شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.
شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.

رازهای کتابخانه من (۳۹): عرصه باشکوه ادب پارسی : شاهنامه(۳)

ادامه از نوشتار پیشین


در نوشتار  های پیشین  از هدف فردوسی در سرودن شاهنامه و از ابتدای آن و  سپیده دم تاریخ باستان ایران سخن گفتم.اما  اکنون تصمیم گرفتم تا ابتدا فهرست همه مطالب شاهنامه را بیاورم که جوانان و کسانی که برای نخستین بار با این کتاب آشنا می شوند، فهر  ستی  از مطالب اصلی و سرفصل ها را در ذهن داشته باشند:


فهرست کتاب شاهنامه فردوسی


آغاز کتاب
کیومرث
هوشنگ
طهمورث
جمشید
ضحاک
فریدون
منوچهر
پادشاهی نوذر
پادشاهی زوطهماسپ
پادشاهی گرشاسپ
کیقباد
پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران
رزم کاووس با شاه هاماوران
سهراب
داستان سیاوش
پادشاهی کیخسرو شصت سال بود
گفتار اندر داستان فرود سیاوش
داستان کاموس کشانی
داستان خاقان چین
داستان اکوان دیو
داستان بیژن و منیژه
داستان دوازده رخ
اندر ستایش سلطان محمود
پادشاهی لهراسپ
پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود
داستان هفتخوان اسفندیار
داستان رستم و اسفندیار
داستان رستم و شغاد
پادشاهی بهمن اسفندیار صد و دوازده سال بود
پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود
پادشاهی داراب دوازده سال بود
پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود
پادشاهی اسکندر
پادشاهی اشکانیان
پادشاهی اردشیر
پادشاهی شاپور پسر اردشیر سی و یک سال بود
پادشاهی اورمزد
پادشاهی بهرام اورمزد
پادشاهی بهرام نوزده سال بود
پادشاهی بهرام بهرامیان
پادشاهی نرسی بهرام
پادشاهی اورمزد نرسی
پادشاهی شاپور ذوالاکتاف
پادشاهی اردشیر نکوکار
پادشاهی شاپور سوم
پادشاهی بهرام شاپور
پادشاهی یزدگرد بزه‌گر
پادشاهی بهرام گور
پادشاهی یزدگرد هجده سال بود
پادشاهی قباد چهل و سه سال بود
پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود
پادشاهی هرمزد دوازده سال بود
پادشاهی خسرو پرویز
پادشاهی شیرویه
پادشاهی اردشیر شیروی
پادشاهی فرایین
پادشاهی پوران دخت
پادشاهی آزرم دخت
پادشاهی فرخ زاد
پادشاهی یزدگرد.


ادامه دارد.

رازهای کتابخانه من(۳۸): تاریخ غرب(۱) : در جستجوی معنی(۱)


۹۸-کتاب در در جستجوی معنا

دکتر فرانکل بسال ۱۹۰۵در وین بدنیا آمد و در همان شهر در ۱۹۳۰دانشکده پزشـکی را بپایـان رسـانید و در ۱۹۴۲کـه
دست نازیان اسیر شد رئیس بخش اعصاب بیمارستان روشیلد وین بود. پس از آزادی به وین برگشـت و سالها استاد ـدانشکده پزشکی و رئیس بخش اعصاب بیمارستان وین بود.
او نیز جزو یهوددیانی بود که در دوران جنگ جهانی دوم و به جرم یهودی بودن به زندان آشویتس فرستاده شد. او در انجا با ملاحظه وضعیت مردمان دربند به کشف درمانی معروف شد که امروزه به معنا درمانی و یا لو گوتراپی معروف است.

من کتاب در جستجوی معنا را قدر ی دیر خواندم ولی هر کس آنرا بخواند از دقت نظر فرانکل و تحلیل روانشناسانه او از برخورد انسان با زندگی و مرگ بهره مند می شود‌.

در ابتدای کتاب آمده است:

ا"ین کتاب شرح اتفاقات و وقایع زندان نیست، بلکه سرگذشتی است از آنچه بر سر یک زندانی آمده است سرگذشتی که
کرورها مردم به آن گرفتار شده اند و از آن رنج برده اند. سرگذشتی است از درون اردوی متمرکز اسیران جنگ از زبان یکیاز بازماندگان.
این سرگشت به وحشت های بزرگ که بسیار از آن سخن رفته ولی کمتر باور شده است کاری ندارد، بلکـه از توده
هائی از رنجهای پراکنده سخن می گوید. به عبارت دیگر این نوشته تلاشی است برای نشان دادن اینکه زندگی روزانـه اردویاسارت چگونه در افکار زندانی معمولی اثر می گذاشت. 


بیشتر رویدادهائی که در این کتاب می بینید در زندانهای بزرگ و معروف انجام نگرفت، بلکه در زندانهای کوچکی بود که
بیشتر کشتارها روی داد. این داستان رنجها و مرگ قهرمانان بزرگ و شهیدان سرشناس نیست و از کاپوهـا یـا سردسـتههـایمشهور، یعنی آن زندانیهائی که بنام معتمد شناخته می شدند و امتیازهای ویژه ای داشتند، صحبت نمی کند .نه از زندانیان نامی سخن می گوید نه از زندانهای مشهور و نه از زندانبانان معروف. پس این کتاب حکـایتی نیست از رنجهای سروران بلکهسرگذشتی از فداکاریها و رنجهای فوجی از محرومین ناشناس و ناشناخته، از آنانی که بر دوش و بازو، نشان مشخصی نداشتند. "

کاپوها
این زندانیان معمولی غالبا چیزی برای خوردن نداشتند یا اگر داشتند بسیار کم داشتند اما کاپوها هرگز گرسنگی نکشیدند وبسیاری از آنها کار و بارشان در زندان خیلی بهتر از دنیای خارج بود . بسیاری از اوقات رفتار این سردسته ها با زندانیان شدیدتر وبدتر از رفتار نگهبانان بود. و حتی سفاکانه تر از افسران اس.اس زندانیان را می زدند.


این سردسته ها را البته از میان زندانیانی برمی گزیدند که منشی حاکی از این طرز رفتار داشتند و اگر رفتارشان با آنچه از آنها انتظار می رفت یکی نبود، فورا معزول می شدند. این کاپوها بزودی مثل افسران اس.اس و زندانبانها می شدند و باید از نظر روانشناسی آنها را در همان ردیف گذاشت. 


برای بیرونیان آسان است تصور غلطی از زندگی در اردوگاه متمرکز اسیران داشته باشند. تصوری آمیخته با احساسات و
ترحم. آنان از کشمکش سختی که دائم در میان زندانیان برای بقا وجود داشت آگاهی درستی ندارند. نمیدانند که چه مبـارزه دمادم برای حفظ جان خود و جان دوستی عزیز در جریان بود.

شروع می کنیم.
دکتر فرنکل خاطرات اصلی خود را از ردون کامیونی آغاز می کند که او و هقطارانش را به آشویتس می برد:
" شروع می کنیم از کامیونی که آماده بود برای حمل عده ای زندانی از اردوئی به اردوی دیگر. همه حدس می ز دن که
این مسافرت راه مرگ است و مسافران را به اتاق گاز می برد. عده ای بیمار و ناتوان و کسانی را کـه بـدرد کـار نمـی خوردنـد
انتخاب می کردند و به یکی از اردوگاههای مرکزی که اتاق گاز و تنوره آدم سوزی داشت می فرستادند. جریان انتخاب نشان
و علامتی بود برای مبارزه آزادانه میان زندانیان یا میان گروهی با گروه دیگر. آنچه مهم بود این بود که نام خود آدم و نام دوستش از فهرست حذف شود. گرچه همه می دانستند هر وقت فردی نجات یافت، باید دیگری جای او برود.

با هر کامیون می بایست عده معینی بروند، کی می رفت مهم نبود، چون هیچکدام از این زندانیان چیزی جز یک شماره
نبود. وقتی این زندانیان به اردو می رسیدند – یا اقلا در اردوگاه آشویتز چنین بود – همه مدارک آنها و هر چه ا از مال دنیا
داشتند می گرفتند. 


هر زندانی فرصتی می یافت که هر اسمی بخواهد روی خود بگذارد و هر شغلی بخواهد بخود نسبت دهد.وعده زیادی نیز بعللی اینکار را کردند. مسئولین زندان فقط به شماره مخصوص اسیران توجه داشتند.
این شماره ها را غالبا رویپوست آنها خالکوبی می کردند و در جائی بخصوص در شلوار می دوختند. هر وقت زندانبانی می خواست ، اسیری را جریمه ومجازات کند کافی بود به آن شماره نگاه کند و هرگز لازم نبود اسم کسی را بپرسد. وای که چقدر ما از این نگاه وحشت داشتیم

برگردیم به کامیونی که آماده رفتن بود. دیگر برای زندانی وقتی نمانده بود که به مسائل اخلاقی بیاندیشد . هرزندانی را تنهایک فکر رهبری می کرد و آن این بود که خود را بخاطر خانواده ای که در انتظار اوست برهاند و دوستی عزیز را نیز نجات دهد می کوشید ترتیبی دهد که شماره دیگری بجای وی به کامیون برود.

چنانچه پیش از این گفتیم جریان انتخاب سردسته ها جریانی منفی بود، یعنی سفاک ترین و بیرحم ترین زندانیان را به این
کار بر می گزیدند. گرچه خوشبختانه گاهگاهی نیز اشتباهی در این کار روی می داد. اما علاوه بر انتخاب این کاپوها که توسـطافسران اس.اس انجام می شد. یک جریان خودبرگزینی نیز دائم در میان زندانیان رواج داشت. رویهمرفته زندانیهائی می توانستندزنده بمانند که پس از سالها دربدری از اردو به اردو، همه ارزشهای اخلاقی را در کشاکش برای زنده ماندن از دست داده بودند اینها دیگر برای یک نفس زنده ماندن، از هیچ کاری ابا نداشتند، می خواهد شرافتمندانه باشد، می خواهد نباشد،."

چند پرسش
من وقتی این صفحات از کتاب را می خواندم چند پرسش به ذهنم رسید:
-آیا اینها یا کاپوها یهودی پودند؟
-اصلا کاپو یعنی چه؟
-سرانجام این کاپوها چه شد؟
ادامه دارد...

امیر تهرانی
ح.ف
تا اینجا ۹۸ جلد

(AMIRTEHRANIRAD(H.O

رازهای کتابخانه من(۳۷): دنیای اسرار آمیز علوم پنهانی، تنظیم جادویی(۳)


ریشه یابی واژه های جده و یده

یَد yad و یات yat ِلغاتی  ترکی  هستند که اصل انها  واژه جَدَه است و به معنی  به معنی « افسونِ‌ باران خواندن»  بوده است. ولی با طی زمان و گذشت ایام واژه سنگ نیز به یاد ویاتا اضافه شده و بصورتهای 

 اما می بینیم که با گذشت زمان  واژه های  «سنگی که باران می آورد»jada Cilan(mo)(مغولی)، yada,yede-tas(t)ترکی، سنگِ یَدَ(پ)sang-e yada(p)فارسی، و حجَرُ المطر(ه)hacaru'l-matarعربی  ور این زبانها پدیدار شده است. در آن دوران ا فسونگری که با این فن آشنا بود  یَدَه چی/ یده چی yede-ci,jada-ci خوانده می شد.


درباره افسونگری جَده یا سنگ باران زا، کاترمر Quatremere منابع و اشاره هایی را که در کتابهای تاریخی در اینجا و آنجا یاد شده است زودتر از دیگران جمع آورد و معرفی کرد. "


نتایج بدست امده در تحقیقات دکتر هانه را می توان این گونه دسته بندی کرد :


1- افسونگری جَدَه در«ثبت دیده ها و شنیده های غرب(چین)»


درباره افسونگری جَدَه یا درباره سنگ باران زا شرح هایی چند می یابیم،‌ اما توضیحی  در مبحث« رسوم» در شرح دیده ها و شنیده های آسیای میانه تألیف چوُن یوُان71(6) Chunyuan به نام «ثبت دیده ها و شنیده های غرب(چین)»(سال 42 دوره کنریوُ Kenryu، برابر 1777م،  و در  مقدمه مؤلف، جلد هفتم) آمده که از جالب تر از همه است. 

این شرح نه فقط نسبهً مفصّل و دقیق است، که حاوی اسنادی است در زمینه اسلام آوردن ترکها و مغولها نیز می باشد  که در پاسخ به امپراطور  آمده است:


«این شیئی مثل سنگ است، و به رنگهای آبی و زرد و سرخ و سفید و سبز و سیاه و گونه گون(یافت می شود). اندازه کوچک و بزرگ دارد. آن را از شکم گاو و اسب می گیرند، و نیز از پشت سوسمار زنده و سرِ خوک بیابانی. سنگ هایی که از شکم (چارپایان) می گیرند بهترین است.

 مسلمانان هنگامی که از خدا التماس باران دارند، شاخ بید به این سنگ می بندند و آن را در آب پاک می گذارند، و باران می بارد. چون خواهند که باد بروَزَد، کیسه بزرگ بر دُم اسب می بندند، و چون می خ اهند که  سایه بوجود آید کیسه ای کوچک به دم اسب می نهند. بدینسان، برای هر درخواستی باید آن را در جایی دیگر بنهند تا کارگر شود. مسلمانان و مردمِ... در فصل تابستان برای ایمن ماندن از گرما به هنگام سفر این افسون را به کار می برند...»


این شرح با آنکه جاهایی از آن مبهم است و دریافته نمی شود، اما بخوبی می رسانَد که سنگ جَده در بدن حیوانها درست می شود و بیشتر همان سنگ سرگین bezoar-stone (پادزهر، زهر مهره، پادزهر) است، و طرز استفاده از این سنگ و افسون آن در طلب باران یا باد یا ابر تفاوت می کرد، 


و هم چنین مغولان چادرنشین که به آیین لاما عقیده داشتند و هم ترکان اویغور که مسلمان بودند این شیوه را به کار می بردند. هوُی رِن hui-ren که در این شرح آمده نامی است که اوُیغوران مسلمان را به آن می خواندند و شاید که تورشوته toershute مثل تورهوته toerhute مقلوب تورقوت در آوانویسی این نام به خط چینی است، و ئه لوته e-lute که با دو لفظ با قرائت نزدیک به هم آوانویسی شده است مغولان غربی، همان طایفه قُلماق و طایفه اویرات، را می رساند.


این شرح از دیرباز مورد توجه دانشمندان روس بوده است، و ترجمه های متعدد از آن می یابیم. دانشمندان غرب اروپا در سده نوزده از این ترجمه ها بهره بردند؛ چنانکه وامبری نوشته که از این سندِ «ثبت دیده ها و شنیده های غرب» از طریق فرهنگ ترکی و تاتاری( نشر سالهای 1869 تا 1871) ویراسته بوداگُف استفاده کرده(7)؛ 

وامبری  در حاشیه مدخلِ جَده در «فرهنگ زبان کهن مغول»(نشر سال 1944) ویراسته کوروفسکی نوشته که از کتابی درباره زوُنَقاریا از بیچورین Ikinf(Bicurin)نقل شده ، اما مضمونش با نوشته «ثبت دیده ها و شنیده های غرب» تقریباً یکی است. 

شرحی نیز درباره جده در «سفرنامه پکن» تألیف تِماکوفسکی وجود دارد . . پس، این شرح ها بی گمان از «ثبت دیده ها و شنیده های غرب»ترجمه شده یا از مرجع واسطه ای نقل شده است.


نکتهای  که نمی توان نادیده گرفت  این است که چنانکه  وامبری بروشنی نوشته، در نقل از«ثبت دیده ها و شنیده های غرب»، (کلمه مرکب)هویی رِن huiren را، که در اصل به معنی مسلمان است، همان «تَرک»گرفته؛ و از این رو در شرح ترجمه شده آمده که پرداختن به افسونگری جَدَه فقط کار ترک های بیابان نشین غیرمسلمان- یا شمنی-بوده، و این اشتباه است.


به هر روی، از«ثبت دیده ها و شنیده های غرب» برمی آید که در دوره بعد از نیمه سده هیجده مغولهای باختری که چادرنشین و لامایی بودند، و قوم اویغور که زندگی ساکن اختیار کرده و مسلمان بودند، همچنان به جَده که یادگار آیین دشمنی است عقیده داشتند. این نکته زمینه ای خواهد بود که درباره تأثیر آئین شمنی بر اسلام   که کوپرولوُزاده F.Koperluzade به آن اشاره دارد،

2- اصل افسونگری جَده

ناحیه هایی در شمال کوههای تیان شان Tian shan وجود دارو  که پستی و بلند ی بسیار دارد، مانند زوُنقاریا، حوضه رودِ و سمیرچه، این ناحیه  ها علاوه بر سرما به شدت تغییرات هوا معروف هستند.

گمان می رود که جَده یا باران خواستن با سنگ جادو در روزگاران گذشته در میان مردم این نواحی پیدا آمده باشد. اینکه میر عزّت الله، مسافر هندی در اوائل سده نوزده، گفته که این افسونگری فقط در نواحی سرد شمال آسیای میانه مؤثر است نمی تواند مطلبی را ثابت کند.


افسونگر بارانساز

گذشته از این، در شرح مملکت یوُئه- بان Yueban در مبحث ژیوژوان xiyozhuan در جلد یکصد و دوم کتاب تاریخ بِی وِی Beiwei چنین می یابیم که فرستاده ای که در سال 448م به چین آمد گفت:« در این کشور افسونگر بزرگی هست. هرگاه که طوایفِ روُروُ Ruru به قصد غارت به اینجا تاخته اند، آن افسونگر باران متمادی و برف و باد شدید و سیلاب به وجود آمده و بیست- سی درصد مهاجمان از سرما یخ زده و مرده اند.»


این نخستین سند معتبری است که نشان می دهد که در میان چادرنشینان حوزه رودِ ایلی و سمیرچه، جده یا افسونِ‌ باران خواستن با سنگ از قدیم به کار برده می شد. البته محدوده زیست قوم یوُئه- بان معلوم نیست، و حتی نمی دانیم که ترک بودند یا نه. اما نوشته ای در فصل توجوُئه ژوان Tujue zhuan در جلد پنجاهم کتاب تاریخ ژوُئو zhou می گوید که نیشیدوُ Nishidu نیای توجوُئه حالت عجیبی داشت، و بارها باد و باران فرا می خواند. او دو زن داشت، و می گویند که یکی از این دو خدای تابستان و دیگری خدای زمستان بود. این می بایست هنگامی باشد که قوم یوُئه بان هنوز در زوُنقاریا بودند، و پیوستگی نزدیک جَدَه و ترکان را نشان می دهد.


در سده دهم هم ابودُلف عرب که شاعر دربار سامانی در آسیای   میانه  و نیز مسافر( این نواحی) بود، با آنکه این نام را نیاورده گفته است که میان ترکان قماق( از اقوامی که بعد جای خود را به قیچاقان دادند)در ناحیه رود ارتیش جادوی«طلب باران»‌معمول بوده است.


 محمود کاشغری در میانه سده یازدهم نوشته که در زیستگاه قوم ترکِ یغما در ناحیه میان کوههای تیان شان Tian-shan و بخصوص در حوضه رود ایلی Ili و نواحی جنوبی ترِ تیان شان مشاهده کرده بود که  برای فرونشاندن آتش سوزی از این جادو استفاده می شد.


 کسی که کلمه یَد، یات را، که باید شکل قدیم«جَده» باشد. برای نخستین بار از واژگان زبان این قوم یغما ثبت کرد، همان کاشغری است. این کلمه را مغولان تابع چنگیزخان با مصداق افسونگری آن- چنانکه در میان نایمانهای ترک و دیگر اقوام فر  گرفتند و با بالا گرفتن کار مغولان باز در میان اقوام ترک رایج شد.


ادامه دارد.


امیر تهرانی

ح.ف




رازهای کتابخانه من(۳۶): سرزمین اسرار آمیز علوم غیبی و پنهانی: تسخیر جادویی هوا(۲)

ادامه از نوشتار پیشین
سنگ یده و یا سنگ باران ساز
در مقاله نخست و در ارتباط با علوم پنهانی و اسرار دانشهای مخفی از چیزی بنام سنگ یده یعنی سنگ دستی باران ساز سخ به میان آوردم. سنگی که قدیمی ها معتقدبودند با انجام کارهای مختصری مانند دعا خواندن و نیایش در کنار آن و یا دو نوع از این سنگ را بر هم مالیدن می توان باران تولید کرد.
در جستجوی مطالب در ارتباط با این سنگ به گزارشاتی رسیدم که می گفتند چنین سنگی در شهر اردبیل و در میدان تا دوران صفویه وجود داشته است.و گزارشات دیگر گفته اند که این سنگ در بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی نگهداری می شود. ولی من چند سال پیش از شهر دوست داشتنی ار دبیل و آثار باستانی فوق العاده ارزشمند آن بخصوص بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی بازدید کردم و از این سنگ خبری نبود .

پیش از بر رسی گزارش مربوط به سنگ باران ساز اردبیل گوشه هایی از  مقاله جالب یک استاد دانشگاه توکیو ژاپن را همراه با توضیحاتی می آورم که ما را در بررسی تاریخچه این اثر اسرار آمیز یاری می کند.


گویا این موضوع بیشتر نظر غربیان را بخود جلب کرده ایت . چنانکه فریزر J.G.Fraser در کتاب مشهور خود بنام ۹۷-«شاخ زرّین Golden Bough» از این مطلب  تحت عنوان «تنظیم کردن جادویی هوا» سخن گفته است.(شاخ یا شاخه زرین   Gloden  Bough) در ۸ جلد منتشر شده است.


شالوده این تنظیم بر اساس جادوی تقلیدی است و در اصل به موضوع« در اختیار درآوردن جادویی باران» مربوط می شود.
دکتر اکیرا هانه استاد دانشگاه توکیو در ابن ارتباط مقاله  تحقیقاتی  خود نوشته و در آن توضیح داده است:
« کسانی بر این باور بودند که سنگ هنگامی که در آب گذاشته شد یا آب بر آن پاشیده شد، یا در اثر تأثیرات دیگری ، خاصیّت باران زایی دارد.»
دکتر هانه معتقد است که در باره موضوع به اختیار در آوردن باران روشهایی مختلف در جهان معمول بوده  است که در باره آنها بحث شده ایت.
اما در مورد سنگ "جده و یا یده"   مطالعه و نوشته کمتری وجود دارد. با آن که این روش در میان ایر انیان، اعراب، ترکها و شمنها کاربرد داشتهاست.

   شادروان مجتبی مینوی در افزوده های خود بر کتاب سیرت جلال الدین منکبرنی نوشته است:

« این عمل جادوگری باران و برف آوردن بوسیله سنگ مخصوص را به ترکی یای و به زبان مغولی جَدَه می گفتند، و سنگی که به کار می بردند سنگ پادزهر بوده است...و آن را یِده و جده تاش می خواندند، و کسی را که واقف بر این علم بوده است و این عمل را انجام می داده، یای چی، یَدَه چی، جَده چی می نامیدند»
بنظر از برخی از باورمندان به این روشها سنگ جده و یا یده از بهترین روشها ب ای تحت اختیار در آوردن باران است.
.
واژه جَدَه/ یَدَه
گفته می شود که جده از زبان مغولی و در اصل از ترکی آمده است. اصولا شمنیسم و استفاده از مکتب شمن ها که با ورد خو انی ، سحر ، جادو ، تسخی قوای طبیعت در ارتباط کامل است د ر ایجاد امپراطوری چنگیز نقش اساسی داشته اند.
مغولان مردمی درمانده و فلاکت زده بودند که از دانش و علم کوچکترین بهرهای نداشتند. بناچار در این چنین جامعه سیاهی راه بر ای شبه علم و خرافات باز است.

البته این فقط مغولها نبودند که به استفاده از سنگ جده/یده اعتقاد داشتند بلکه این شیوه در میان چینیان، ایرانیان، اعراب و حتی اروپائیان معمول بوده است.
دکتر هانه در مقاله خود آورده است که مغول ها برای پیروزی یافتن در جنگ های کشور گشایانه خود بارها به افسونگری جَده دست می زدند. او در این ارتباط به کتابهای تألیف شده در شرق و غرب در آن روزگار به آن اشاره دارد که به این نوضوع پرداخته اند. بنابر این می توان حمله مغول به ایران وجهان را نوعی تقدیس شیطان به شمار آورد.

اسطوره پنهان اردبیل

اخیرا گزارش جالبی در ارتباط با سنگ باران ساز اردبیل منتشر شده که من اصل گزارش را با ذکر منبع در اینجا می آورم:


"منابع و کتب تاریخی از زبان سیاحان، مورخان و پژهشگران به سنگی با ویژگی های منحصر به فرد اشاره دارد که به نام "سنگ باران" شهرت یافته و تا مدتها در مسجد جمعه فعلی شهر باستانی اردبیل نگهداری می شده و اکنون به اسطوره پنهان تبدیل شده است.
از اوایل قرن ششم تا اواسط قرن یازدهم هجری قمری در کتب تاریخی اشاره به سنگی شده است که اهالی اردبیل به مدد آن باران را هدیه آسمان شهر خود می کردند.
این سنگ که به عقیده شهروندان موجب بارش باران می شد، از تقدس و جایگاه ویژه ای برخوردار بود و طی مراسمات ویژه ای برای طلب باران مورد استفاده قرار می گرفت.
تقدس ویژه سنگ باران در طول تاریخ موجب شده است این سنگ در ادیان مختلف جایگاه ویژه ای یافته و حتی خواص درمانی برای آن قائل شوند.
با وجود اینکه مکان فعلی این سنگ بر عموم مردم پوشیده است و به نظر می رسد گذر زمان موجب تخریب و یا خروج ناخواسته آن از اردبیل شده است، اما قدمت این سنگ به زمان رواج دین زرتشت در اردبیل بر می گردد به‌طوریکه مطابق با اظهارات مورخان این سنگ در ابتدا در آتشکده زرتشت نگهداری می شد، بنابراین سنگ باران بیش از دو هزار سال با تاریخ و اسطوره های سرزمین مقدس اردبیل عجین بوده است.

سنگی به وزن 200 "من" که با گاری حمل می شود
در کتب جغرافیای تاریخی که از اوایل قرون اسلامی تا اوایل قرن ششم هجری راجع به شهر اردبیل نوشته شده به این سنگ اشاره ای نمی شود، چراکه به نظر می رسد دلیل خواص ویژه ای که برای باران زایی این سنگ تاکید شده پس از ظهور اسلام در این منطقه کمرنگ تر می شود.
با این وجود اولین بار در کتاب "تاریخ مغرب"نوشته شده در 522 هجری قمری به این سنگ اشاره شده و پس از آن تا سال هزار و 50 هجری قمری مورد توجه نویسندگان و مورخان مختلف قرار گرفته است.
اولیا چلبی سیاح مشهور دولت عثمانی در هزار و 50 هجری قمری وارد آذربایجان و اردبیل شده و در سیاحت نامه خود به این سنگ اشاره کرده است.
ابوحامد اندلسی در باره این سنگ نوشته است: "در بیرون اردبیل در میدان آن سنگی است بزرگ زیاده از صد رطل، هر وقت اهل شهر محتاج باران می شوند با ارابه آن را به شهر می آورند؛ مادامی سنگ در شهر است باران می بارد و همین که سنگ را بیرون بردند قطع می شود".
محمد ابن منصور در سده نهم هجری در کتاب گوهر نامه می نویسد: "از ثقات مرویست که در مسجد آدینه اردبیل جسمی قلیل الحجم و کثیر الوزن افتاده که به جهت وزن 500 من باشد و نصفی از آن سنگ از بسیاری که دست بر آن مالیده اند رنگی پیدا کرده میان رنگ نقره و آهن و نصف دیگر که دست بر آن نمالیده اند سیاه فام است".
علاوه بر این در کتاب عجایب البلدان ذکر شده است که "در بیرون اردبیل سنگی است به وزن 200 من تخمینا و در متانت به مثابه که آهن در آن تاثیر نمی کند. هرگاه که اهل اردبیل به باران محتاج می شوند آن سنگ را به گاوی بار کرده به شهر می برند و مادم که آن حجر در بلده باشد، قطرات مطر در فیضان بوده و چون آن را بیرون نقل کنند باران تسکین یابد".
هچنین از نویسندگان معاصر پورداوود در کتاب "یسنا" در بخش مربوط به کوه سبلان از سنگ باران یاد کرده است.

ابراز صفات اعجاز به سنگ باران برای تقدس آفرینی
اعجاز سنگ باران زمانی تشدید می شود که در روایات مختلف نسبت به جابه جایی خود به خودی سنگ اشاره شده است. با وجود اینکه مورخان اظهارات ضد و نقیضی نسبت به این موضوع دارند، اما به نظر می رسد انگیزه تقدس آفرینی شهروندان اردبیلی موجب شده چنین صفتی برای سنگ باران قائل شوند.
با وجود اینکه حمد الله مستوفی در طی سفر خود در قرن هفتم هجری به اعتقاد جابه جایی خود به خودی این سنگ از سوی مردم اشاره می کند، تاکید دارد:" اما من آن را همیشه بر یک قرار یافتم و بر یک مقام دیدم".
باید تاکید کرد که عقیده به جابه جایی اشیا بی جان نه تنها در اردبیل بلکه در نقاط دیگر کشور نیز نمونه هایی داشته است بطوریکه اعتقاد به جابه جایی اشیا توسط اشخاص پاک نیت بدون تماس فیزیکی همچنان وجود دارد.

حک نقوش انسانی با دو دست رو به آسمان
از دیگر ویژگی های این سنگ نقوش حک شده بر روی آن است که همچنان در کتب مختلف روایات متفاوتی را به خود اختصاص داده است.
به‌طوریکه به روایتی اعجاز  و تقدس این سنگ موجب شد تا "غازان خان" سردار مغول پس از ورود به اردبیل دستور حک نام خود بر روی سنگ را بدهد.
علاوه بر این طبق اظهارات حمدالله مستوفی خطوط و تصاویری روی آن نقش شده و اولیا چلبی از نقش انسانی با دستهای رو به آسمان حکایت می کند. به نظر می رسد تا دوران صفویه این نقوش بر روی سنگ بوده و پس از آن به مرور از بین رفته است.

از ستایش ناهید تا طلب باران
اما موضوع قابل توجه در این سنگ علت طلب باران از یک شی بی جان است که به عقیده کارشناسان این مهم برآمده از اعتقادات باستانی و اسطوره های مقدس این منطقه است.
به طوریکه عناصر چهارگانه آب، خاک، آتش و هوا از گذشته دارای جایگاه ویژه و مورد احترام دین زرتشت بوده است و نگهبان آب و عامل باران و تگرگ با عنوان ناهید مورد تقدیس مردمان ایران زمین بوده است.
چنانچه در روایت اوستا کتاب مقدس زرتشتیان آمده است "ناهید از فراز آسمان باران و تگرگ و برف و ژاله فرو بارد و از اثر استغاثیه پارسایان و پرهیزگاران از ملک ستارگان و از بلند ترین قله کوه به سوی نشیب شتابد".

مراسم طلب باران از ناهید تا قرن یازدهم و تا اواخر حکومت صفویه در اردبیل اجرا می شد و تا قبل ورود اسلام و ویرانی آتشکده ها سنگ باران در محل معبد ناهید در روستای آتشگاه فعلی واقع در دامنه کوه سبلان نگهداری می شد و مردم در هنگام طلب باران برای زیارت این سنگ به معبد می رفتند.
بعد از حمله اعراب و ویرانی آتشکده ها این سنگ به عنوان یادبود به محل مسجد آدینه یا مسجد جمعه فعلی انتقال یافت.
با این وجود بابا صفری در کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ با نقل نوشته های مورخان در خصوص این سنگ تاکید دارد که این سنگ در حال حاضر در اردبیل موجود نیست و به نظر می رسد پس از شیخ صفی نه در کتب به آن اشاره می شود و نه وجود خارجی دارد.
در سالهای اخیر سنگی به عنوان سنگ باران  تحت عنوان "عنو" یا "انو"  با وزن تقریبی یک تن در مجموعه بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی نگهداری می شد که در حال حاضر موجود نیست."

منبع : خبر گزاری تسنیم


ادامه دارد...


امیر تهرانی

ح.ف

تا اینجا ۹۷ جلد

رازهای کتابخانه من(۳۵): پهنه شکوهمند ادب پارسی: گنجهای کتاب هزار و یک شب و دنیا ی افسانه ای آن(۱)


کتاب جاودانه هزار ویک شب چگونه بوجود آمد؟
من یکی از نخستین نسخه های کتاب هزا ر و یک شب را خواندم که کتابفروشی و انتشاراتی کلاله خاور با مدیریت محمد رمضانی و در سال ۱۳۱۵ شمسی در ایران به جاپ رسانده بود.
این کتاب در زمان قاجار و بوسیله عبدالله طسوجی از عربی به پارسی ترجمه شد. یعنی کتابی که ایرانیان سهم بزرگی در آن داشتند به زبان عربی موجود بود که مردم ایران از آن سر در نمی اوردند.
این در حالی است که کتاب هزار و یک شب پانصد سال قبل توسط آنتوان لگران فرانسوی به فرانسه ترجمه شد و بعد به انگلیسی ترچمه گردید.یعنی دورانی بود که ترجمه فرانسه و انگلیسی هزار ویک شب موجود بود ولی مردم ای ان از خواندن هزار و یک شب محروم بودند.چون ترجمه پارسی از آن در دسترس نبود.
حسن کتاب هزار و یک شب چاپ کلاله خاور در مقدمه عالمانه و تحقیقی شادروان علی اصغر حکمت نویسنده، دانشمند و سیاستمدا ر آن دوران بود. تاریخچه ای که حکمت برای هزار و یک شب تهیه کرده هنوز بعنوان مرجع اطلاعات بکار می رود.
حکمت تاریخ نگارش و جمع آوری داستانهای هزار و یک شب را به دوران پیش از هخامنشی می رساند و برخی قصه ها و داستانها را هندی می داند.
در هزار ویک شب داستان از سرزمین های محتلف ایر ان، هند، مصر، عراق(بغداد) و جود دارد و نشان می دهد که پس از ترجمه اصل کتاب از هندی به پارسی که به هزار افسان معروف بوده در قرن سوم هجری به عربی ترجمه شده و از مصریان و اعراب نیز داستانهایی بر آن افزوده شده است.

این کتاب بر ادبیات غرب اعم از امریکا و اروپا تاثیر بسیاری گذارده چنانکه خورخه لوئیس بورخس نویسنده مشهور آرژانتینی همه آثارش را مدیون هزار و یک شب می دانست .
غربیان آنقدر در این کتاب تفکر کردند تا به کمک آن و داستانی که این کتاب بر مبنای آیاتی از قران عرضه کرده تمدن گمشده قوم عاد و شهر گمشده ارم را از دل خاک و پس از قرنها بیرون کشیدند.

همان گونه که علی اصغر حکمت در مقدمه کتاب نگاشته هیچ کتابی به اندازه «هزار و یک شب» معرف وئژگیهای مشرق زمین نیست، و شاید هیچ کتابی به اندازه هزار و یک شب یادگار و یادآور مشرق زمین نباشد.

هزار و یک شب کتاب قصه ها و افسانه های قدیم کشورهایی چون ایران، هند و برخی سرزمین های عربی است و باز به قول بورخس به یک گنجینه ادبی فراملیتی تبدیل شده است. حکمت معتقد بود که هزار و یک شب اطلاعات مفیدی در باره آداب و رفتار و کردار مردم سرزمین هایی چون ایران، مصر، شام(سوریه)، عراق ارائه می کند .

در این کتاب از تمدن ساسانی تا حکومتهای عباسیان ، خلفای فاطمی و فرزندان آنان، و سرزمین های اسلامی سخن می گوید، و همه مطالب را در قالب قصه بیان می کند.

آغاز کتاب چگونه بوده است؟

کتاب با دو گزارش اروتیک از خانه و قصر دو برادر ایرانی که از فرزندان شاهان ساسانی بودند آغاز می شود. دوبرادر که شهر باز و شاه زمان نام داشتند هر کدام بخاطر خیانتهای همسران خود ترک زندگی مشترک می کنند. نخستین را شاه زمان تجربه می کند و آن زمانی است که او برای دیدا ر برادر عازم و دیار دیگرش می شود. ولی در اولین منزلگاه متوجه می شود که هدیه ای را که برای برادرش تهیه دیده بود جای گذارده به همین خاطر به قصر مراجعه می کند که ناگهان متوجه خیانت همسرش می شود.

زمانی که به قصر بر ادرخود وارد می شود چهره غمگین او برادر بزرگتر یعنی شهر باز را که سلطان سمر قند بود متوجه ساخته و از او علت را می پرسد.
ولی شاه زمان سکوت کرده و سخنی نمی گوید. شهرباز برادر را به نخجیر گاه می برد تا قدری گردش و تفرج کنند و خود عازم کاری می شود. ناگهان شاه زمان متوجه می شود که همسر برادر او نیز به بادرش خیانت می کند. در نتیجه او در می یابد که در این مصیبت تنها نیست.
وقتی شهر باز باز می گردد برادر را شادمان می بیند و علت این شادی و علت آن غمگینی را می پرسد . شاه زمان می گوید : علت غمگینی را باز گویم و لی علت شادی را نخواهم گفت.

سپس شاه زمان داستان خیانت همسر را شرح می دهد. و سپس در اثر اصرار برادر خیانت همسر بر ادر را نیز فاش می کند.
آنگاه هردو سمرقند را ترک گفته و آن قدر می روند تا به ساحل دریای عملن می رسند.وقتی در آنجا استراحت می کردند دیوی را می بینند که از درون دریا بر آمده و صندوقی بر سر دارد.
دیو صندوق در کنار نهاده و از درون آن دختری جوان و زیبا بیرون می آورد. دیو دختر را در شب عروسی از کنار داماد ربوده و در ون صندوق زندگانی کرده بود. چون خود به مهر دختر گرفتار شده بود.
وقتی دیو به خواب می رود دختر ، آن دو برادر را که از ترس بر بالای در خت رفته بودند به خود فرا می خواند و در ازای آن انگشتری از آنان می طلبد.

آن دو برادر مجددا به شهر و دیار خود باز می گردند و شاه زمان به انزوا روی آورده و از همه کس دوری می کند ولی شهر باز ضمن کشتن همه آنانی که به او خیانت کرده بودند هرشب دختری دوشیزه می طلبد و صبحگاه به قتل او فرمان می دهد‌.

این داستان آن قدر ادامه می یابد تا شهرزاد دختر دانا و تاریخ دان و اهل ادب وزیر خود خو استار می شود که به قصر شهر باز برود. و در ضمن از شهرباز می خواهد که خواهر ش دنیازاد را به قصر بیاورد تا در کنار او باشد.
آن دو خواهر با هم توافق کرده بودند که پس از ازدواج با شهر باز ، عروس یعنی شهرزاد از اتاق بیرون آمده و خواهرش از او بخواهد داستانی به صدای بلند روایت کند تا شهر باز هم بشنود.
از این زمان بعد است که شهرزاد قصه گو آعاز به داستانسرایی می کند و هر شب داستانی را شرح می دهد و این قصه گویی بنیان کتاب هزار و یک شب را رقم می زند.
شهر زاد قصه های خود را با این جمله آغاز می کرد: ای ملک (سلطان) جوانبخت شنیده ام که و یا : ای ملک جوانبخت...


AMIRTEHRANIRAD(H.F)

ادامه دارد