زبیر بوده است.

۳-سیاست اقتصادی معاویه که به تنگدستی و بروز گرسنگی منجر شد.

عزل والی مدینه
مردم مدینه به فرمان عبدالله بن‌زبیر، عثمان‌ بن محمد را از امارت مدینه عزل کردند و بر امویان شوریدند و آنان را، که حدود هزار نفر بودند و در منزل مروان‌ بن حکم گرد آمده بودند، محاصره کردند.و عبد الله بن زبیر ملمور خود عبدالله بن حنطله را به حکمرانی مدینه انتخاب ننود‌



تجهیز سپاه شام
چون کوشش ها و اقدامات مأمور ین برای اطاعت مردم از یزید، هیچ نتیجه‌ای در بر نداشت و حتی نامه تهدیدآمیزی که یزید بر ای مردم مد ینه فرستاده بود و نیز وساطت  یکی از افراد مشهور بنام نعمان‌ بن بشیر برای خاموش نمودن شعله قیام فرونشاندن بجایی نرسید یزیدلشکری برای سرکوب مردم مدینه ارسل و فرماندهی آن را به شخص بیرحمی بنام مسلم بن عقبه عامری داد.تعد لشکریان یزید او را بین ۵۰۰۰ تا ۲۷۰۰۰ نفر نوشته اند .

حمله به مدینه
مسلم با عبور از حرّه، در مشرق مدینه پیاده شد و به مردم مدینه سه روز مهلت داد آنگاه، پس از دور زدن خندق، از پشت سر و با کمک طایفه بنی حارثه، که با وعده‌های مالی فریفته شدند، وارد شهر شد و چندان جنایت کرد که به مُجرم و مُسرف معروف شد.

رفتار شامیان با مردم
مسلم‌بن عقبه، به دستور یزید، سه روز جان و مال مردم را بر سپاهیانش حلال کرد.
 ابن‌ کثیر و سیوطی غارت و جنایات سپاهیان او را مصیبتی سهمگین و وصف‌‌ناپذیر خوانده‌اند. به بیان واضح تر سپاهیان مسلم‌بن عقبه در آن سه روز، از ارتکاب هیچ عمل زشتی، همچون ؛
تجاوز به نوامیس،
بیرون کشیدن جنین از شکم زنان
و کشتن نوزادان 
و توهین به صحابه بزرگ پیامبر(ص)، از جمله جابر بن عبدالله انصاری نابینا و ابوسعید خُدری، فروگذار نکردند.

شمار کشتگان واقعه حرّه را بیش از ۴۰۰۰ و به قولی۱۱۷۰۰ یا ۱۰۷۰۰ نفر  برآورد کرده‌اند.

از این میان، ۷۰۰نفر از حاملان قرآن و ۸۰ صحابی رسول خدا به قتل رسیدند، به‌نحوی که کسی از اهل بدر باقی نماند.
 عبدالله بن حنظله و فرزندانش نیز کشته شدند.

بیعت گرفتن از مردم
مسلم پس از این جنایات، مردم شهر را جمع کرد و از آنان برای یزید بیعت گرفت، مبنی بر اینکه آنان و پدرانشان بنده یزید بوده‌اندو به تعبیر دیگر، فَیء (غنیمت جنگی) یزید هستند  و هرکسی را که از این فرمان سر باز می‌زد، گردن می‌زدند.

منبع ویکی شیعه

پرسش مهم
حال تصور کنید که امام حسین (ع )دست بیعت به یزید داده بود و حکومت او را تایید کرده بود. و از انجا که واقعه حره به خود مردم مدینه و تبلیغات عبدالله بن زبیر مربوط می شد در نتیجه این حمله صورت می گرفت و امام که با یزید بیعت کرده بود باید در شهر مدینه شاهد چنان جنایات وحشتتناکی بود.
-آیا آن وقت مسلمانان نمی پرسیدند چرا نوه پیامبر اسلام با یزید بیعت کرده است. ؟
- او که یزید را می شناخت و از فساد او با خبر بود پس چرا حسین بن علی قبول کرد که یزید به خلافت بر سد؟

وقطعا بهم که می رسیدند ودور هم که جمع می شدند می گفتند: خوب دیگر ! مال دنیاست . حسین بن علی فرزند علی بن ابی طالب و نوه پیامبر اسلام هم پول گرفت و رضایت به حکومت شخص فاسدی مانند یزید داد.
ولی حسین بن علی با هو شمندی الهی با یزید بیعت نکرد و بلکه به جنگ با سپاه یزید تن در داد د رحالی که سپاه یزید تعدادشان بسیار بیشتر از او بود.

یعنی همین حادثه شوم حره مشخص می شود که امام حسین(ع) یزید رابخوبی شناخته بود و به همین علت گفته بود: "مثل من با یزید بیعت نخواهد کرد."

صالحی نجف آبادی در مقدمه کتابش می نویسد:
۱-گروهی گفته اند: برنامه ی امام این بود که خود و خانواده و کمی از یاران برگزیده اش را به کربلا ببرد تا
خود و یارانش کشته شوند و خانواده اش به اسیری بروند تا از این راه حکومت بنی امیه رسوا شود و بدین
وسیله اسلام زنده گردد.

۲-بعضی دیگر میگویند امام میخواست خود را به کشتن بدهد تا بزرگترین پاداش را از خداوند دریافت
و به بالاترین درجات سعادت برسد

.۳ -برخی هم میگویند: قیام امام دو وجهه داشته وجهه ظاهر و وجهه باطن.
از نظر وجه هی ظاهر چنین مینمود که میخواهد در کوفه تشکیل حکومت بدهد و با قدرت حکومت، اسلام را زنده کند. ولی از نظروجه هی باطن میدانست به کوفه نمیرسد و در کربلا شهید میشود .

4 -یک گروه با انصاف از اهل سنت قیام آن حضرت را یک قیام اصلاحی غیر قابل اجتناب در مورد حکومت اسلامی دانست
حرکت فرزند پیغمبر را تا سرحد اعجاب تقدیس کردهاند.

5 -گروه دیگری از اهل سنت به حرکت امام با چشم انتقاد نگریسته و گفته اند: جنبش حسین بن علی
(علیهالسلام) یک شورش ابتدایی حساب نشده بود که لازم بود حکومت وقت برای حفظ نظم و آرامش آن
را سرکوب کند!.
این گروه در این باره، حدیثی از رسول خدا صلیاالله علیه وآله بدین صورت نقل میکنند که: «من اراد ان یفرق
کسی که بخواهد میان امت اسلامی تفرقه بیندازد با 4 امر هذه الأمة و هو جمیع فاضربوه بالسیف کائنا من کان»
شمشیر سرکوبش کنید هر کس میخواهد باشد». اینان حدیث مزبور را با قیام امام حسین (علیهالسلام) تطبیق میکنند

نظر فراموش شده:

6 -نظر دیگری در حدود ده قرن پیش از طرف بزرگان علمای شیعه درباره قیام امام (علیهالسلام) اظهار ش
که در این اواخر تقریباً فراموش گشته و کمتر به آن توجه میشود. این نظر از سخنان علمای بزرگی چون
شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی رضوان االله علیهم استفاده میشود.

این علمای بزرگ شیعه که از پایه گذاران اسلوب علمی و اجتهادی در فقه و اصول و تفسیر و کلام به شمار
میروند چون به زمان ائمه معصومین سلام االله علیهم نزدیکتر بوده و دارای روش تحقیقی و اجتهادی در علوم
اسلامی میباشند بیشتر و بهتر میتوانستهاند درباره قیام مقدس حضرت سیدالشهدا صلوات االله علیه به بررسی
بپردازند و برنامه آن حضرت را به صورتی بی پیرایه تر و خالص تر درک و تشریح نمایند.
از این جهت در این کتاب نظر این دانشمندان بزرگ بیشتر مورد توجه واقع شده بلکه میتوان گفت: قسمت
اعظم کتاب همین نظر را تشریح کرده و توضیح داده است (متن نظر این علمای بزرگ در همین کتاب از صفحه

439 به بعد درج شده است.
نتیجه بررسیها:

از مجموع بررسیهایی که در این کتاب شده این نتیجه به دست میآید که حرکت سیدالشهدا سلام الله علیه
علاوه بر جنبه الهی و آسمانی که دارد از نظر سنتهای عقل و قوانین اجتماعی نیز حرکتی عاقلانه و ضروری و
غیر قابل اجتناب بوده و اگر از جنبه امامت آن حضرت هم صرف نظر شود نهضت وی از دیدگاه یک
سیاستمدار ورزیده و با فراست نیز خردمندانه ترین و واقع بینانه ترین نهضت به شمار میرود.

و نیز اصول کلی این جنبش مثل قواعد ریاضی برای همیشه تازه و زنده و قابل پیروی است و از این جهت
تاریخ قیام حسین بن علی (علیهالسلام) از با ارزشترین مباحثی است که سزاوار است برای درس گرفتن از آن،
مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد.
از این رو در این کتاب قیام امام از مجرای کارهای عقلایی و مجاری طبیعی،بررسی شده تا مکتب زنده و ارزنده آن حضرت، دیگران را نیز رهبری نماید و جوانمردان آزاده بتوانند از جنبشآموزنده پیشوای مجاهدان دست بگیرند و طبق آن عمل نمایند زیرا همان طور که به حکم آیه به تحقیق در رسول خدا برای شما سرمشق نیکویی وجود دهرد »(احزاب آیه 21 (عمل رسول خدا صلی االلهعلیه وآله سرمشق مردم است عمل امام نیز سرمشق و راهنمای مردم است چنان که خود امام حسین فرمود:
"در این مبارزه عمل من سرمشق شماست».
بنابراین مسلمانان باید برنامه ی عملی آن حضرت را به طور صحیح درک کنند و از آن پیروی نمایند.

ضمناً تذکر این نکته لازم است که چون یکی از اهداف این کتاب جوابگویی به گفته های بعضی از اهل سنت و
خاور شناسان بوده مطالب آن طوری بیان شده که بتواند جوابگوی آنان باشد.
ناگفته نماند که در این کتاب گاهی دلیلهای روشن تاریخی، نگارنده را به راهی برده که به پیروی از شیخ مفید
و سید مرتضی و شیخ طوسی رضوان االله علیهم برخلاف بعضی از مطالبی که از قرن 7 هجری به بعد به بین
مردم مشهور شده نظر داده است.
از صاحب نظرانی که مطالبی را بر خلاف آنچه تا حال فکر میکردهاند در این کتاب میخوانند انتظار میرود آن
مطالب را با دقت بیشتری بخوانند آنگاه اگر نقاط ضعفی در آن یافتند نگارنده را آگاه سازند تا از نظر صائب آنان
برای رفع نواقص کتاب استفاده شود.
ضمناً یادآوری این نکته مناسب است که مطالب این کتاب در طول قریب هفت سال در هر فرصت مناسبی
یادداشت و جمع آوری شده و به تدریج تنظیم گشته است. "

نتیجه گیری نهایی
بنظر می رسد که صالحی نجف آبادی این نظریه را برگزیده که می گوید امام حسین علیه السلام یک قیام اصلاحی اجتماعی انجام داده و د رنتیجه تمایل دارد جنبه امامت و الهی بودن امام را در نظر نگیرد.

این دیدگاه با نظر اکثریت شیعه مخالف و با نظر بسیاری از اهل تسنن هماهنگی دارد.


ادامه دارد


امیر تهرانی 

ح،ف

تا اینجا ۷۴ جلد

رازهای کتابخانه من(۲۳): دنیای با شکوه شکسپیر ، نمایشنامه ژولیوس سزار (۱)




دنیای با شکوه شکسپیر

۷۳-ژولیوس سزار(۱)

تراژدی ژولیوس سزار  نمایش‌نامه‌ای  اثر ویلیام شکسپیر نمایشنامه نویس مشهور انگلیسی است. احتمال قریب به یقین این است که شکسپیر  این نمایشنامه را در سال ۱۵۹۹ میلادی نوشته باشد.
نمایش‌نامه شرح توطئه ترور ژولیوس سزار را بیان می کند که ۴۴ سال پیش از میلاد مسح صورت گرفت . سزار سالها با دیکتاتوری بر روم حکمراند. در این توطئه سزار به قتل رسید و البته کسانی که توطئه کرده بودند در جنگ فیلبی دچار شکست شدند‌.
من اولین نمایشنامه ای که از شکسپیر خواندم همین نمایشنانه سزار بود که آنرا به همان زبان انگلیسی مطالعه کردم. این کتاب همیشه روی میز من قرار دا د. چون دارای اصطلاحات و ترکیباتی به زبان انگلیسی است که علاقمندان به ادبیات انگلیسی را بکار می آید.
نکته مهم
یک نکته مهم را می خواهم مطرح کنم وآن این که اکثر نمایشنامه های شکسپیر البته بجز شاه لیر و ریچارد سوم بقیه اکثرا در باره کشورها و سرزمین های دیگر است؛ رمئو و ژولیت، هملت، اتللو، کلئوپاترا، کوریولانوس و آنتونیوس ، تاجر ونیزی ، همگی به سرزمین ها و ملتهای دیگر مربوط می شوند. در این میان سرزمین اصلی و مادری شکسپیر یعنی انگلیس مقام دوم و سوم را دارد.

شکسپیر در این نمایشنامه از عناصر پیشگویی و روح نیز کمک می گیرد تا نمایشنامه را با حال و هوای انگلستان و اروپای آن زمان همساز سازد که جن و پری و هیولا و روح از در و دیوار آن بالا می رفت.

نمایشنامه با یک انتقاد شدید از سزار آغاز می شود:

MARULLUS

Wherefore rejoice? What conquest brings he home?
What tributaries follow him to Rome,
To grace in captive bonds his chariot-wheels?
You blocks, you stones, you worse than senseless things!
O you hard hearts, you cruel men of Rome,
Knew you not Pompey? Many a time and oft
Have you climb'd up to walls and battlements,
To towers and windows, yea, to chimney-tops,
Your infants in your arms, and there have sat
The livelong day, with patient expectation,
To see great Pompey pass the streets of Rome:
And when you saw his chariot but appear,
Have you not made an universal shout,
That Tiber trembled underneath her banks,
To hear the replication of your sounds
Made in her concave shores?
And do you now put on your best attire?
And do you now cull out a holiday?
And do you now strew flowers in his way
That comes in triumph over Pompey's blood? Be gone!
Run to your houses, fall upon your knees,
Pray to the gods to intermit the plague
That needs must light on this ingratitude.

در این پاساژ از قول مورولوس پرسیده می شود : سزار برای روم چه کرده است؟ چه پیروزی برای روم آورده؟ چه غنیمت هایی را به روم آورده بجز خیل اسیرانی که به ارابه او بسته شده اند؟

پیشگویی
سپس پیشگویی سزار را صدا زده و می گوید از آیدز ماه مارس بر حذرباش!
ابتدا سزار می گوید : چه کسی مر ا فرا می خواند؟ من کلامی را می شنوم که از هر صدای موسیقی کوبنده تر است.
و آنگاه پیشگویی می گوید:
از پانزدهم مارس بر حذرباش!(این روز با برخی ایام مذهبی مسیحی  همزمان  می باشد)
و وقتی سزار می پرسد که این مرد کیست؟بروتوس یکی از توطئه گران آینده پاسخ می دهد: مرد پیشگیی است و می گوید از پانزدهم ماه مارس بر حذر باش!
آنگاه سزار می گوید او را نزدیک من بیاورید! وقتی به مقابل سزار میرسد مجددا می گوید : از روز پانزدهم مارس بر حذرباش!
ولی سزار وقعی نمی نهد و می گوید : این مرد یک رویا بین است.


CAESAR

Who is it in the press that calls on me?
I hear a tongue, shriller than all the music,
Cry 'Caesar!' Speak; Caesar is turn'd to hear.

Soothsayer

Beware the ides of March.

CAESAR

What man is that?

BRUTUS

A soothsayer bids you beware the ides of March.

CAESAR

Set him before me; let me see his face.

CASSIUS

Fellow, come from the throng; look upon Caesar.

CAESAR

What say'st thou to me now? speak once again.

Soothsayer

Beware the ides of March.

CAESAR

He is a dreamer; let us leave him: pass.


این مارکوس بروتوس  از دوستان بسیار نزدیک سزار است. اما در نهان به سزار مشکوک است. چون سزار گفته بود: مرا دیکتاتور مادام العنر بنامید! و در پی بدست آوردن همه قدرت بود.
سزار به اغوای گایوس کاسیوس به این شک می افتد که سزار در نظر دارد جمهوری را به شاهی تبدیل کند.


ادامه...


امیر تهرانی

ح.ف


تا اینجا ۷۳ جلد