شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.
شرح کتاب خوانی ها و کتابها

شرح کتاب خوانی ها و کتابها

معرفی ۳۵۰۰ جلد کتابی که تاکنون به زبانهای مختلف خوانده ام و بحث در باره رازهای این کتابها و نکات مثبت یا منفی آنان و چه تاثیری در زندگی انسان می توانند داشته باشند.

رازهای کتابخانه من(۵۲): سفرنامه ها ، خاطرات(۲): سفرنامه اعجاب انگیز یک انگلیسی


سفرنامه راولینسون(گذر از زهاب به خوزستان)
وقتی بر ای نخستین بار کتاب سفر نامه راولینسون را خواندم متوجه نکته جالبی شدم و آن این که گویا برخی از مردم انگلیس خودشان بر ای خودشان برنامه ای در آغاز زندگی تدوین می کنند که تا بتوانند اطلاعات از سرزمین های دیگر بر ای کشورشان و دستگاه حاکمه کشورشان به ار مغان ببرند .اگر کارهایی را که این افسر نظامی انگلیس بر ای کشور ش انجام داده میان ده نفر آدم فعال تقسیم کنند شاید آنان نتوانند کارهایی را که او انجام داد به سر انجام برسانند. 

نام او هنری راولینسون بود و بعنوان افسر نظامی در یک هنگ بریتانیایی در اطراف مرز ایران خدمت می کرد. بعدا سیاستمدار، دولتمرد و مستشرق شد و به شهرت رسید. ا متولد ۱۸۱۰ میلادی می‌باشد. راولینسون فعالت خود را ابتدا در کمپانی هند شرقی آغاز کرد و از آن طریق به موضواعت مربوط بخ ایران وارد شد. هنری راولینسون در جوانی به ایران آمد و با دولت محمد شاه قاجار همکاریهایی داشت.

اگر به سایت اسناد ملی انگلیس سری بزنید متوجه میشوید نقشه هایی را که راولینسون از منطقه خوزستان و لرستان تهیه کرده اند هنوز که هنوز است جزو مدارکی است که هر کسی به آن دسترسی ندارد.

هنری راولینسون نخستین کسی بود که خط میخی را با بررسی کتیبه‌های بیستون خواند. او در سال ۱۸۳۶ میلادی از ذهاب تا منگشت و سراسر خاک لرستان و بختیاری را گشت زد و در کسوت نظامی‌گری و باستانی شناسی یادداشت‌هایی را به جا گذاشت که سه سال زمان برد.

راولینسون در سال‌های 1835 و 1836 قسمت فارسی باستانی کتیبه سه زبانه را نسخه برداری کرد. این نوشته در محل مرتفعی در دل یک کوه در بیستون در غرب ایران کنده شده بود. در سال 1844 بار دیگر به همان ارتفاع صعود کرد تا بخش بابلی آن را نسخه‌برداری کند.

او با کمک یک پسر بچه محلی چابک و با استفاده از طناب و نردبان، عمود بر محل کتیبه بالا کشیده شد و در حالیکه در ارتفاع 100 متری زمین معلق بود، کتیبه‌ها را تمیز و سپس از آنها نسخه‌برداری کرد و در نهایت یکی از مهمترین و مشهورترین سندهای تاریخ جهان را رمزگشایی کرد.

نام «راولینسون» در محافل علمی و آکادمیک به چند دلیل جاودان و تثبیت شد. علت اصلی این موفقیت کپی‌برداری از کتیبه داریوش بزرگ در بیستون و رمزگشایی خطوط میخی و ترجمه آن است که با این کار جایگاهی بزرگ نصیب خود کرد، همچنین او یکی از برجسته‌ترین محققان تمدن آشور به شمار می آید.

آشنایی کامل با زبان پارسی
راولینسون که آشنایی کامل با زبان فارسی داشته و به راحتی این زبان را صحبت می‌کرد. یک فرد بسیار زیرک، کنجکاو و پرتلاش که نسبت به تاریخ و تمدن ایران آشنا بود. مشهود است راولینسون قبل از سفر به ایران مطالعات و بررسیهایی در خصوص تاریخ و تمدن ایران و از جمله لرستان داشته و کاملاً آثار پیشینیان خود را در این خصوص به دقت مطالعه و بررسی نموده و به نظرات مورخان بزرگ همچون هرودوت، استرابون، پلینی، دیودور، ماژور رنل و بنیامین تودله، پلی بیوس و دیگران آشنا بود

به بخشهایی از سفر نامه او توجه کنید:

صالح آباد
"دهکده صالح‌آباد که در دو فرسنگی دزفول قرار دارد دارای صد خانوار است و دور آن را دیواری از گل کشیده‌اند. آب مشروب اهالی از قنات تأمین می‌شود.
در نزدیکی صالح آباد چند تپه کوچک و خرابه‌هایی چند دیده می‌شود که احتمالاً بازمانده شهرلور و یا بلاد اللور می‌باشند. بر اساس نوشته‌های جغرافیادانان شرقی، این شره در دو فرسنگی اندامیش قرار داشته ولی به علت عدم آگاهی از خطوط ارتباطی محل آن را در کنار رود دزفول تعیین کرده‌اند و حتی بعضی از جغرافی‌دانان امروزی اظهار داشته‌اند که پایتخت باستانی لرستان را باید در همین محل جستجو کرد."

دزفول
شهر دزفول به وسیله نویسندگان زیادی توصیف شده و هم اکنون عمده‌ترین شهر خوزستان و در حدود 20 هزار (بیست هزار) جمعیت دارد. کین‌نر محل رود دز را به طور دقیق بر روی نقشه تعیین کرده است: این رود از نواحی بروجرد سرچشمه می‌گیرد و از دوشاخه تشکیل شده که در بحرین بهم پیوسته و سپس از وسط اشترانکوه گذشته و به سمت راست جریان می‌یابد، هنگامی که به کوه میانه می‌رسد به سمت چپ می‌پیچد و از آنجا به طرف دزفول سرازیر می‌گردد.
به عقیده من دزفول در زمان ساسانیان همزمان با پلی که در کنار آن بر روی دز به منظور برقراری ارتباط بین پایتخت جدید یعنی چندی شاپور و شوشتر ساخته شده، بنا گردیده است. دزفول در اصل اندامیش نام داشته و تا اوایل قرن سیزدهم نیز به همین نام بوده است.
یکی از محله‌های قدیمی شهر اندامیش روناش است که در سمت راست رود دز واقع بوده و هنوز خرابه‌هایی به همین نام باقی است."

خرم آباد
"خرم‌آباد که در پای قلعه و در سمت شمال غربی آن قرار دارد شهر جدید و کوچکی است که جمعیت آن تقریباً 1000 خانوار می‌باشد رودخانه کم عمق و عریضی در جنوب شرقی شهر و قلعه که پایتخت اتابکان لر کوچک بوده در جریان است. همچنین مناره آجری بلندی به سبک دوره سلجوقی در آنجا نمایان است. در نزدیکی این مناره یک سنگ که دور تا دور آن به خط کوفی نوشته شده قرار دارد و من متاسفم که به علت کمی وقت مجال رونویسی آن را پیدا نکردم ولی در یک بررسی مختصر بنام شجاع‌الدین خورشیدی سر سلسله اتابکان این منطقه برخوردم و شکی ندارم که بررسی این سنگ نبشته می‌تواند به روشن شدن منشاء سلسله پرقدرت خورشیدی کمک کند.

تصور نمی‌کنم نام خرم‌آباد در نوشته‌های نویسندگان پیش از قرن چهاردهم آمده باشد. پیش از قرن چهاردهم میلادی خرم‌آباد را سمها یا دزسیاه می‌گفته‌اند زیرا قلعه بر سنگ‌هایی به رنگ سیاه ساخته شده است. ظاهراً جغرافیدانان قدیم این شهر را «شاپور خواست» می‌نامیدند و من فکر می‌کنم شهر شاپور خواست در همین جا بوده است. اما از طرفی شاپور خواست باید مربوط به دوره ساسانی باشد و حال آنکه در خرم‌آباد هیچ کتیبه‌ای و اساساً هیچ تاریخی وجود ندارد که بتوانم قدمت آن را پیش از قرن یازدهم و یا دوازدهم میلادی فرض کنم.

قلعه خرم‌آباد یقیناً همیشه به خاطر موقعیت مخصوصش از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده و در زمان‌های بسیار قدیم محل سکونت حکمرانان این منطقه بوده است. به نظر من عنوان دزسیاه دست کمی از کوه سیاه «سیاه کوه» ندارد و اصطلاح کوسین [کاسی‌ها] که یونانیان زمان اسکندر به مردم این منطقه نسبت داده‌اند از همین نام مشتق شده است. سرزمین بین ماد و سوسیان که از طرف شرق به رود دزفول و از طرف غرب به آب کرخه محدود است ممکن است همان منطقه‌ای باشد که استرایون آن را کربین نامیده که معادل با «کوه چربن» پلینی و برابر با «کربرینه» پلی بیوس باشد اما من هیچ نشانه‌ای که دال بر این عنوان باشد در این منطقه سراغ ندارم."

پیش از قرن چهاردهم میلادی خرم‌آباد را "سمها" یا "دزسیاه" می‌گفته‌اند، زیرا قلعه بر سنگ‌هایی به رنگ سیاه ساخته شده است. ظاهراً جغرافیدانان قدیم این شهر را «شاپور خواست» می‌نامیدند و من فکر می‌کنم شهر "شاپور خواست" در همین جا بوده است. اما از طرفی شاپور خواست باید مربوط به دوره ساسانی باشد و حال آنکه در خرم‌آباد هیچ کتیبه‌ای و اساساً هیچ تاریخی وجود ندارد که بتوانم قدمت آن را پیش از قرن یازدهم و یا دوازدهم میلادی فرض کنم

شوش
"راولینسون که اشتیاق خود را از دیدن شوش به صراحت اعلام می‌دارد می‌گوید: من بی‌اندازه مشتاق بودم هر چه زودتر از شوش دیدن کنم به ویژه آنکه می‌خواستم رونوشتی از یک سنگ نبشته سیاه که به دو زبان نوشته شده تهیه کنم. می‌گویند این سنگ نبشته در مقبره دانیال نگهداری می‌شود. من همیشه بر این پندار بوده‌ام که این سنگ نبشته با اهمیت‌ترین اثری است که می‌تواند در تایید کشفیات اخیر درباره خطوط میخی مورد استفاده قرار گیرد. اما با تاسف فراوان دریافتم که از این گنجینه گرانبها اثری باقی نمانده است."

جندی شاپور

«پس از پیمودن دو فرسنگ به روستای شاه آباد رسیدیم و من در سمت راست خود توانستم بدون کوچکترین تردید خرابهای جندی شاپور را تشخیص دهم.
بدون تردید در تشخیص محل جندی شاپور اشکالاتی وجود دارد که همگی ناشی از اشتباه بعضی از نویسندگان ایرانی در رابطه با تعیین محل دقیق این شهر است ولی من با بررسی تمام مدارک موجود کوچترین شکی در تعیین محل جندی شاپور ندارم...
«پس از پیمودن دو فرسنگ به روستای شاه آباد رسیدیم و من در سمت راست خود توانستم بدون کوچکترین تردید خرابهای جندی شاپور را تشخیص دهم.


او در سال ۱۸۳۶ میلادی به لرستان سفر کرد و شرح مشاهدات خود را در سفرنامه‌اش نوشت. او با حمایت و پشتیبانی دولت ایران توانست با یک حکم حکومتی به این مناطق عازم شود و از یک حاشیه امنیتی بالایی برخوردار باشد. او با یک ذهنیت از پیش مشخص شده به این سفر پرداخته و سفرنامه‌اش برخلاف دیگر سفرنامه‌نویسان تنها گزارش یک سفر بدون هدف و صرفاً سیاحتی نبوده بلکه سفر او در چهارچوب یک پروژه تحقیقاتی از قبل تعیین شده تعریف شده است.

سفر راولینسون به لرستان از جنوب و جنوب غربی کشور صورت گرفت و در سفر خود از مناطق ذهاب و شیروان و صمیره و پل ذال و صالح آب (اندیمشک) و سپس به دزفول، شوش و شوشتر و بعد از ۵ روز راه‌پیمایی از مسیر دزفول به خرم‌آباد می‌رسد. او مدت زیادی در خرم‌آباد نمانده است.
.

مشتاق بودم از شوش دیدن کنم

راولینسون آورده است: من بی‌اندازه مشتاق بودم تا هرچه زودتر از شوش دیدن کنم، به ویژه آنکه می‌خواستم رونوشتی از یک سنگ نبشته سیاه که به دو زبان نوشته شده تهیه کنم. می‌گویند این سنگ نبشته در مقبره دانیال نگهداری می‌شود. 

راولینسون در سال 1836 میلادی به لرستان سفر کرده و شرح مشاهدات خود را در سفرنامه خود ذکر کرده از ویژگیهای این سفر و سفرنامه عبارتند از:حمایت و پشتیبانی دولت از سفر او که در واقع راولینسون توانست با پشتوانه یک حکم حکومتی به این مناطق عازم شده و تبعاً از یک حاشیه امنیتی بالایی برخوردار بوده و دیگر اینکه او با یک ذهنیت از پیش مشخص شده به این سفر پرداخته و سفرنامه او برخلاف دیگر سفرنامه نویسان تنها گزارش یک سفر بدون هدف و صرفاً سیاحتی نبوده و لذا می‌توان گفت سفر او در چهارچوب یک پروژه تحقیقاتی از قبل تعیین شده تعریف می‌گردد و این از ویژگیهای بارز سفرنامه او می‌باشد.


سفر راولینسون به لرستان از جنوب و جنوب غربی کشور صورت گرفته ودر طی سفر خود از مناطق ذهاب و شیروان و صمیره و پل ذال و صالح آب (اندیمشک) و سپس به دزفول، شوش و شوشتر و بعد از 5 روز راه‌پیمایی از مسیر دزفول به خرم‌آباد می‌رسد.
راولینسون مدت زیادی را در خرم آباد نمانده و لذا عمده سفرنامه او در این کتاب عمدتاً به مناطق و منازل اولیه سفر او مربوط می‌گردد.

پل شیرزاد از جمله عجایب
راولینسون بعد از ورود به جلگه وسیع مال امیر درباره بقایای یک شهر باستانی گزارش داده است: در دامنه کوه‌های منگشت خرابه‌های پلی به نام جیرزاد (شیرزاد) قرار دارد که در زمان اردشیر بابکان ساخته شده و شرقی‌ها آن را یکی از عجایب قلمداد کرده‌اند. او معتقد است، منطقه مال امیر محل سکونت اتابکان بوده است. این محل ارزش بررسی را دارد، زیرا پل جیرزاد بنابر نوشته‌های موجود یکی از باشکوهترین آثار ساسانی است و همچنین بزرگ راه ساسانی در این محل از میان کوهها گذشته و به طرف اصفهان ادامه می‌یافته است. امروزه این جاده را جاده اتابک می‌نامند که راه ارتباطی بین شوشتر و اصفهان بوده است.

این شرق‌شناس بریتانیایی در سراسر سفرش از کشف شهر باستانی به نام سوسن در کنار شوش خبر داده و آن را جالب‌ترین نقطه در این منطقه دانسته و گفته جالبترین نقطه در این منطقه و یا شاید در تمام ایران آثار شهر باستانی سوسن است که در ساحل رود کارون و در فرسنگی شمال- غربی فال امیر قرار دارد در اینجا نیز این ویرانه‌ها حکایت از شهری بزرگ دارند و بنابر شواهدی که به دست آورده‌اند این شهر را بایستی در ردیف پایتخت‌هایی چون تخت جمشید و حکمتان همدان به حساب آورد.

نام شوش در کتاب انجیل و تورات هم آمده است

راولینسون معتقدبود قدیم در ایالت باستانی سوزیان (شوش) دو شهر به نام سوسن و شوش (سوسه) وجود داشته است. شهر کهن‌تر که در کتب مقدس (انجیل و تورات) از آن به عنوان "شوشن" یاد شده و در ساحل رود کارون یا "ایولئوس" قرار داشته و شهر دوم که یونانیان آن را "سوسه" یعنی شوش نامیده‌اند در محل کنونی شهر شوش و در نزدیکی رود کرخه یا "خوئسپس" واقع بوده است. همچنین او بر این باور بود که رود دزفول همان کوپراتیس و رودخانه آب زرد و دنباله آن یعنی رود جراحی، همان "هدیفون" یا "هدیپنوس" است و مجموع دو رود کارون و دزفول با «پاسی تیگریس» مطابقت دارد.

آنچه او در باره خرم آباد فهمید.

او در مسیر بازگشت از دزفول تا خرم‌آباد به این موضوع پی می‌برد که محل خرم آباد بر تمام نقشه‌هایی که به چاپ رسیده، اشتباه است و نوشته است: مسیر ما از دزفول تا خرم‌آباد به طرف شمال بود با 3 یا 4 درجه انحراف به شرق، در حالیکه من قبلاً آن را از روی نقشه 22 درجه از شمال به طرف غرب محاسبه کرده بودم. متأسفم که در توقف کوتاه خود نتوانستم موقعیت دقیق آن را از روی ستاره‌ها معلوم کنم.

این رمزگشای خطی همچنین درباره خرم‌آباد بیان کرده است که آنجا محل بی‌نظیری است. یک رشته کوه در سراسر جلگه و در جهت شمال غرب به جنوب شرق کشیده شده و در یک نقطه دارای بریدگی است که رودخانه از وسط آن جریان می‌یابد. در فاصله 1200 متر از این نقطه صخره بزرگ و منفردی با محیط تقریبی 900 متر قرار دارد. این صخره دارای شیب تندی است و در نزدیکی قله آن چشمه آبی جریان دارد. این قلعه خرم‌آباد است که در قسمت پایین دور تا دور آن دیوار دولایه‌ای کشیده شده و قصری که بر بالای آن ساخته شده از استحکامات نیرومندی برخوردار است.

پیش از قرن چهاردهم میلادی خرم‌آباد را "سمها" یا "دزسیاه" می‌گفته‌اند، زیرا قلعه بر سنگ‌هایی به رنگ سیاه ساخته شده است. ظاهراً جغرافیدانان قدیم این شهر را «شاپور خواست» می‌نامیدند و من فکر می‌کنم شهر "شاپور خواست" در همین جا بوده است. اما از طرفی شاپور خواست باید مربوط به دوره ساسانی باشد و حال آنکه در خرم‌آباد هیچ کتیبه‌ای و اساساً هیچ تاریخی وجود ندارد که بتوانم قدمت آن را پیش از قرن یازدهم و یا دوازدهم میلادی فرض کنم.

بزرگترین و بهترین اثر تاریخی در ناحیه‌ای کوچک

قلعه خرم‌آباد یقیناً همیشه به خاطر موقعیت مخصوص‌اش از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده و در زمان‌های بسیار قدیم محل سکونت حکمرانان این منطقه بوده است. به نظر من عنوان دزسیاه دست کمی از «سیاه کوه» ندارد و اصطلاح کوسین کاسی‌ها که یونانیان زمان اسکندر به مردم این منطقه نسبت داده‌اند از همین نام مشتق شده است. سرزمین بین ماد و سوسیان که از طرف شرق به رود دزفول و از طرف غرب به آب کرخه محدود است، ممکن است همان منطقه‌ای باشد که استرایون آن را "کربین" نامیده که معادل با «کوه چربن» پلینی و برابر با «کربرینه» پلی بیوس باشد، اما من هیچ نشانه‌ای که دال بر این عنوان باشد در این منطقه سراغ ندارم.

راولینسون در ادامه مسیر خود به پل تاریخی کشکان اشاره می‌کند و آن را متعلق به زمان ساسانی دانسته و اظهار کرده است: این پل هم اکنون خراب شده است؛ جاده از پل کشکان به طرف هیلان می‌رود و از پل کرخه عبور کرده است.

او آورده است: بنا به گفته‌ها این پل بزرگترین و بهترین اثر تاریخی در ناحیه‌ای کوچک است و کتیبه‌ای دارد که احتمالاً به خط کوفی و یا شاید هم به خط پهلوی باشد و به نظر او این اثر کاملاً ارزش بررسی دارد. به نظر او این پل را شاهان ساسانی برای برقراری ارتباط بین همدان و شوش ساخته‌اند.

راولینسون در پایان اقامتش در خرم‌آباد درباره منطقه "خاوه" و "الیشتر" نوشته است: به نظر من اراضی غنی و چمنزارهای خاوه و الیشتر همان منطقه "نیسین" است که اسکندر از "بغستان" یا "بیستون" هنگام مسافرت از شوش به همدان از آنجا دیدن کرد. تصور نمی‌کنم نویسندگان جهان کهن هیچ موضوع دیگری را به اندازه نیسین و دشت‌های نیسین به ابهام آمیخته باشند. شکی نیست که اسب‌های نیسین از نژاد استثنائی بوده و از نظر هیکل، قدرت و زیبایی بی‌نظیر بوده‌اند و پادشاهان و نجبای ایران توجه خاصی به این موضوع و مواظبت از اسب‌ها داشته‌اند.

نام راولینسون در محافل علمی و آکادمیک به چند دلیل جاودان و تثبیت گردیده. علل این موفقیت خاص کپی برداری از کتیبه داریوش بزرگ در بیستون و رمزگشایی خطوط میخی و ترجمه آن می‌باشد که با این کار جایگاهی بزرگ نصیب خود نمود. از دیگر ویژگیهای راولینسون استشهار او به آشور شناسی می‌باشد. او یکی از برجسته‌ترین محققان تمدن آشور می‌باشد.

سفر راولینسون به لرستان از جنوب و جنوب غربی کشور صورت گرفته ودر طی سفر خود از مناطق ذهاب و شیروان و صمیره و پل ذال و صالح آب (اندیمشک) و سپس به دزفول، شوش و شوشتر و بعد از 5 روز راه‌پیمایی از مسیر دزفول به خرم‌آباد می‌رسد.
راولینسون مدت زیادی را در خرم آباد نمانده و لذا عمده سفرنامه او در این کتاب عمدتاً به مناطق و منازل اولیه سفر او مربوط می‌گردد.

راولینسون در مدت اقامت خود در منطقه شوش و دزفول بررسیای فراوانی را جهت شناسایی شهر تاریخی و علمی جندی شاپور انجام می‌دهد. او در مسیر برگشت از شوش به شهر دزفول چنین می‌گوید:
«پس از پیمودن دو فرسنگ به روستای شاه آباد رسیدیم و من در سمت راست خود توانستم بدون کوچکترین تردید خرابهای جندی شاپور را تشخیص دهم.

بدون تردید در تشخیص محل جندی شاپور اشکالاتی وجود دارد که همگی ناشی از اشتباه بعضی از نویسندگان ایرانی در رابطه با تعیین محل دقیق این شهر است ولی من با بررسی تمام مدارک موجود کوچترین شکی در تعیین محل جندی شاپور ندارم.

راولینسون در مسیر شوشتر به باغ ملک وارد جلگه وسیع مال امیر می‌شود. در مال امیر بقایای یک شهر باستانی را گزارش می‌کند که به کمانش همان شهر ایذج است که جغرافیا‌دانان از آن نام برده‌اند. او می‌نویسد در دامنه کوههای منگشت خرابه‌های پلی به نام جیرزاد (شیرزاد) قرار دارد که در زمان اردشیر بابکان ساخته شده و شرقی‌ها آن را یکی از عجایب قلمداد کرده‌اند.

راولینسون گزارش می‌کند که منطقه مال امیر محل سکونت اتابکان پر قدرت فضلویه بوده است.
او اظهار می‌دارد این محل ارزش بررسی را دارد زیرا پل جیرزاد بنا بر نوشته‌های موجود یکی از باشکوهترین آثار ساسانی است و همچنین بزرگ راه ساسانی در این محل از میان کوهها گذشته و به طرف اصفهان ادامه می‌یافته است. امروزه این جاده را جاده اتابک می‌نامند که راه ارتباطی بین شوشتر و اصفهان بوده است.

راولینسون در سراسر این سفرنامه می‌کوشد که ایده خود را پیگیری و به واقع کشف بزرگی را ارائه نمایدکه در واقع آن چیزی نیست بجز شهر باستانی سوسن که اگر این نظریه تحقق یابد یک کشف بزرگ تاریخی و افتخاری بزرگتر برای راولینسون خواهد بود، او معتقد است که در کنار شهر باستانی شوش یک شهر تاریخی دیگر در همان منطقه یا نزدیکی آن به نام شهر سوسن وجود داشته. او می‌گوید: «اما جالبترین نقطه در این منطقه و یا شاید در تمام ایران آثار شهر باستانی سوسن است که در ساحل رود کارون و در 4 فرسنگی شمال- غربی فال امیر قرار دارد در اینجا نیز این ویرانه‌ها حکایت از شهری بزرگ دارند و بنا بر شواهدی که به دست آورده‌اند این شهر را بایستی در ردیف پایتختهایی چون تخت جمشید و حکمتان [همدان] به حساب آورد.»
.


.پل کشگان
راولینسون در ادامه مسیر خود به پل تاریخی کشکان اشاره می‌نماید و آن را متعلق به زمان ساسانی دانسته و اظهار می‌دارد که هم اکنون خراب شده است. او می‌گوید جاده از پل کشکان به طرف هیلان می‌رود و از آنجا از پل کرخه عبور کرده و در این محل به راهی که از جایدر می‌آید می‌پیوندد.
او می‌گوید بنا به گفته‌ها این پل بزرگترین و بهترین اثر تاریخی در ناحیه‌ای کوچک است و کتیبه‌ای دارد که احتمالاً به خط کوفی و یا شاید هم به خط پهلوی باشد و به نظر او این اثر کاملاً ارزش بررسی دارد. به نظر او این پل را شاهان ساسانی برای برقراری ارتباط بین همدان و شوش ساخته‌اند.
او در پایان اقامتش در خرم‌آباد از مسیر رباط جاده خاوه و جلگه الیشتر از منطقه لر کوچک خارج می‌شود و نسبت به منطقه خاوه و الیشتر چنین اظهار نظر می‌کند: به نظر من اراضی غنی و چمنزارهای خاوه و الیشتر همان منطقه نیسین است که اسکندر از بغستان یا بیستون هنگام مسافرت از شوش به همدان از آنجا دیدن کرد. تصور نمی‌کنم نویسندگان جهان کهن هیچ موضوع دیگری را به اندازه نیسین و دشت‌های نیسین به ابهام آمیخته باشند. شکی نیست که اسب‌های نیسین از نژاد استثنائی بوده و از نظر هیکل، قدرت و زیبایی بی‌نظیر بوده‌اند و پادشاهان و نجبای ایران توجه خاصی به این موضوع و مواظبت از اسب‌ها داشته‌اند.

راولینسون پیش از آنکه لرستان را ترک کند در خصوص آداب و رسوم آمار و تقسیمات ایلات مذهب مردم منطقه و پراکندگی مالیات مناطق مختلف لر کوچک توضیحاتی می‌دهد و در پایان سفرنامه خود را با جمله زیر ختم می‌کند، «در اینجا من با لرها و لرستان بدرود می‌گویم، امکانات اجازه نمی‌دهد که مطالب بیشتری در مورد این مردم جالب و ناشناخته عرضه کند.

منبع
مقاله مردی که کتیبه بیستون را ترجمه کرد.
سفرنامه راولینسون

رازهای کتابخانه من (۵۱): دنیای پر راز و رمز رمان وداستان: کتاب جنایت و مکافات (۵)


ادامه از نوشتار پیشین 


جنایت و مکافات


راسکلنیکف پس از کشتن زن ربا خوار و خواهر او حوادث بسیاری را پشت سر می گذارد. نخست آن که به نوعی مالیخولیا و فشار درونی روحی مبتلا می شود و به ختده و شوخی و با سخنان مبهم دو پهلو سعی می کند که به دوستانش مانند رازو میخین و حتی دیگران آنطور وانمود کند که او آن زن و خواهرش را کشته است. 

ولی آنان حرفش را باور نمی  کنند.چون به بعنوان شخصی نگاه می کنند که در اثر فشار فقر و ناکامی گاهی  بین مرز واقعیت و تو هم زندگی می کند. 

رازومیخین برایش دکتر می آورد. ناستاسیا کلفت ساختمان به غذا و خوراک او رسیدگی می کند. ولی او گهگاه همه آنان را می رنجاند و از خود دور می کند.

اما وقتی مارمالادوف هم صحبتی همیشه مست او بزیر کالسگه می رود و جان می بازد او همه پولی را که مادرش به او داده به بیوه مارمالادوف می دهد تا برای کفن و دفن شوهرش مصرف کند.

لوژین خواستگار پولدار ولی مسن خواهرش بدیدن او می آید ولی او را از خانه بیرون می کند. 

مادر و خواهرش از راه می رسند و او علنا با ازد اج خواهرش با لوژین مخالفت می کند. آنها شوکه می شوند.

رازومیخین آنان را متقاعد می کند که راسکلنیکف بیمار است و مالیخولیا دارد ولی او دکتری بر   بالای سزش آورده که او را معالجه خواهد کرد.

رازومیخین و دکتر هردو به خواهر راسکلنیکف علاقمند می شوند. بخصوص رازومیخین حرارت به خرج می دهد و با دکتر درگیر می شود و به او اخطار می دهد که فکر بودن با خواهر راسکلنیکف را از سر بیرون کند.

در این زمان مرد میانسالی از آنان که در شهر مادر و خواهر او زندگی می کند  وارد می شود و او نیز علاقمندی خود را برای ازدواج با خواهر او اعلام می کند که راسکلنیکف بشدت آنرا ردمی کند.

تمامی اینها در حالی است که راسکلنیکف گاهی عاقل است گاهی نیمه دیوانه!گاهی خود را ناپلئون فرض می کند که به زیر تخت پیرزن ربا خوار غلطیده بود. 

او ناپلئون را مثال می زند و از فتوحات و شکست هایش سخن می گوید.


نکته دیگر این که  داستایوفسکی در داستان نام کوچه ها و خیابانها را فقط با حرف مثلا(ز)، (و)...مشخص می کند. امروزه مشخص شده است که این کوچه ها و خیابانها خیالی نیستند و همه در یک محدوه خاص از شهر سنت پترزبورگ قرار دارند.در ضمن هسته اصلی تفکر راسکلنیکف این است که با قطع گردن پولداران و رباخواران بر ای خود و همسر و خواهرش زندگی خوبی تهیه کند.

این موضوعات احتمالا در ذهن خود داستایوفسکی شکل گرفته اند که در دوره تزار از جریانات سوسیالیستی دفاع می کرد و به خاطر همین به زندان افتاد و به سیبری تبعید شد و تا پای چوبه دار هم پیش رفت.


ادامه دارد....

رازهای کتابخانه من(۵۰): خاطرات، سفرنامه ها (۱): کتاب پاپیون(۱)تا اینجا ۱۰۰ جلد کتاب شد

۱۰۰-کتاب پاپیون
زندگی پر ماجرای پاپیون(۱)
داستان پاپیون ویا بخش مهمی از زندگی هانری شاریر نویسنده معروف فرانسه که به اتهامی بی اساس سالها در زندان بسر برد و سر انجام از زندان گریخت و کتاب زندگی خود را به نگارش در اورد و دستگاه قضایی فرانسه را بی آبرو کرد.
او سالها در زندان جزیره شبطان زندانی بود.
این زندان جزیره شیطان در سال 1852 در زمان سلطنت ناپلئون سوم و به دستور او ساخته شد، و یکی از بدنام ترین زندان ها در تاریخ به شمار می اورد. د حقیقت زندان جزیره شیطان یک زندان سیاسی بود که در طول 101 سال فعالیت خود از سال 1852 تا 1953، محل نگهداری زندانیان سیاسی و هم چنین مجرمان درجه یک و مقاوم بود.

جزیره شیطان در موقعیت ویژه خاصی قرار دارد بدین صورت که با جریانهای قوی آبی، صخره های بلند دریایی و آب های پر از کوسه احاطه شده و به همین دلائل محل کاملا مناسبی برای زندان بدون را فرار بود.
بر اساس مدارک موجود زندانیانی که اقدام به فرار می کردند با رودخانه های آلوده پیرانا و جنگل های انبوه گویان فرانسه مواجه می شدند. از انجا که نزدیک شدن با قایق به این جزیره بسیار خطرناک بود خود مسئولین زندان برای سالها از یک تراموای برقی برای ارتباط این جزیره با جزیره رویال استفاده می کردند که در نزدیکی آن قرار داشت .

متاسفانه آن قدر شرایط زندگی در این زندان غیر انسانی بود که باعث می شد تا زندانیان زیادی در این زندان بر اثر مالاریا، سوء تغذیه و یا سایر بیماری ها جان خود را از دست بدهند. در سال ۱۹۵۳ میلادی به دلیل فشار افکار عمومی فرانسه این زندان مخوف تعطیل شد و امروزه به یک موزه و جایگاهی برای جذب توریست بدل شده است.

از افراد معروفی که توسط دولت فرانسه به این زندان فرستاده شدند می توان به آلفرد دریفوس اشاره کرد. آلفرد دریفوس (به فرانسوی: Alfred Dreyfus) افسر ستاد توپخانه در ارتش فرانسه بود که به اشتباه به خیانت به کشورش محکوم شده بود. وی که یهودی‌تبار بود، به جرم "خیانت به جمهوری فرانسه" از طریق "جاسوسی برای آلمان" به محاکمه کشانده شده بود. وی در دادگاه نظامی جنجالی در سال ۱۸۹۴ میلادی، محکوم به خلع درجه و تبعید ابدی به جزیره شیطان شد.

امیل زولا نویسنده مشهور فرانسوی که خود یهودی بود به جرم حمایت از وی در اعتراض به عمل دادگاه به یک سال حبس محکوم شد. پس از آن سیصد تن از نویسندگان و اندیشمندان طی نامه‌ای در اعتراض به این حکم برخاستند که به اعلامیه روشنفکران مشهور شد. (البته اگر او یهودی تبار نبود هیچ کس چنین اقدامی نمی کرد.)
گقته شد که پس از حدود پنج سال و کشف اسناد و مدارک جدیدی که دریفوس را بی‌گناه نشان می‌داد، بحث‌های سیاسی در مورد محاکمه او بالا گرفت. تئودور هرتسل، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی یهودی که جلسات دادگاه آلفرد دریفوس را برای نشریه اتریشی "نویه فرایه پرسه" گزارش می‌کرد، درپی ماجراهای دادگاه و مشاهده احساسات یهودستیزانه در در میان افراد جامعه، متقاعد شد که یهودیان نیازمند داشتن کشوری مستقل برای خود هستند و از این روی کتابی را با عنوان کشور یهود نوشت و برای رسیدن به این هدف، جنبش صهیونیسم را تأسیس کرد.

همان گونه که گفته شد هانری شاریر را نیز به این زندان فرستادد. شاریر در ۲۶ اکتبر ۱۹۳۱ به اتهام قتل یک فروشنده زن به نام رولاند لوپتی، اتهامی که او به شدت تکذیب کرد، محکوم شد. او به زندگی در زندان و ده سال کار سخت محکوم شد. پس از یک زندان کوتاه در زندان‌های موقت در کن فرانسه، او در سال ۱۹۳۳ به زندانِ مستعمراتیِ جزیره شیطان منتقل شد. شاریر نهایتاً پس از چندین مورد فرار ناموفق، در سال 1945 از زندان گریخت و به ونزوئلا رفت. او بعدها مهمترین حوادث پیرامون این ماجرا را در رمان پاپیون به رشتهٔ تحریر در آورد که تبدیل به کتابی پرفروش شد.

کتاب پاپیون
،پاپیون رمانِ خودزندگینامه ای نوشته هانری شاریر نویسنده معروف فرانسوی است. شاریر که به اتهام قتل توسط دادگاه فرانسه محکوم شده بود، مهمترین حوادث پیرامون این ماجرا را در رمان پاپیون به رشتهٔ تحریر در آورد. این کتاب بسیار موفق و پرفروش شد و حتی بعدها از شاریر دعوت شد تا در برنامه‌های تلویزیونی شرکت نموده و به بیان خاطرات خویش بپردازد.

رمان پاپیون به شرح ۹تلاشهای هانری شاریر که به اتهام واهی قتل دستگیر و به حبس ابد با اعمال شاقه در مستعمرات فرانسه محکوم شده است و در عین مضمون جذاب و نفس گیری که دارد و خواننده را به اتمام این کتاب ۵۳۷ صفحه ای   تشویق می کند. هرچند این داستان شرح زندگی مشقت بار و تلاشهای محکوم به شکست قهرمان این داستان برای فرار از زندان و رسیدن به آزادیست؛ ولی در ورای این لحظات خشن و پرتنش ناگفته هائی از ارزشهای انسانی و بایدها و نباید ها وجود دارد که خواننده بطور غیر مستقیم به آن واقف می شود.

خط سیر داستان:
پاپیون جزئیات اتهام، حبس و فرارِ هانری شاریر از زندانِ مستعمراتی جزیره شیطان (به فرانسوی: Île du Diable) در سواحلِ گویانِ فرانسه (ناحیه ای متعلق به فرانسه و واقع در آمریکای جنوبی) را روایت می کند و وقایع آن دوره ای چهارده ساله از سال 1931 تا 1945 میلادی را دربر می گیرد.

با توجه به آنچه از کتاب برمی‌آید، شاریر در ۲۶ اکتبر ۱۹۳۱ به اتهام قتل یک فروشنده زن به نام رولاند لوپتی، اتهامی که او به شدت تکذیب کرد، محکوم شد. او به زندگی در زندان و ده سال کار سخت محکوم شد. پس از یک زندان کوتاه در زندان‌های موقت در کن فرانسه، او در سال ۱۹۳۳ به زندانِ مستعمراتیِ جزیره شیطان منتقل شد.

با توجه آنچه در کتاب آمده است، او برای اولین بار در ۲۸ نوامبر سال ۱۹۳۳ میلادی اقدام به فرار کرد. دوستان همراه وی در این فرار مااورت و کلوزت بودند که وی را در بسیاری از دوران فرار همراهی کردند. او همچنین در یکی از فرارهای خویش ماهها در میان یک قبیلهٔ سرخپوست زندگی نمود، اما به محض خروج از آن قبیله مجدداً دستگیر و زندانی شد. او نهایتاً پس از چندین مورد فرار ناموفق، در سال 1945 از زندان گریخت و به ونزوئلا رفت و در آنجا با ریتا ازدواج نمود. او همچنین موفق شد رستورانی در کاراکاس و ماراکایبو افتتاح نماید.

جزیره شیطان (به انگلیسی: Devil's Island) یا مستعمره کیفری کایِن (به انگلیسی: The penal colony of Cayenne)، یکی از جزایر گویان فرانسه است که از جمله مستعمرات این کشور در در شمال آمریکای جنوبی قرار گرفته‌است.[۱]

جزیره شیطان
این جزیره در قرون نوزده و بیست به عنوان یک زندان مورد استفاده قرار داشت و محلی برای نگهداری زندانیان سیاسی تبعید شده بود و به دلیل برخوردهای خشن نگهبانان با زندانیان، به جزیره شیطان مشهور شد. از جمله معروف‌ترین افراد زندانی شده در این زندان می‌توان به آلفرد دریفوس اشاره کرد.

در اوایل قرن ۲۰ میلادی، از زمانی که داستان این‌جا در اختیار عموم مردم قرار گرفت و واکنش‌های گسترده‌ای نسبت به آن به وجود آمد سرانجام دولت فرانسه مجبور شد که این زندان را از سال ۱۹۵۳ میلادی برای همیشه تعطیل کند.

فیلم سینمایی پاپیون با الهام از داستان واقعی زندگی یکی از زندانیان فراری این محل ساخته شده‌است.

نگارش کتاب:
شاریر سال ۱۹۶۷ شروع به نوشتن خاطرات خودش کرد. او کار مفصل اش را که در ۱۳ دفترچه سیمی جاگرفته بود اوایل ۱۹۶۸ تمام کرد. چک نویس کار توسط چند داوطلب در ونزوئلا تایپ شد. (جایی که پس از فرار به آنجا گریخته بود و شهروندش شده بود) و به آژانس ادبی ژان پیر کاستلانو فرستاده شد. کتاب پاپیون در آوریل 1969 توسط انتشارات رابرت لا فرانت در فرانسه منتشر شد و سر انجام به یک کتاب بین المللی تبدی شد.

جالب آن که شاریر دو سال بعد از نگارش پاپیون و در سال ۱۹۶۹ به فرانسه بازگشت و در آنجا توانست ۱٫۵ میلیون نسخه از کتاب پاپیون را به فروش برساند، چیزی که البته مورد انتقاد وزیر وقت فرهنگ فرانسه قرار گرفت. شاریر ادعا داشت که بیشتر رخدادهای تحریر شده در پاپیون تا حد زیادی درست است؛ اما منتقدان مدرن بر این باورند که بسیاری از مواد کتاب در واقع خاطرات نقل‌شدهٔ دیگر زندانیان همراه شاریر بوده است و تنها ۱۰ درصد کتاب حقیقت دارد.

عنوان کتاب:

عنوان اصلی کتاب Papillon می باشد که در زبان فرانسوی به معنای پروانه است. Papillon درواقع نام مستعار هانری شاریر در داستان است که به خاطر پروانه ای که روی قفسه سینه خود خالکوبی کرده بود، به این نام معروف شده بود

ادامه دارد...
امیر تهرانی
ح.ف

تا اینجا ۱۰۰ جل 

رازهای کتابخانه من (۴۹): لغتنامهها و دایره المعارفها : لغتنامه دهخدا (۱)


چرا لغتنامه خوان شدم.(۱)
اصولا لغت نامه برای مراجعه در زمان نیاز است. یعنی هنگانی که نیازی به دانستن معنای واژه ای و یا اصطلاحی باشد. و یا این که بخواهیم در باره یکی از مشاهیر اطلاعاتی بدست آوریم.ولی در من هوس مطالعه صفحه به صفحه لغتنامه ها و دایراه المعارفها از نوجوانی زنده شد. 

حتی هنوز که هنوز است این هوس و میل در کمال شدت و حدت است.همان گونه که گفتم مجلداتی از۹۹-  لغتنامه دهخدا در کتابخانه پدر موجود بودند و یکی از تفریحات سالم من خواندن لغتنامه دهخدا بود.


توضیحات
این لغت‌نامهٔ بزرگ دهخدا که در ۱۶ جلد به چاپ رسیده است شامل شرح و معنی واژگان آثار ادبی و تاریخی زبان فارسی است. این لغت‌نامه، بزرگ‌ترین و مهم‌ترین اثر دهخدا است، که بیش از ۴۰ سال از عمر او، صرف آن شد. لغت‌نامه دهخدا، معانی، تفاسیر، و شروح تاریخی چندی از واژه‌های عربی را نیز داراست.
لغت‌نامه بزرگ دهخدا شامل بخش بزرگی از واژگان ادبی زبان فارسی، با معنای دقیق، و اشعار و اطلاعاتی دربارهٔ آنهاست. با این وجود، این لغتنامه فاقد بخش اعظم واژگان علمی و صنعتی فارسی است که بیشتر در دهه‌های پس از تألیف این لغتنامه به حوزه زبان فارسی وارد شدند، منابع بسیاری در دنیای مجازی از این لغت نامه استفاده می‌کنند. این کتاب اکنون در ۲۶٬۴۷۵ صفحهٔ سه ستونی، به قطع رحلی، به تعداد شش هزار دوره، در دسترس علاقه‌مندان است.
حدود نیمی از کتاب را لغات با معنی و شاهد و نیم دیگر آن اعلام تاریخی و جغرافیایی است. این اثر حاوی کلیه لغات فرهنگهای خطی و چاپی فارسی است و در نقل آنها بسیاری از غلط‌های گذشتگان تصحیح شده‌است و بسیاری از لغات ترکی، مغولی، هندی، عربی، فرانسوی،انگلیسی، آلمانی، روسی و دیگر زبان‌های متداول در زبان فارسی نیز در این فرهنگ آمده‌است. برای صحیح خوانده‌ شدن لغات در جلوی هر کلمه حروف حرکت‌دار به کار رفته‌است. علاوه بر این مزایا، یک دوره مفصل دستور زبان فارسی نیز در لغت‌نامه آمده‌است
چاپ لغت‌نامه نخست در سال ۱۳۱۹ در چاپخانه بانک ملی آغاز و یک جلد آن در ۴۸۶ صفحه به چاپ رسید و مدتی متوقف شد، سپس مجلس شورای ملی عهده دار چاپ لغت‌نامه بود و چون لغت‌نامه به دانشگاه تهران منتقل شد، چاپخانه دانشگاه به تنهایی عهده‌دار چاپ شد که هم اکنون هم ادامه دارد.
محل فعلی دفتر لغت نامه در شمیران جنب باغ فردوس مستقر است و این مؤسسه توانسته لغت نامه دهخدا را در ۲۲۲ جزوه شامل حدود بیست و هفت هزار صفحه چاپ و در اختیار علاقه مندان قرار دهد.
اطلاعات فوق از خود لغت نامه دهخدا آورده شده است.

در لغتنامه چه می یابیم؟

فرض کنید شنا در حال مطالعه یکی از صفحات لغت نامه هستید که با نام "ابولفتوح " شروع می شود. شما چنین ارایشی از واژه ها و نامها و یا اصطلاحات خواهید دید:

ابوالفتوح.

[اَ بُلْ فُ] (اِخ) سهروردی. رجوع به ابوالفتوح شهاب الدین... شود.

ابوالفتوح.

[اَ بُلْ فُ] (اِخ) یا ابوالفتح. شهاب الدین (شیخ...) یحیی بن حبش بن امیرک السهروردی المقتول یا شهید معروف به شیخ اشراق و بعضی نام او را احمد گفته اند ،
و پاره ای برآنند که کنیت او یعنی ابوالفتوح اسم او است و ابوالعباس احمدبن ابی اصیبعه خزرجی حکیم در طبقات الاطباء نام او را عمر گفته است و نام پدر وی نبرده
و ابن خلکان گوید: آن درست نیست و صحیح همان یحیی بن حبش است چه من نام و نسب او را بدین صورت با خط جماعتی از اهل معرفت بدین فن دیده ام و نیز از جماعت دیگری که شکی در معرفت آنان نیست شنیده ام و از اینرو بنای ترجمه بر آن نهادم و خدای تعالی داناتر است.
ابوالفتح یکی از علمای عصر خویش است و بمراغه نزد شیخ مجدالدین جیلی حکمت و اصول فقه فراگرفته و در هر دو علم براعت یافته است
و باز صاحب طبقات الاطبا گوید: سهروردی یگانهء روزگار خود در علوم حکمیه و جامع علوم فلسفیه و بارع در اصول فقهیه بود. با ذکائی مفرط و عبارتی فصیح و دانش او بر خرد وی فزونی داشت و در اواخر سال 586 ه . ق. کشته شد و عمر او نزدیک سی و شش سال بود
و گوید: بعضی گفته اند او عالم به علم کیمیا بود و یکی از فقهای عجم حکایت کند که با ابوالفتح از دمشق بیرون آمدیم و چون به قابون قریه ای بدروازهء دمشق رسیدیم رمهء گوسفندی دیدیم که ترکمانی میراند به ابوالفتح گفتیم یا مولانا یک رأس از این گوسفندان بخریم و در راه بخوریم،
گفت :مرا ده درم است بستانید و بخرید و ما چنین کردیم و چون کمی راه پیمودیم رفیق ترکمان بیامد و گفت شریک من این گوسفند ارزان داده است آنرا بازدهید و گوسفندی خردتر گزینید و مجادله میان ما درپیوست شیخ گفت گفتگو در چیست و ما او را به قضیه آگاه کردیم ،
گفت شما گوسفند خویش ببرید و من اینجا بایستم و او را راضی کنم ما برفتیم و شیخ با ترکمانی سخن میراند و ملاطفت میکرد چون مقداری دور شدیم ترکمانی را رها کرد و از پی ما روان شد و مرد از دنبال فریاد میکرد و شیخ اعتنائی نمیکرد تا مرد برسید و بخشمی تمام دست چپ شیخ بگرفت و بکشید و گفت کجا شوی ناگاه دست شیخ که به دست مرد بود از کتف برکنده شد و خون روان گشت و ترکمانی سرگشته و حیران دست برکنده بیفکند و بگریخت ،
شیخ بازگشت دست افتاده به دست راست برگرفت و بما پیوست تا آنگاه که رمه بان از نظر غایب گشت و چون شیخ بما رسید دستش برجای بود و تنها به دست راست دستاری داشت. ابن خلکان گوید: از نوع این حکایات از ابوالفتح بسیار نقل کرده اند

و او را تصانیفی است از جمله: کتاب التنقیحات فی اصول الفقه. کتاب التلویحات. کتاب الهیاکل. کتاب حکمة الاشراق. رسالهء معروفه به الغربة الغربیه که بر نمط رسالة الطیر و رسالهء حی بن یقظان ابن سینا کرده است و این رساله در نهایت بلاغت است در معرفت نفس و متعلقات آن به..(همان گونه که مشخص است این اطلاعات در باره شیخ شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق است که کتاب حکمت اشراق او از همه آثارش علمی تر و معروف تر است. من از آثار این مرد بزرگ و چهره نامدار عرفان اسلام و ای ان کتابهای عقل سرخ، آواز پر جبرئیل ، حکمه الاشراق، رساله حی بن یقظان ، رساله طیر را خوانده ام. )..
..................................؟..........
قتل وی بروزگار دولت ملک الظاهر صاحب حلب پسر سلطان صلاح الدین بود و او بأمر پدر سهروردی را در پنجم رجب سال 587 ه . ق. در قلعهء حلب بسی و هشت سالگی به خبه بکشت و قاضی بهاءالدین معروف به ابن شداد قاضی حلب در اوائل کتاب سیره، صلاح الدین را بحسن عقیدت میستاید و میگوید او در بزرگ داشت شعائر دین اکثار میکرد...
چنانکه پسر خویش صاحب حلب را امر داد تا جوان مشهور به سهروردی را بقتل رساند و او بامر پدر سهروردی را بکشت و جسد او چندین روز بدار آویخته بود
و سبط بن جوزی از ابن شداد آرد که به روز جمعهء سلخ ذی حجهء سال 587 ه . ق. پس از نماز سهروردی را مرده از حبس بیرون آوردند و اصحاب او بپراکندند. ابن خلکان گوید: من سالها باشتغال علم در حلب بسر بردم و مردم آن شهر را دربارهء این مرد مختلف العقیده یافتم و هرکسی برطبق هوای خویش چیزی می گفت پاره ای او را بزندقه و الحاد نسبت میکردند و برخی معتقد بودند که او از صلحا و از اهل کرامات بود و میگفتند شواهدی پس از مرگ او بر صلاح عقیدت وی آمد لکن بیشتر مردم او را ملحد و بی اعتقاد میشمردند و برخی مرگ او را در سال 588 ه . ق. گفته اند و درست نیست و یاقوت در معجم الادبا ابیات ذیل را از او آورده است:
اقول لجارتی و الدمع جاری...

ادامه دارد...


امیر تهرانی

ح.ف

تا اینجا ۹۹ جلد

رازهای کتابخانه من(۴۷): دنیای پر راز و رمز علوم غیبی. باران ۲۷ تیرماه ۱۳۷۷ تهران

ادانه از نوشته پیشین
آیا باران شب ۲۷ تیرماه ۱۳۷۷ تهران  فرابشری بود؟
در شب جمعه ۲۷ تیر ماه ۱۳۷۷ چه اتفاقی در فصای تهران رخ داد.

پس از آن که مقالات مربوط به " تنظیم جادویی هوا" و "سنگ باران ساز" در این وبلاگ منتشر شد یکی از خوانندگان عزیز بنام م.ح(نام خود را ذکر نکرده اند.) به باران شب ۲۷ تیر ماه سال ۱۳۷۷ اشاره کرده اند که در تهران باریده بود. ایشان گفته اند که در برنامه اخبار سراسری شب قبل از این بارش ، کارشناس هوا شناسی گفته بود: از باران خبر ی نیست و گرما همچنان ادامه خواهد داشت. ولی پس از بارش ناگهانی باران و در روز بعد در برنامه خبر سراسری تلویزیون از همان کارشناس پرسیده بودند: شما دوشب پیش گفته بودید که از باران و خنک شدن هوا خبری نخواهد بود. ولی شب گذشته باران شدیدی بارید و هوا چندین درجه خنک شد.
کارشناس مربوطه گفته بود:" این ابر ناگهان در آسمان تهران ظاهر شد و از جایی نیامد."
آقا یا خانم م.ح در یادداشت خود نوشته اند که بزعم ایشان این باران نیز از نوع همان تنظیمات ما ورایی بوده است. من عین خبر ی را که ایشان روزنامه همشهری دیده و ادرس آنرا بر ای من ارسال کرده اند از ارشیو همشری یافته و در اینجا آورده ام. ولی متاسفانه من به آرشیو خبری تلویزیون دسترسی ندارم که بتوانم ثابت کنم یا ایشان خودشان بتوانند ثابت کنند که کارشناس هوا شناسی گفته باشد که این ابر از جایی نیامد ، بلکه خود به خود در فضای تهران ظاهر شد.
در ضمن از انجا که ایشان ئی میل خود را ذکر نکرده اند من این موضوع را در اینجا می نویسم که اصولا چون این بارش ناگهانی به ۲۲ سال پیش باز می گردد شاید ایشان در یاد آوری آنچه که کارشناس هواشناسی گفته بود که زمان طو لانی از آن گذشته است دچار نوعی اشتباه در یاد آوری دقیق کلمات کارشناس مربوطه شده بودند. ولی اگر خود ایشان به این آرشیو دسترسی دارند آنرا برای درج در همین وبلاگ ارسال نمایند موجب نها یت تشکر خواهد بود.


شنبه ۲۷ تیر ماه ۱۳۷۷ همشهری شماره ۱۵۹۱ 

گزارش همشهری از وضعیت اقلیمی ایران:

تهران دررگبارتابستانی نفس تازه کرد
مردمی که از فرط گرما به باغها و بوستانهای شهرتهران

پناه برده بودند غافلگیر شدند و ناگزیر تن به آب باران

سپردند 
این روزها گرمایی طاقت فرسا اغلب استانهای کشوررا

فراگرفته است.این گرما در مناطقی همچون خوزستان و ایلام

حتی از پنجاه درجه نیز فراتر رفتهاست گرمای بالاتر از

50 درجه در زبانزد بهداشت محیط به معنای دمای سوزاننده

است که حتی لحظه ای تحمل آن دست کم به سوختگی پوستی منجر

میشود.برخی از مردم می پندارند گرمای کنونی پدیدهای

استثنایی است.اما به اعتقاد کارشناسان اقلیم ، آمارهای 
درازمدت نشان میدهد در تیرماه میهن ما همیشه دچار چنین 
گرمایی بوده است. 
.....
گروه شهری:شامگاه پنجشنبه گذشته بارش رگباری سیلآسا

موجب شد تهران درگرمای طاقت فرسای تیرماه طراوتی بهاری

را تجربه کند. 
به گزارش خبرنگار ما با این رگبار که بارش آن با توجه به 
شرایط اقلیمی فصل ، هیچ انتظار نمیرفت ، دمای هوا در تهران 
کاهش یافت و متعاقب آن با وزرش بادتند ، شهر لحظاتی از 
دود و دم رهایی یافت و نفس تازه کردبراساس این گزارش 
در حالی که رگبار سیلآسا شهروندان تهران را به شگفتی 
واداشت ، گرما در اغلب استانهای کشور به بیشترین حد معمول 
خود رسیده و دشواریهایی را برای بسیاری از هممیهنان ما 
ایجاد کرده است. 
اکنون گرمای تیرماه آنچنان افزایش یافته که حتی بسیاری 

ساکنان مناطق کوهستانی غرب کشور ، در استانهای کردستان و

لرستان ، که به طور معمول برخوردار از اقلیمی معتدلتر از 
دیگر نقاط کشور هستند ، ناچار شدهاند به ییلاقات دامنه 
کوهها پناه ببرند. 
افزایش دما در بعضی مناطق همچون ایلام و فارس بیشتر از 
متوسط معمول بوده و به گزارش سازمان هواشناسی کشور گرمای 
کنونی دهلران در 20 سال گذشته بیسابقه بوده است.این گرما 
موجب شده در روزهای گذشته بیشترین علت مراجعه به مراکز 
درمانی دهلران گرمازدگی و بیماریهای ناشی از گرما باشد. 
این بیماریها بیشتر دامن عشایر و روستاییان را گرفته است 
که از هرگونه وسایل خنک کننده محروم اند.

ادامه دارد...