...از نوشتار پیشین
جنایت و مکافات
داستایوفسکی از زبان راسکلنیکف اشاره به مقاله ای می کند که او زمان دانشجویی بر ای مجله ای نوشته و در آن مردم دنیا را به دو گروه محافظه کار و آینده ساز تقسیم کرده است. گروه اول آنانی هستند که زندگی را همینطور که هست می پذیر ند و مطیع آنانی هستند که جامعه را اداره می کنند و گروه دوم آنانی هستند که اگر لازم باشند دیگران را سر می برند و خونریزی را ه می اندازند و آنچه را که می خواهند بوجود می اورند.امیر تهرانی راد(ح.ف)
ادامه دارد...
علوم پنهانی، غیبی، مخفی...
باید اعتراف کنم نخستین آشنایی من با دانش های مخفی و یا علوم ماوراء و غیبی، و یا اسرار خفیه در شانزده سالگی صورت گرفت . و آن زمانی بود که یک فرهنگ توضیحات را مطالعه می کردم که جلد دوم و ضمیمه کتاب مشهور ۸۸-قصص قرآن صدر الدین بلاغی سخنران مشهور دینی بشمار می آمد.
استاد صدر الدین بلاغی در این فرهنگ راجع به برخی از شهرها، حوادث تاریخی و واژه ها اطلاعات جدیدی ارائه کرده بود که در دیگر کتابهای مذهبی یافت نمی شد.
تا آنجا که به یاد دارم در ارتباط با واژه های "سحر و جادو" به یک وسیله از دست رفته و متعلق به تمدن های پیشین بنام " سنگ یده" یا سنگ دستی اشاره کرده بود که مردمان قدیم مثلا بابلیها با آن تولید باران می کردند.
این عنوان سنگ یده در ذهن من که آن زمان شانزده سال داشتم بقدری جای گرفت که من همیشه و از آن به بعد حریصانه بدنبال دانستن و شناختن دانشهایی بودم که گفته می شد و می شود جزو اسرار هستند.
کتابهای مقدس
من بعنوان کسی که مسلمان است و به قرآن اعتقاد دارد از همان نخستین روزهای آشنایی با دانشهای غیر طبیعی و ماورائی در کتاب مدهبی دین خودم بدنبال نمونه هایی گشتم که با این گفته ها و ادعاها نوعی تطابق داشته باشد. یعنی می خواستم بدانم ایا خداوند نیز در کتاب خود به چنین قدرتها و دانشهایی اشاره کرده و یا خیر!
خوشبختانه در دو سوره از قرآن یکی در سوره نمل و دیگری در سوره کهف آیاتی را یافتیم که تاید می نمود کسانی بجز پیامبران الهی که دارای معجزه ای بودند نیز وجود داشته اند که خداوند به آنا ن دانشی بنام "علم کتاب" و یا " علم لدنی" عطا کرده و به کمک آن نا ممکن ها را ممکن می سازند و یا از حوادث پنهان و امور مخفی آگاهی دارند.
نخستین این آیات به سلیمان پیامبر مربوط می شد که در سرزمین فلسطین حکومت می کرد و جزو پیامبران الهی بود. قرآن در سوره نمل ماجرای گفتگویی در دربار سلیمان را گزارش می کند که میان سلیمان و درباریانش صورت گرفته و سلیمان از آنان می پرسد: چه کسی می تواند تخت ملکه سرزمین سبا را نزد من و در این مکان حاضر نماید. در آن ایام ملکه سرزمین سبا به دعوت سلیمان از کشور خود سبا که در همسایگی حجاز یا عر بستان امروزی است عازم فلسطین شده و در راه بود.
بر حسب گزارش قرآن ابتدا یکی از جنیان به سلیمان می گوید: اگر از آن جایی که نشستی برخیزی و سپس بر جای خود بنشینی من در این زمان نشستن و بر خاستن تو تخت ملکه سبا ر ا به اینجا می اورم.
ولی شخص دیگری از مصاحبان و درباریان سلیمان گفته بود:
"کسى که نزد او دانشى از کتاب بود گفت من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنى برایت مى آورم و چون سلیمان آن تخت را نزد خود مستقر و حاضر دید، گفت : این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مى کنم و هر کس سپاس گزارد تنها به سود خویش سپاس مى گزارد و هر کس ناسپاسى کند بىگمان پروردگارم بى نیاز و کریم است ." آیه ۴۰ سوره نمل
قرآن نام و مشخصات شخص مزبور را ذکر نمی کند که به علم کتاب مجهز بوده و می توانسته اجسام را از مسافتهای دور به هر نقطه از جهان که بخواهد منتقل کند .
نکته:آزمایشگاه بل در امریکا
شاید برای خواننده امروزین این موضوعات به منزله داستانهای تخیلی باشد. ولی این گونه نیست. بلکه هم اکنون در امریکا و در آزمایشگاه معروف بل به همین کار مشغول هستند و با بودجه کلان دولت امریکا برروی پروژه "انتقال جرم" کار می کنند. آنان از انتقال یک ذره الکترون از یگ گوشه سالن آزمایشگاه به گوشه دیگر شروع کرده اند تا به انتقال جرم موفق شده اتد. یک فیزیکدان ایرانی بنام پرفسور نادر انقطاع یکی از محققان اصلی این پروژه است و در مصاحبه صحت اخبار مربوط به انتقال جرم به کمک تکنولوژی فوق مدرن را تایید کرده است.
دومین آیه در سوره کهف ذکر شده به شخصی مربوط می شود که موسی پیامبر با او ملاقات نموده بود و طلق گزارش قرآن او از حوادث اینده و حتی گنج پنهان در زیر دیواری در بیابان اگاه بود:
سره کهف آیات ۶۰ الی ۶۹
یاد کن هنگامى را که موسى به جوان همراه خود گفت دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم هر چند سالها سال در روی زمین سیر کنم (۶۰)
پس چون به محل برخورد دو دریا رسیدند ماهى خودشان را فراموش کردند و ماهى در دریا راه خود را در پیش گرفت و رفت (۶۱)
و هنگامى که گذشتند موسی به جوان هنراه خود گفت غذایمان را بیاور که راستى ما از این سفر رنج بسیار دیدیم (۶۲)
جوان گفت دیدى وقتى به سوى آن صخره پناه جستیم من ماهى را فراموش کردم و جز شیطان آن را از یاد من نبرد تا به یادش باشم و به طور عجیبى راه خود را در دریا پیش گرفت (۶۳)
و گفت این همان بود که ما مى جستیم پس جستجوکنان رد پاى خود را گرفتند و برگشتند (۶۴)
تا بنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتى عطا کرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بودیم (۶۵)
(قرآن در این ایه از اصطلاح" علم من لدنا" یعنی علمی از جانب ما یاد می کند که اصطلاحا به علم لدنی شهرت یافته و موافقان و مخالفان بسیار دارد.)
موسى به او گفت آیا تو را به شرط اینکه از بینشى که آموخته شده اى به من یاد دهى پیروى کنم (۶۶)
گفت تو هرگز نمىتوانى همپاى من صبر کنى (۶۷)
و چگونه مى توانى بر چیزى که به شناخت آن احاطه ندارى صبر کنى (۶۸)
گفت ان شاء الله مرا شکیبا خواهى یافت و در هیچ کارى تو را نافرمانى نخواهم کرد (۶۹)
وقتی این آیات را مطالعه کردم در یافتم که باید سرچشمه هایی از علوم غیبی و پنهان در جهان وجود داشته باشد که از دسترس همگان خارج است.
مطالعات
سپس طی زمان موفق به خواندن خیلی کتابها و مقالات شدم که برخی دارای اطلاعات تاریخی و روائی بودند، برخی از شیوه ها و سیستم ها صحبت می کردند، و برخی به طور کل برای انکار چنین چیزهایی نوشته شده بودند. فهرست برخی از این کتابها را در اینجا می اورم و بقیه در نوشتار های بعدی آورده و مورد بحث قرار می دهم:
۸۹-اسرار قاسمی نوشته کاشفی (میزان اطلاعات حقیقی صفر)
۹۰-علوم غیبی نوشته موریس مترلینگ(اطلاعات جالب تاریخی)
۹۱-راز بزرگ نوشته موریس مترلینگ(اطلاعات جالب تاریخی)
۹۲-عالم ارواح نوشته دکتر ثقفی(اطلاعات روانشناسی و روح شناسی و پدیده های روحی). دکتر ثقفی همشاگرد فروید بود.
۹۳-کشف اسرار مانیه تیسم ، هیپنوتیسم ترجمه منوچهر نوری کامیاب
۹۴-هیپنوتیزم نوشته کابوک
۹۵- The life after life By Dr. Kobler Ross
۹۶-The religious magic rituals
ادامه دارد...
امیر تهرانی
ح.ف
تا اینجا ۹۶ جلد
بهترین نعمت پروردگار
سخنان اصلی فردوسی در شاهنامه با ستایش خرد آغاز می شود. او این نکته مهم را مخصوصا در ابتدای شاهنامه آورده است تا هر آن کس که بخواندن این کتاب روی می آورد باید بداند که بدون خرد زندگی شادمان نخواهد بود.
از دیدگاه فردوسی برترین نعمت خدایی است. هر کس که خرد دارد چشم جانش باز است و خوب و بد را تشخیص می دهد. اگر چشم خرد یا همان چشم جان تیره شو د سیاه روز ی انسان حتمی است. کسی که شمع خرد را در مقابل روشن ندارد:
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی وزویت غمیست وزویت فزونی وزویت کمیست
خرد تیره و مرد روشن روان نباشد همی شادمان یک زمان
چه گفت آن خردمند مرد خرد که دانا ز گفتار از برخورد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش دلش گردد از کردهٔ خویش ریش
هشیوار دیوانه خواند ورا همان خویش بیگانه داند ورا
ازویی به هر دو سرای ارجمند گسسته خرد پای دارد ببند
خرد چشم جانست چون بنگری تو بیچشم شادان جهان نسپری
نخست آفرینش خرد را شناس نگهبان جانست و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است وگوش و زبان کزین سه رسد نیک و بد بیگمان
خرد را و جان را که یارد ستود و گر من ستایم که یارد شنود
حکیما چو کس نیست گفتن چه سود ازین پس بگو کافرینش چه بود
تویی کردهٔ کردگار جهان ببینی همی آشکار و نهان
چشم جان چیست؟چون چشمان که در صورت ما قرار گرفته چشم جسم مااست ولی چشم روح ما و فکر ما کدامست.حکیم فرزانه ایران خرد را چشم جان و روح و عقل می داند.
خرد چشم جانست چون بنگری تو بی چشم شادان جهان نسپری
اکنون پرسش مهم این است!ما در زندگی روز مره خود چه اندازه از چشم جانمان و عقلمان یعنی از خرد و عقل و اندیشه استفاده می کنیم؟اگر این میزان استفاده به اندازه کافی است چرا این همه جار و جنجال و د عوا و نزاع خیابانی داریم؟تصادفات رانندگی ما تا ۹۰ در صد قابل مهارت شدن است ولی هرروزه بر میزان آن افزوده می شود.چون ما چشم جانمان را نیمه بسته و یا حتی تماما می بندیم.
این است که در مانده شده ایم.مشکل فرهنگی وخیم پیدا کرده ایم.
در همین شعر فردوسی راه نجات را مختصر و مفید به ما می آموزد!
سه پاس تو چشم است و گوش و زبان کزین سه رسد خوب و بد بی گملن
یعنی به زبان ساده و خودمانی!می خواهی سالم بمانی می خواهی آسوده زندگی کنی می خواهی با موفقیت به آرزوهایت برسی زبان خود را نگه دار بر سر هر کس داد نکش بد نگو !هر حرفی را نزن و رابطه خود را با عزیزان و دوستانت ویران نکن! با چشم باز و محتاط و دقیق نگاه کن تا فرصتها از دست نروند ،زیباییها را ببینی بدیهارا دریابی بدها را بشناسی کتابهای خوب بخوان فیلمهای خوب نگاه کن موسیقی شاد و سازنده و حیاتبخش گوش کن! و گوش به سخنان زیبا و سازنده بده !
با دانایان و تجربه داران مشورت کن،
به گفتار دانندگان راه جوی به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
در پی آموزش علم و دانش باش! تا زندگیت به شاهکار تبدیل شود.
ز هر دانشی چون سخن بشنوی از آموختن یک زمان نغنوی
ادامه دارد.
۸۷-کتاب سگ ولگرد
نوشته صادق هدایت
صادق هدایت را دوستان دبیرستان به من معرفی کردند. بوف کور، سه قطره خون ، سگ ولگرد، زنده به گور ...اینها اسامی کتابهای صادق هدایت نویسنده پرکار ایرانی بود ند که همکلاسیها و هم دوره های تحصیلی در دبیرستان از آن نام می بردند و در باره اشان گفتگو می کردند. البته من دوسال دیر تر و پس از شنیدن نام صادق هدایت و آثار ش به مطالعه آنها پرداختم.چرا که سرم در جاهای دیگر گرم بود:
مشغول تحصیل در دبیرستان بودم، زبان های خارجی یاد می گرفتم، نزد پدر عزیزم و هم چنین استادم شادروان ابولفضل موسوی نوری که شگرد مستقیم یکی از بزرگترین خطاطان نستعلیق ایران یعنی عماد الکتاب بود به آموزش خط نستعلیق مشعول بودم، ورزش هرروزه را انجام می دادم ، به یادگیری و تمر ین کاراته روی آورده بودم و کتاب می خواندم و کتاب می خواندم. ...کتاب برای من کلید فتح قله های بلند بوده و هست. قله های دانستن و درک حقایق علمی و تاریخ بشر!
خودکشی
خودکشی صادق هدایت از خود صادق هدایت معروف تر بود . همه با تاسف می گفتند: قدرش را ندانستند. حیف که خودش را کشت. من آن موقع همین اعتقاد را دربست پذیرفته بودم . ولی بعدها که کتاب زنده بگور او را خواندم در ذهن خودم باور بالا را به این نحو تصحیح کردم : او قدر خودش را ندانست و خود کشی کرد.
اگر یادداشتهای پر ارزش پدر شعر نو پارسی نیما یوشیج را بخوانید در آنجا می خوانید که دکتر خانلری شاگرد و پسرخاله نیما برای صادق هدایت و با حضور خود او گنگره گرامیداشت می گیرد ولی برای نیما چنین نمی کند. پس این نیما بود که باید خودش را می کشت.
سگ ولگرد
سگ ولگرد در سال ۱۳۴۲ در ایران چاپ شد و همین نام را داشت ولی با هفت داستان دیگر از صادق هدایت مثل دون ژوآن کرج که اصلا به کارهای هد ایت شبیه نبود.
سگ ولگرد انباشته از تعبیرات باشکوه ادبی و مفاهیم عالی انسانی است. من آنرا با کتاب انتری که لوطیش مرده بود نوشته صادق چوبک قابل مقایسه می دانم. در سگ ولگرد صادق هدایت از درون چشمهای سگ به اتاق روح آن سگ نفوذ کرده و شرح رنجهای سگ را می دهد، و در انتری که لوطیش مرده بود، صادق چوبک با تشریح چهره رنج دیده و حرکات یک انتر، مصائب او را به تصویر می کشد.
کتاب سگ ولگرد را طی دوساعت خواندم. یعنی قلم هدایت طوری کلمات را بدنبال هم آورده بود و داستان را به گونه ای شرح داده بود که امکان نداشت کتاب را زمین گذاشت.
سگ ولگرد دارای چشمانی با روح انسانی بود، یعتی هدایت او را این گونه معرفی می کند، سگی که صاحبش او را گم کرده بود. از روز گم شدن به بعد ، دیگر او طعم محبت را نچشید، هر جا که می رفت با سنگ و لگد او را دور می کردند.
گویا گم شدن در میدانی در ورامین رخ داده بود. سگ بوی غذاهای مختلف را حس می کرد ولی کسی به او غذایی نمی داد. هرگاه بوی شیر به مشامش می خورد به یاد دوران خوش کودکی می افتاد که به همراه برادر از پستان مادر شیر می خورد. بوی شیر مادر، بوی بدن مادرو بازی با برادر...
آن ایام که از دست رفته بود و دورا ن زندگی با عزت و مهر و محبت در کنار صاحبش نیز به باد فنا رفته بود.. .سگ بود و زمان های از دست رفته...
یک بار اتومبیلی در آن حوالی نگهداشت و صاحب آن به سگ ولگرد غذا داد ، دستی به سرش کشید ، مرد بوی صاحب سگ را نمی داد...ولی سگ ولگرد فکر می کرد که سر انجام برای او صاحبی پیدا شده و دوران رنج و تنهایی به پایان رسیده است.اما افسوس که چنین نبود و مرد صاحب اتوموبیل رفیق یک ساعت بود و وقتی کارش تمام شد از آنجا رفت و سگ تا مسافتی طولانی بدنبال اتوموبیل دوید.ولی مرد بر نگشت تا او را تحویل بگیرد.
صادق هدایت کل محرومیتها و رنجهای سگ را به تصویر می کشد. حتی آن لحظات امید وار کننده را به تصویر می کشد که سگ ولگرد جفت ماده ای را در زیر آبی می یابد و لی انسانها او را با چوب و سنگ از ان محل دور می کنند.
پایان کار سگ ولگرد تقریبا شبیه انتر داستان صادق چوبک است با این تفاوت که کلاغها به پیکر بیجان او نزدیک می شوند تا چشمان زیبای سگ را از جای در آورند...
امیر تهرانی
ح.ف
تا اینجا ۸۷ جلد
۸۶-شاهنامه فردوسی
با شاهنامه در کتابخانه پدری آشناشدم،مثل بسیاری دگر از آثار باشوه و جاودانه ادبیات پارسی. قدیم تر ها که از رادیو و تلویزیون خبری نبود در خیلی از خانواده ها و فامیل شاهنانه خوانی می گردند. یعنی در شبهای سر د زمستان، دور کرسی جمع می شدند، و یکی که سواد خوبی داشت و می توانست شاهنامه را بخواند با صدای بلند بیتهایی از شاهنانه را می خواند و همه گوش می دادند.
نقالهای شاهنامه خوان با صدای خوب و ناخوب ولی با تسلط قابل قبول معرکه می گرفتند ، پرده می اویختند و اشعار شاهنامه را باصدای بلند می خواندند. شاهنامه خوانی در همه جا درجریان بود. قهوه خانه هایی بودند که شاهنامه خوان حرفه ای داشتند،
بعدها که رادیو آمد شیر خدا سالها و هر صبحگاه بیت های از شاهنامه را با صدای رسا و اواز بلند و ضرب و زنگ قهرمانی و پهلوانی می خواند.
و من شاهنامه را در تنهایی خود خواندم .فردوسی بود، و شاهنامه بود و من که شاگرد هردو بودم.
پرسش مهم
اما پرسش مهم این است که چرا فردوسی شاهنامه را سرود؟
هم چنین او از خواننده کتابش می خواهد که گزارشات مندرج در کتاب را افسانه و داستان به شمار نیاورده و دیگر آنکه برخی از آنها بگونه رمز بیان شده و با نیروی خرد و تفکر به فهم در می آیند.
این پرسشها موضوعات زیر را در بر می گرفته است!
تمدن ایران چگونه شکل گرفتهاست؟
رسم حکومت و کشور داری را چه کسی و یا چه کسانی پایه گذاری کردهاند؟
پس از شنیدن پاسخ از آگاهان کتابی دیگر تهیه می شود و همه تاریخ باستان در آن گرد آوری می گردد!
و سر انجام نامه تاریخ باستانی ایران زمین شکل گرفته و مجموعه ای خواندنی می شود.
ادامه دارد...